♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌷✨🌷✨🌷✨🌷 #قسمت:صد و بیست و هشت #توسل_براي_اعزام #بروایت :حجت_الاسلام_امين_رضايي 🍀🍀🍀 ✍يک ماهي م
🌷✨🌷✨🌷✨🌷
#در_ادامه...
✍امروز از سپاه زنگ زدند گفتند که اسم من روازليست اعزام خط زدند. حال و
حوصله ندارم. نميدونم چيکار کنم.
با ياس ونااميدي صحبت کردم. #سيد نگاه نافذي به من کردو گفت: ما از شماها
ياد گرفتيم که هروقت جايي گير کرديم و کم آورديم توسل کنيم.
هر چي که خواستيم بريم در خونه اهل بيت دست گدائي مون هميشه
در خونه ی اين خاندان دراز باشه... حالا خودت کم آوردي؟! تازه مگه نمي دوني
کجا مي خواييم بريم؟! اصالا براي کي مي خواييم بريم؟! خودت مي دوني که اينها
همه وسيله اند، اصل کار، خانم حضرت زينب هست، اگه بي بي اذن بده ما هم
جزومدافعين حرمش خواهيم شد. بروتوسل کن.هر چي عمه جان و سه ساله امام
حسين بخوادهمون ميشه. اگرما لياقت رفتن داشته باشيم عالم وآدم هم جمع
بشن نميتونند جلودار مابشن.
تو ماشين نشسته بوديم و #سيد براي من صحبت مي کرد.آخرصحبتهاش گفت:
شيخ دوست دارم برام روضه عمه جانم روبخوني،اگه ميخواي کار شماهم درست
بشه ياعلي بگو، ازهمين جا يه توسلي به بي بي داشته باشيم.
گفتم #سيد جان آخه اين وقت شب تو ماشين حال وحوصله روضه خوندن ندارم.
گفت ماشين روبزن کنار خودشون حال ميدن.
ماشين رو کنار خيابون پارک کردم و شروع کردم:صلي الله عليک يا اباعبدالله...
ازاونجايي که #سيد روضه سه ساله امام حسين رودوست داشت شروع كردم...
كودكي دامان پاكش شعله آتش گرفت
گفت بامردي بكن خاموش دامان مرا...
من ميخوندم و#سيد مي سوخت.دادمي کشيد،ناله ميزد،بدون توجه به اطرافش.
بعد از روضه رو کرد به من با حالت عجيبي گفت: انشاالله شهادت من نزديکه!!
دوست دارم کنارمزارمادرم دفن بشم،ديگه طاقت دوريش روندارم.
شيخ،دوست دارم برام زيادروضه حضرت رقيه روبخوني، مخصوصًازمان
تشييع جنازه ام حتمًاروضه بي بي سه ساله روبخونيد.
من مات صحبتهاي #سيدبودم.صحبتهاش بوي جدائي مي داد.مشخص بودکه
#سيد ديگه ازدنيا کاملا بريده شده.ذره اي تعلق تو وجودش نمونده بود.
#پایان_این_قسمت
@ebrahimdelha
🌷✨🌷✨🌷✨🌷