eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
°•{🥰}•° 🌸پشت چشمان تو شہریس پراز ویرانے هرڪسے چشــ👁ــم تو رادید دلش ویران شد ڪافرآمدڪہ ڪمے ڪفربگویدازتو یڪ نظرڪرد بہ چشمان‌تو باایمــ😍ــان شد!!!❤🌿 🕊 😊✋ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
داستان عشق شیما . #قسمت_هفتم هیچ نمگیف...اشاره کرد بشینم ... نشستم ... میخواستم بگم... بگم که حرف د
داستان عشق شیما . سعی کردم حرفشو مرور کنم !وای خداجون!باورم نمیش! سرمو بلند کردم و پریدم بغل بابام.بوسیدمش!گفتم عاشقتم بابایی.....گریه م گرفته بود . بابام لبخند زد. با خوشحالی از خونه زدم بیرون.... فقط میدویدم که سریعتر برسم پیشه بابک.اخه ساعت 5قرار داشتیم...... نمی دونستم این خبر خوبو چه جور بهش بدم.... وای خدا..... چه احساس قشنگی داشتم. وقتی بابک اینو شنید خشکش زد.... لبخندش محو شد...انگار غمش گرفت. - بابک.....خوشحال نشدی؟ غم زده نگام کرد و یهو با خوشحالی نگام کرد و گفت معلومه دیووووونه... باورم نمیشه ! هر دومون میخندیدیم.... از عشق از شادی.......................... اون روز همش خوش گذروندیم..... رفتیم پارک....رستوران....سینما. تقریبا 11 شب بود. - باید برم خونه بابک !نمی خوام بابامو پشیمون کنم . - نخیر عشقم ! گفتم :چی میگی باید برم.....فردا میبینمت. گفت:مگه عاشق موتو ر سواری نیستی ؟تو این بارون خیلی کیف میده ها! نتونستم نه بگم...گفتم باشه . باروون میباربد و کاملا خیس بودیم....خیابون لغزنده بود...داد میزد...میگفت دوستت دارم... داشت از شهر خاج میشد....تو حال خودم نبودم که ببینم کجا داره میره...انگار مث یه پرنده داشتیم پروار میکردیم..... یه نور روشن..... یه سیاهی........................ یه صدای وحشتناک..................................... یه درد عمیق................................................................................ ... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍❤️ 🌱🕊 شہیدے ڪہ بیمارے لا علاج را شفا داد💔😳 ارتباط معنوے شہید ابراهیم هادے با شہید محمد علے محمد صادقے: سردار شہید محمد علے محمد صادقے اهل روستاے هرمزآباد شہرستان رفسنجان است ... ایشون در زمان جنگ از فرماندهان لشکر ثارالله بودن و در عملیات بدر مفقود میشن و سہ سال پیش بعد از ۳۳ سال جنازشون پیدا میشہ 💚 🍃🌸 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸بسمــ ربــ الشهدا والصدیقین🌸 هر گاه در شب جمعہ را یاد ڪنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند! در هر شب جمعہ یادشان ڪنیم، حتے با یڪ صلوات! 🕊{شهید مهدے زین الدین}🕊 🌹در این شب جمعہ میهمان شہداے گلستان اصفہان هستیم بہ نیابت از شما بزرگواران 👇 🌹🍃
هرڪجا بودے تبسم با تو بود اے ڪہ دریاے تلاطم با تو بود❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
دانے از بہر چہ جانبازے ڪند در راه دوست‏ چون طواف كعبہ را در ڪربلا دارد شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
كولہ بارے پر زمہر انبیا دارد شہید سینہ اے چون صبح صادق، باصفا دارد شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
اے شہیدان ، عشق مدیون شماست هرچہ ما داریم از خون شماست❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشق را با خون خود ڪردے تو امضاء‌اے شہید خویش را بردے بہ اوج عرش اعلاء‌اے شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
این نہ خون است اے برادر بر لب خشڪیده‏ اش‏ بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
كعبہ ‏ے دل را زیارت ڪرده با سعے و صفا در ضمیر جان خود، گویے منا دارد شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
تا مس ناقابل خود را بدل سازد بہ زر در رگ دل جوهرے از ڪیمیا دارد شہید❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
دست نوشتہ زینب: خدایا اڪنون ڪہ من در این سن بہ سر مے برم تازه دریافتم ڪہ چقدر این دنیاے فانے بے ارزش وپوچ است و حال مے فہمم ڪہ چگونہ شہید عاشقانہ بہ دیدارتو مے شتابد . خدایا مرا نیز بہ آرزوے خود برسان و شہادت را نیز بہ من برسان❤🌿 🕊 💫 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
📜#رمان جانم می رود 🔷#قسمت:نود مهیا کلافه گوشی را در کیفش انداخت. از صبح تا الان بیشتر از پنجاه بار
📜 جانم می رود 🔷:نود و یکم با صدای سرفه ای سرش را بلند کرد و تازه متوجه سوسن خانم و نرجس شد. آرام سلامی کرد که آن ها آرام تر جواب دادند. مهیا حتی صدایی نشنید. فقط لبهایشان را دید که تکان خوردند. مهیا با صدای شهین خانوم به خودش آمد. ــ نمیگی دلمون تنگ میشه؟! ناگهان اشک هایش روی گونه هایش سرازیر شد. تا مهیا خواست چیزی بگوید. شهین خانوم با صدای لرزانش گفت: ــ شهاب رفت و تو هم بیخال ما شدی! من دلم به بودنای تو خوش بود. گفتم شهابم نیست زنش هست. مهیا پا به پای شهین خانم اشک می ریخت و از شرمندگی زبانش بند آمد بود. ــ وقتی کنارمی وقتی بغلت میکنم؛ حس میکنم شهابم کنارمه... دلتنگیم رفع میشه! شهین خانوم اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد. ــ چرا جواب تماس شهابم و نمیدی؟! مهیا شرمنده سرش را پایین انداخت. ــ نمیدونی نبودنت چطور داغونش کرده! اون روز که داشتم باهاش صحبت می کردم، صداش خیلی خسته بود. مهیا آرام زمزمه کرد. ــ زنگ زدم جواب نمیده! مهیا شروع کرد از دلتنگی هایش گفتن... کسی را پیدا کرده بود که نگرانی هایش را درک کند. ــ دیشب ماموریت داشت. از دیروز تا الان زنگ میزنم جواب نمیده... ــ یعنی چی؟! مهیا اشک هایش را پاک کرد. ــ دیروز دوستش رو تو دانشگاه خودمون دیدم، گفت که برای کاری اومده ایران... بعدش گفت که شهاب شب عملیات داره! نفس عمیقی کشید. ــ اما هرچی از دیروز بهش زنگ میزنم، یا در دسترس نیست یا جواب نمیده! قطره اشکی روی گونه های سردش سرازیر شد و با صدای لرزانی گفت: ــ خیلی نگرانم! خیلی! صدای هق هقش در خانه پیچید. شهین خانم اورا در آغوش گرفت و او را همراهی کرد. مهیا دلتنگ بود و الان ترس هم اضافه شده بود. از دست دادن شهاب، کابووسی ترسناک بود. احساس می کرد، قلبش درد میکند و فقط با دیدن شهاب آرام میگیرد. مریم اشک هایش را پاک کرد و با خنده به سمتشان رفت. ــ اِ... بس کنید. عزا راه انداختید. مامان جون اگه شهاب بدونه اشک عروسشو دراوردی؛ واویلا میکنه! مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت. سوسن خانم که از وضعیت پیش اومده عصبی بود؛ با حرص گفت: ــ عزیزم شهین جون! نمیخواب نهار بدی به ما... شهین خانم سریع بلند شد. ــ شرمنده مهیارو دیدم، فراموش کردم اصلا! با این حرف شهین خانوم؛ دستان سوسن خانم از عصبانیت مشت شد. دخترها از جایشان بلند شدند و با کمک هم سفره را آماده کردند. ــ سلام خدمت دخترای گلم... مهیا با شنیدن صدای محمد آقا، برگشت. ــ سلام! خوبید؟! ــ سلام دخترم! خوبی؟؟ستاره ی سهیل شدی! مهیا لبخند شرمگینی زد و سرش را پایین انداخت. محمد آقا دوست نداشت که مهیا را، بیشتر از این معذب کند. برای همین خندید و گفت: ــ بروید نهارو آماده کنید. که دیگه نمیتونم صبر کنم! دخترها لبخندی زدند و به کارشان ادامه دادند. مهیا همچنان که سالاد را آماده می کرد. نگاهش به پله ها کشیده می شد. دوست داشت به اتاق شهاب برود؛ تا شاید با دیدن اتاقش کمی آرام بگیرد. اما با وجود اعضای خانواده، نمی توانست همچین کاری بکند. مهلا خانم با اصرار شهین خانوم برای نهار ماند. و محمد آقا با احمد آقا هماهمگ کرد تا برای نهار به خانه ی آن ها بیاید. مریم گوشی به دست، در حال کار بود. از لبخند ها و خنده های گاه و بی گاهش میشد حدس زد که در حال صحبت با محسن بود. سالاد را در ظرف گذاشت و ظرف ها را آماده کرد. مریم میخواست به سمت قابلمه برود تا غذا را بکشد که مهیا با اشاره به او فهماند؛ که به صحبتش ادامه بدهد. خودش غذا را می کشد. مریم بوسه ای روی گونه اش کاشت و به صحبتش ادامه داد. صدای آیفون در خانه پیچید و مهیا حدس می زد که مریم محسن را دعوت کرده باشد. اما با دیدن مریم که با محسن صحبت می کرد؛ سرکی کشید تا ببیند چه کسی آمده، اما کسی وارد نشد. شانه ای بالا انداخت و به کارش ادامه داد بعد از چند دقیقه در ورودی باز شد، که صدای ذوق زده و لرزان شهین خانوم در خانه پیچید. ــ شهابم! اومدی... ..... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
سلام علیکم🌹 💠امشب راس ساعت ۲۱ ⏰ در ڪانال هیئت مجازے داریم منتظر حضور گرمتون هستیم 😊👇 🔹️@ebrahim_navid_delha سخنران:🎤 💠با موضوع:
❣بسمـــ الـلـہ الرحمــن الرحیــم❣ 🌸سلام و عرض ادب و شب بخیر خدمت همراهان عزیز جلسہ هئیت این هفٺہ را با استعانت از آقا امام حسین(ع) شروع میڪنیم😊 🎙سخنران 🔷موضوع: باما همراه باشید🙏🌹
941.9K
شیخ احمد مجتہدے عالم جلیل القدر ارادت خاصے بہ سیدالشہدا داشتند .عنایتے ڪہ ایشون بہ مراسم عزاے امام حسین(ع) داشتند شہره خاص و عام بود ایشون در دهہ اول ماه محرم در حوزه علمیہ اے ڪہ تاسیس ڪرده بودند مراسم عزادارے برگزار میڪردندغیر از روزهاے تاسوعا و عاشورا تا اینڪہ...
1.61M
بازار تمسخر دستگاه سیدالشہدا(‌ع) در فضاے مجازے و حقیقے زیاده شده است واے بہ حال ڪسے ڪہ مجالس اباعبدالله را دست ڪم بگیرد و با ابروے اباعبدالله شوخے ڪند و بہ باد مسخره بگیرد.. داستان مقبل ڪاشانے رو حتما گوش کنید..
576.8K
رسول الله فرمودند: مقبل بیا،دخترم فاطمہ میل داره تو هم اشعارت رو بخونے... یا زهرا مادر جان.. دراین شب عزیز بہ ماهم نگاهے کن..😭
355.4K
اجر و پاداش حسینے ها و عِقاب تمسخر ڪننده هاے سیدالشہدا نزد خدا و اهل بیت محفوظ است خوش بحال مقبل ڪہ جزا و عقاب خودش را در همین دنیا دید...
💞🌸💞🌸💞🌸 🍃🌸 🌴🌌سلام امشب. شب زیبایے هست و خاص اصلا امشب باید رفت ڪربلا با پا نشد با دل.، با دل نشد با فکر با فکر نشد با زبان.... برید ڪربلا..... 🌸الان هیچے حالمونو خوب نمیڪنہ جز تڪيہ دادن به دیوار حرم.. 💞من شنیدم حسین درهم میخره 🌸ارباب امشب مارا هم درهم بخر با خوبان بخر. 💞مے بینید که امشب چه دلگیره فقط هم دل هواے ڪربلا داره 🌸امشب همہ دلها یڪ دله ‌شدن و براے اربعین دارن لہ لہ می زنن 🌹 حسین دوستت دارم حسین اربابم 😭 التماس دعا @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
Hamdi Alimi - Moharam Salam (128).mp3
2.93M
محرم‌سلام‌قدم‌رنجہ‌ڪردےبہ‌روے‌چشمام😭 پیرهن‌مشڪیمودوختہ‌زهرابرام💔🏴 محرم‌سلام✋ نزارایندفعہ‌ڪم‌بشہ‌گریہ‌هام😭 🏴🖇   ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ↻ 🎙 ❤ دارد میرسدماه‌عاشقے اماگناهانم....!😓 {حسین‌جان😭} @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
✨والسلام علیکم والرحمه الله و برکاته✨ 💢همسنگریان عزیز جهت گفتن پیشنهادات نظرات و انتقادهای خود به ایدی زیر پیام بفرستید👇 🆔 @Gh1456 🌹منتظر همراهے شما عزیزان هستیم😊
هفتہ ها رو دورِ تڪرارِ ♻️ شنبہ میاد یڪشنبہ میاد دوشنبہ میاد سه شنبہ میاد چہارشنبہ میاد پنجشنبہ میاد میاد ...💔 ولے آقا نمیاد ...😭 آقا نمیاد ... نمیاد ... 😔🤚 🥀 🤲 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆