eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
33.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
↻ +قبول باشه😍🌱 ان شاءالله به حق حضرت زهرا (س) حاجت روا باشید🤲 شما هم میتونید در حد توان تون کمک کنید و در موکب شریک باشیدヅ⇩ 🌱
6104337339003897
💳 "به نام احمد خدابنده لو" روی شماره کارت بزنید، کپی میشه✔ 🆔جهت‌‌ ارسال‌ فیش↯↯ ➣@ya_fatemat_al_zahra °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
• سلام رفقا👋 خوبین؟؟؟ مطلبی هست جهت کمک به موکب که خواستم بگم.. اکثرا ما وقتی در حد مثلا ۲۰ یا ۳۰ هزار تومان توانایی داریم که کمک کنیم زمانی که میخوایم هزینه رو واریز کنیم با خودمون میگیم بابا این ۲۰ تومن من مگه کجا رو میخواد بگیره🙆 و از کمک کردن منصرف میشیم...☹️ در حالی که درِ خونه شهدا و اهل بیت کمیت اصلا مهم نیست و مهم نیت قلبی شماست❤️ اینجور مواقع فکر کنید که مثلا اگر ۵۰ نفر،، نفری ۲۰ هزار تومان واریز کنند راحت یک میلیون جمع میشه و میتونیم یک گوشه کار رو بگیریم😍 •
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#کمک‌برای‌موکب‌معراج‌الشهدا↻ +قبول باشه😍🌱 ان شاءالله به حق حضرت زهرا (س) حاجت روا باشید🤲 شما هم می
• پس وقتی هزینه واریز میکنید نگید شرمنده ام و خیلی کمه😔 چون برای ما خیلی ارزشمند و با برکت هست که شما آنچه که در توان تون هست رو کمک میکنید😊 شاید خیلی باشند که میلیون میلیون پول داشته باشند اما سعادت و توفیق کمک به همچین مراسماتی رو نداشته باشند... قدر خودتون رو بدونید که سعادت شریک شدن در مراسم شهدا و اهل بیت رو دارید💚🌱 یک دنیا ممنون که در همه موکب ها و مراسم ها کنارمون هستید و نمیذارید کار زمین بمونه🙏 فقط میتونیم بگیم اجرتون با مادر🙃♥️ برای حرف هاتون(: @ya_fatemat_al_zahra ‌‌‌•
••🕌🕊 ♥️ رفقای شهدایی ممنون که به یادمون هستید😍 جهت‌‌ ارسال‌ عکس و فیلم↯↯ ➣@ya_fatemat_al_zahra ••
⊰•﷽•⊱ الهی‌ و ربی من لی غیرک♥️ 🌙 🍁 تاریخ‌ شروع‌ چله: ۱۴۰۲/۸/۴ 📿لیست قنوت نماز وتر هر شب در این کانال ارسال میشه👇 https://eitaa.com/ebrahim_babak_navid_keramaat 🔰هر عزیزی که سوالی داشت ↯↯ 🆔@ya_fatemat_al_zahra ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادر و گونی دور موکب خریداری شده😍↻ +تشکر از همه کسانی که بابت هزینه اش کمک کردند🙏🌷 اجرتون با حضرت زهرا (س)💚 شما هم میتونید در حد توان تون برای خرید سایر وسایل مورد نیاز کمک کنید و در موکب حضرت زهرا (س) شریک باشیدヅ⇩ 🌱
6104337339003897
💳 "به نام احمد خدابنده لو" روی شماره کارت بزنید، کپی میشه✔ 🆔جهت‌‌ ارسال‌ فیش واریزی↯↯ ➣@ya_fatemat_al_zahra °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
🔴نماز شب بخونید حاجت بگیرید🤩 رفیق!! برای یک بار هم شده نماز شب رو تجربه کن مطمئن باش پشیمون نمیشی😉 دعوت شدید به کانالی دلی♥️ اینجا هر شب اسامی حاجتمندان در لیست قنوت نمازشب قرار میگیره😍⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9 ❌برای ارسال اسامی حتما عضو کانال بشید👆 و در نمازشب شرکت کنید📿 👈اینجا با هم تمرین بندگی میکنم و برای حاجت روایی همدیگه دعا میکنیم😇
••{﷽}•• مسیرت زیباست؟ ابتدا یقین پیدا کن که به کجا می رود، اما اگر مقصد زیباست، به مسیر توجهی نکن، به راهت ادامه بده...🌱 🌹
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌻✨ "جعفر جون،نوبت ما هم میرسه😂" •در ايام مجروحيت ابراهيم به ديدنش رفتم و بعد با موتور به منزل يكي از رفقا براي مراسم افطاري رفتيم،صاحبخانه از دوستان نزديك ابراهيم بود و خيلي تعارف مي‌كرد. ابراهيم هم كه به تعارف احتياج نداشت،كم نگذاشت و تقريباً چيزي از سفره اتاق ما اضافه نيامد.جعفر هم آنجا بود،بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا مي‌كرد و يكي‌يكي آنها را مي‌آورد و مي‌گفت:"ابرام جون،ايشون خيلي دوست داشتن شما رو ببينن و..."ابراهيم هم كه خيلي خورده بود و به خاطر مجروحيت پاش درد مي‌كرد مجبور بود به احترام افراد بلند شه و روبوسي كنه.جعفر هم پشت سرشان آروم و بي‌صدا مي‌خنديد.😅 وقتي ابراهيم مي‌نشست،جعفر مي‌رفت و نفر بعدي رو مي‌آورد و چندين بار اين كار رو تكرار كرد.ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت:"جعفر جون،نوبت ما هم مي‌رسه!"😉 شب وقتي مي‌خواستيم برگرديم ابراهيم سوار موتور من شد و گفت:"اكبر سريع حركت كن"،جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد،فاصله ما با جعفر زياد شده بود كه رسيديم به ايست و بازرسي من ايستادم.ابراهيم سريع گفت: برادر بيا اينجا،يكي از جوان‌هاي مسلح جلو اومد و ابراهيم ادامه داد:"دوست عزيز،بنده جانباز هستم و اين آقاي راننده هم از بچه‌هاي سپاه هستن.يه موتور دنبال ما داره مياد كه...بعد كمي مكث كرد و گفت:من چيزي نگم بهتره فقط خيلي مواظب باشين.فكركنم مسلحه!و بعد هم گفت:"بااجازه"و حركت کردیم😂 حدود صدمتر جلوتر رفتم توي پياده‌رو و ايستادم.دوتايي داشتيم مي‌خنديديم كه موتور جعفر رسيد،سه چهار نفر مسلح دور موتور رو گرفتن و بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدن و ديگه هر چي مي‌گفت كسي اهميت نمي‌داد🤦🏻‍♂تقريباً نيم ساعت بعد مسئول گروه اومد و حاج جعفر رو شناخت و كلي معذرت‌ خواهي كرد و به بچه‌هاي گروهش گفت:"ايشون،حاج جعفر از فرماندهان سپاه هستن".بچه‌هاي اون گروه،با خجالت از ايشون معذرت خواهي كردن و جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود،بدون اينكه حرفي بزنه اسلحه‌اش رو تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد.كمي جلوتر كه اومد با تعجب ابراهيم رو ديد كه در پياده رو ايستاده و شديد مي‌خنده.تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده و چرا اون رو متوقف کرده بودن😁ابراهيم جلو اومد،جعفر رو بغل كرد و بوسيد.اخماي جعفر بازشد و او هم خنده‌اش گرفت و با خنده همه چيز تمام شد😌🌸 🦋🌱