1_44938305.mp3
7.5M
🎧 زمینه بسیار دلنشین
🎼 تو قرار منی #زهرا کس و کار منی...
🎤 #سیدرضا_نریمانی
🏴شهادت #حضرت_زهرا (س)
🌹🍃🌹🍃
@Ebrahim_navid_delha
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
❄️نماز در بیهوشی❄️
❄️(شهید عبدالحسین ایزدی)❄️
✍در بیمارستان مشهد بستری بودم و شهید عبدالحسین ایزدی نیز در اتاق دیگری بود . گاهی به او سر میزدم از ناحیه سر مجروح شده حالش خوب نبود. یک شب نزدیکی اذان صبح مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت:عبدالحسین حالش هیچ خوب نیست . سریعاً بالای سرش رفتم. او را به نرده های تختش بسته بودندکه به زمین پرتاب نشود . گاهی تکانهای شدیدی میخورد و سپس بیهوش میافتاد. پزشک را بالای سرش آوردم با داروهای آرام بخش تا حدودی آرام گرفت و بیهوش روی تخت افتاد. مدتی بعد ناگاه بلند شد و نشست مرا صدا زد و گفت: خاک تیمم بیاور . مردد بودم بیاورم یا نه چون بعید میدانستم وقت و حالش را درست تشخیص بدهد به هر حال آوردم. تیمم کرد و مهر خواست . مهر را روی زانوی پایش گذاشت. تکبیره الاحرام بست و نماز عشق را بپا داشت. با حالتی عجیب با خدای خود حرف میزد مترصد بودم سلام نماز را بدهد تا با او صحبت کنم قبول باشد بگویم و از احوال او جویا شوم . نماز عشق با تکبیره الاحرام شروع ولی با سلام تمام نمیشود در نماز عاشق نزد معشوق میرود. با دادن سلام نماز در بستر افتاد و به شهادت رسید.
به یاد شهدا...😔👇👇👇
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه👉🙂
🏴#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج💔
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌸 @ebrahim_navid_delha 🌸
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🌹 ••✾بِسْمِ رَبِّ الشُهدا✾••🌹
#یادواره_شهیدابراهیم_هادی
⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜
امسال هم همچون سالهای گذشته قصد داریم ، سالگردشهادت شهید ابراهیم هادی یادواره ای به همین مناسبت به همت و یاری خداوند🤲 و با کمک شما عزیزان برگزار کنیم
📆 تاریخ مراسم: { 98/11/22}
🕌مکان مراسم : قطعه 26بهشت زهرا (س)
هزینه یادواره حدود 3میلیون تومان میباشد💰
که شامل:(اهدا پک های فرهنگی ، زیارت عاشورا📖 و زیارت حضرت زهرا (س) است که به تعداد سال تولد این شهید تهیه شده است )
🍃فلذا از شما بزرگواران میخواهیم ما را در تامین هزینه ها یاری نمایید❣
✨و کمک های نقدی خود را ولو 1000 تومان به شماره کارت مورد نظر که در اختیار شما قرار میگیرد واریز کنید👇
شماره کارت:6037997291276690
بنام منیژه کریمی منش
#آیدی_جهت_ارسال_فیش_های_واریزی👇
🆔 @alone98
🕊اجر تمام کسانی که کمک میکنند☺️ و بانی این امر خیر میشون با حضرت زهرا سلام الله علیها 🥀
✋شما دوستان شهدایی حتی میتوانید بانی یک سوم یا بیشتر این هزینه یادواره باشین 😊 دوستان خود را به این امر خیر دعوت کنید
ستاد مردمی یادواره شهید ابراهیم هادی.
@ebrahim_navid_delha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #در_ادامه ✨شهید سردار حاج احمد کاظمی: حضرت آيت ا... خامنهاي رهبر معظم ان
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
#معرفی_شهدا
#در_ادامه
✨شهید سردار حاج احمد کاظمی:
فاصلهى بين مرگ و زندگى، فاصلهى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مىكنند😍؛ هر كسى يك طور؛ بعضىها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مىكنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.
ما بايد سعىمان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظهى ديگر، اصلاً نمىدانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مايهى روسفيدى ما باشد.
انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند❤️.
🍃خاطراتی از شهید احمد کاظمی :
بسيجى بىترمز
شنيدهايد در جنگ مىگفتند بسيجى بىترمز است، اين يك معنا و حرف ديگرى داشت؛ اينها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمين مىكوبيدند. همين شهيد عزيزمان، احمد كاظمى را من در جبهه ديده بودم؛ آنچنان اقتدارى داشت كه اشاره مىكرد، بسيجىها حرفش را گوش مىكردند😉. اينطور نيست كه بسيجى كه عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محيط زندگى، يك حركت بىانضباطى انجام بدهد؛ بهخصوص كه دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خيلى قيمت قائليم.
مقام معظم رهبري (مدظله العالي)
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
╔ ═ 🌸═ ══ ═🕊⚘ ═ ╗
@ebrahim_navid_delha
╚ ═ ⚘🕊═ ══ ═🌸 ═ ╝
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #در_ادامه ✨شهید سردار حاج احمد کاظمی: فاصلهى بين مرگ و زندگى، فاصلهى بس
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
سفارش:
پدر هميشه به ما ميگفت:
«صبحها بعد از خواب و شبها قبل از خواب حتماً يک صفحه قرآن بخوانيد، اگر وقت نداريد حتماً يکي دو آيه را بخوانيد😍» روي خواندن زيارت عاشورا هم خيلي تأکيد داشت.بعد از نماز صبح من کمتر ميديدم که بابا بخوابد. هميشه براي نماز و قرآنخواندن و همچنين بعضي اوقات رسيدگي به نامهها ميرفت. در اتاق پذيرايي و در را ميبست و ما فقط ميديديم که چراغ روشن است..
پدرخيلي در پوشش وظاهرش ساده بود
هميشه دوست داشت ساده ترين لباس را بپوشد😊.به سر و وضع خانواده خيلي اهميت مي داد که حتما لباسمان نو، تميز و شيک باشند،اما تنها چيزي که براي خودش مهم بود، تميزي لباس بود. يک بار به مناسبت روز پدر برايش يک دست کت و شلوار خريديم. فقط یکبار جهت تشکر از ما پوشید ودیگر ندیدیم که بپوشد😳. بعضي وقت ها که مي خواست بيرون برود و نمي خواست لباس نظامي بپوشد، به من مي گفت:"محمد يک کاپشن به من بده بپوشم". يک لباس را آن قدر مي پوشيد که مي انداختيم دور! وقتي داشتيم وسايل شخصي اش را جمع مي کرديم، ديديم چقدر لباس نو داشته و استفاده نکرده است...
یک کیلو موز معادل یک موز:
به ندرت پيش مي آمد که بچه هايش را همراه خودبه لشکر بياورد آن روز ظاهراً همسر حاجي جايی رفته بود و حاجي مجبور شده بود، محمد مهدي را همراه خود بياورد از صبح که آمد رفت جلسه و محمد مهدي را پيش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداري موز🍌 اضافه آمده بود يکي را به محمد مهدي دادم تا از او نيز پذيرايي کرده باشم نمي دانم چه کاري داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدي هم پشت سر من وارد دفتر او شد.وقتي بچه را ديد چهره اش برافروخته شد، سپس گفت: چه کسی به به او موز داده ، گفتم: حاجي اين بچه صبح تا حالا هيچ چيزی نخورده يک موز که بيشتر به او نداده ايم تازه از سهم خودم بود . نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جيبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همين الان مي روي و جاي آن موز یک کیلو موز می خرید و جایگزین می کنی!؟
#ادامه_دارد
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
╔ ═ 🌸═ ══ ═🕊⚘ ═ ╗
@ebrahim_navid_delha
╚ ═ ⚘🕊═ ══ ═🌸 ═ ╝
🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂
🔷 سر نماز اول وقت حاضر شو؛
شاید 👈 آخرین دیدار دنیاییات
باخدا باشد ❄️
🔷 کسی را تحقیر مکن؛
شاید 👈 محبوب خدا باشد ❄️
🔷 از هیچ غمی ناله نکن؛
شاید 👈 امتحانی از سوی خدا باشد ❄️
🔷 دلی را نشکن؛
شاید 👈خانه خدا باشد ❄️
🔷 از هيچ عبادتی دریغ مکن؛
شاید 👈 کلید رضايت خدا باشد ❄️
🔷 هيچ گناهي را كوچك ندان؛
شايد 👈 دوری از خدا در آن باشد❄️
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه 👉🙂
🏴#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج 💔
🆔 @ebrahim_navid_delha👈
🍃🍂🌹🍂🍃🍂🌹🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴آن طرف همهمهی مبهم هیزمها بود
🏴 این طرف زمزمهی خواهش یک پیغمبر:
إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، دیوار!
إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، ای در....
🏴شهادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌹بر آقا امام زمان عج و همه مسلمانان و شیعیان تسلیت...
«کانال باابراهیم ونوید دلهاتاظهور»
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🆔 @Ebrahim_navid_delha
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃
ـ✿﷽✿-
گروه فعالیتهای ذکر وقرآنی:
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ،
با یاد خدا دلها آرامش مىیابد
📿به امید برآورده شدن تمام حاجات قلبی تمام اعضای گروه به نیابت ازآقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف..
🥀به نیت شهید ابراهیم هادی و شهید نوید صفری🥀
به امید🙏🙏🙏🙏
❤️ظهور آقا امام زمان عج
🌼شفای تمام بیماران
🌼خوشبختی و عاقبت به خیر شدن جوونا
🌼عاقبت بخیری گره گشایی ،حاجت روایی عزیزانی که در این ختم ما را یاری میکنند
🙏🙏🙏🙏
آمین🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌿🌻اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🌻
⭐️خادمین گروه ذکر
@Zahrayyy
⭐️خادمین گروه ختم قران
@Hedari44
🌺 @ebrahim_navid_delha
🍃
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_و_ش
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_هفت 7⃣4⃣
جلو میروی و تسبیح 📿تــــربتت رااز جیب درمی آوری وروی میزمقابل او میگذاری
_ این تسبیح برام خیلی عزیزه.....
ولی .... الان دوست دارم بدمش بشما...
خبر خوب رو شما بمن دادی..خداخیرتون بده!
او هم تسبیح رابرمیدارد و روی چشمهایش میمالد
_ خیـــــرروفعلاخدا به توداده جوون! دعاڪن!
خوشحال عقب عقب میآیی
_ این چه حرفیه مامحتاجیم
چادرم رامیگیری وادامه میدهی
_ حاجی امری نیس؟
بلندمیشودودست راستش رابالامی آورد
_ نَ پسر!برو یاعلـــــی✋
لبخندعمیقت رادوست دارم...
چادرم رامیڪشی وبه حیاط میرویم.همان لحظه مینشینی وپیشانی ات راروی زمین میگذاری.
چقدرحالت بوی خـــــدا میدهد...
ماشین خیابان را دور میزند و به سمت راه آهن🚞 حرڪت میڪند.چادرم را
روی صورتم میڪشم وپشت سرم رانگاه میڪنم وازشیشه عقب به گنبد خیره میشوم...
چقدرزود گذشت!حقاڪ بهشــــت جای عجیبی نیست!همینجاست...
میدانی اقـــــا؟دلم برایت تنگ میشود...
خیلی زود!...نمیدانم چرابه دلم افتاده باربعدی تنهامیآیم...تنها!
ڪاش میشدنرفت...هنوزنرفته دلم برایت میتپد رضـــــا ع
بغض چنگ به گلویم میندازد...
#خداحافظ_رفیق...
اشڪ ازڪنار چشمم روی چادرم میچڪد...😢
نگاهت میڪنم پیشانی ات رابه شیشه چسباندهای وبه خیابان نگاه میڪنی.
میدانم هم خوشحالی هم ناراحت...
خوشحال بخاطر جـــواز رفتنت...
ناراحت بخاطر دوچیز..
اینڪ مثل من هنوز نرفته دلت برای مشـــهدپرمیزند. ودوم اینڪه نمیدانی چطوربه خانواده بگویی ڪ میخواهی بروی...میترسی نڪند پدرت زیر قول و قرارش بزند.
دستم را روی دستـــــت میگذارم و فشار میدهم.میخواهم دلگـــــرمی ات باشم...
_ علی؟..
_ جـــــان؟...😍
_ بسپار بخدا
لبخند میزنی و دستــــم را میگیری.
*زمان حرڪت غروب بود وما دقیقا لحظه حرڪت قطار رسیدیم.تو باعجله ساڪ را دنبال خود میڪشیدی و من هم پشت سرت تقریبا میدویدم..
بلیط هارا نشان میدهی ومیخندی
_ بدو ریحانه جا میمونیما😉
تارسیدن به قطاروسوارشدن مدام مرامیترساندی ڪ الان جامیمونیم...
واگن اتوبوسی بودومن مثل بچه ها گفتم حتمن بایدڪنار پنجره بشینم. توهم ڪنارآمدی ومن روی صندلی ولو شدم.
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha