eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.5هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
|•°🥀🖤°•| آن قدر خار پای مرا زخم کرده که بابا به روی پنجه‌ی پا راھ میروم ...! زمانی که از امام سجاد علیه السلام پرسیدند سخت ترین مصیبت های شما کجا بود فرمودند: الشام،الشام،الشام😭 روز حرکت اسرا از کربلا به شام...💔 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌 😍🕊 شب جمعه ی این هفته در خدمت شهدای شهر تهران به ویژه شهید محمد جهان آرا عزیزمان هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣ 🆔 @Kararr تعدادی از شهدای شهر تهران: 🥀 1⃣ شهید احمد پلارک 2⃣شهید چمران 3⃣شهید نوید صفری 4⃣شهید رسول خلیلی 5⃣شهید صیادشیرازی 6⃣شهید آوینی 7⃣شهیدان رجایی و باهنر 8⃣شهید تندگویان 9⃣شهید بهشتی 0⃣1⃣شهید کشوری 1⃣1⃣شهید جهان آرا *نکته:نام بردن اسامی شهدا صرفا جهت آشنایی شما عزیزان با شهدای هر استان هست و ملزم بر این نیست که فقط امکان زیارت این شهدا به نیابتتون هست، همه ی شهدای گلزار اون شهر امکان پذیر است. سپاس از همراهی شما همسنگران عزیز🙏💚
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
📜 #رمان_جانم_میرود 🔷#قسمت_صد_شانزدهم تاکسی که سر کوچه ایستاد ،مهیا سریع کرایه را داد و به سمت خا
📜 🔷 سریع چشمانش را باز کرد اما دیگر اثری از تابوتی که در خیالش به او فکر کرده بود،نبود سرش را بالا اورد که نگاهش در دو چشم مشکی نگران دوخته شد و تنها توانست زیر لب آرام زمزمه کند ؛ ــ شهاب شهاب با صورتی که از درد جمع شده بود با دیدن عزیز دلش لبخندی زد و دوباره روی تخت نشست. مهیا ناباور به شهاب که روی تخت نشسته بود خیره شده بود ،شهاب دستانش را طرف مهیا دراز کرد و با لبخند به قیافه ی مهیا خیره شد؛ ــ بیا جلو دختر خوب،من نمیتونم بلند بشم بیا مهیا ناخوداگاه نگاهش به سمت پای شهاب که در گچ بود ،کشیده شد دوباره سرش را بالا آورد که اینبار نگاهش به دست پانسمان شده شهاب دوخته شد . ــ چرا خشکت زده دختر؟این همه گریه کردی،گه بیای اینجا به من زل بزنی؟؟ مهیا با دو قدم خودش را به شهاب رساند و کنارش روی تخت نشست که شهاب او را در آغوش کشید،باورش برای مهیا خیلی سخت بود ،نمی توانست اتفاقات را هضم کند همه چیز خیلی سریع رخ داده بود ،با شنیدن صدای شهاب از فکر بیرون آمد: ــ صداتو شنیدم،نمیدونی وقتی صدای گریه هات و فریادتو شنیدم چه به سرم اومد ،با اینکه اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم اما بلند شدم که خودت اومدی مهیا که دیگر آمدن شهاب را باور کرده بود ،با یادآوری درد قلبش در دقایق قلب اشک هایش دوباره سرازیر شدند و کم کم صدایش اوج گرفت و درآغوش همسرش از دردی که در این مدت تحمل کرده بود زجه زد،گله کرد از نبودش،از بی خبر گذاشتنشون،از این ده روز شوم گله کرد،زجه زد،فریاد زد و شهاب با اینکه بی قراری و بی تابی های مهیا به خصوص اشک هایش او را نابود می کرد اما اجازه داد که همسرش کنار او آرام شود ،درکش می کرد خیلی سخت بود ،برای او که یک مرد بود خیلی سخت گذشته بود،دیگر برای مهیا که از او بی خبر بود ،دردش و سختی اش قابل تصور نبود. مهیا آرام شده بود اما بی صدا اشک می ریخت دیگر از درد قلبش خبری نبود و احساس می کرد آرامشی سراسر وجودش را فرا گرفته،شهاب بوسه ای بر سر مهیا نشاند و ارام گفت: ــ خوبی مهیا؟ ــالان که هستی خوبم،خیلی خوبم شهاب لبخندی زد و مهیا را از خود دور کرد و با لبخند نگاهی به چهره ی او انداخت ،مهیا دستش را بالا آورد و زخم ابروی شهاب را نوازش کرد و آرام با صدای لرزانی گفت: ــ کجا بودی شهاب؟تو این ده روز چه اتفاقی افتاد،چه بلایی سرت اومده؟؟ شهاب به چشمان خیس مهیا که آماده ی بارش بودند خیره شد و با اخم گفت : ــ یه قطره اشک بریزی ،به مولا قسم هیچی تعریف نمیکنم مهیت نفس عمیقی کشید و سری تکون داد خاب لبخندی زد و دستان مهیا را در دست گرفت و فشرد : ــ شب رفتیم عملیان اول یه گروه شیش نفره وارد عمل شد که من یکی از اونا بودم اما درگیوی پیش اومد و بین ورود کا و گرو بعدی فاصله زیادی افتاد ،ما فقط شیش نفر بودیم و اونا الله واعلم ...، من اولین نفر بودم که نیر خوردم ،اونم تو کتفم نگاه مهیا سریع به کتف شهاب کشیده شد! ــ تیراندازی برام سخت شده بود ،دوتا از بچه ها بلافاصله تیر خوردن وشهید شدند منو اون سه نفر عقب نشینی کردیم ولی اونا دنبالمون اومدن ،از منطقه دور شده بودیم و به روستایی نزدیک شده بودیم که یه تیر دیگه تو پام خوردم ،خون زیادی از دست داده بودم و س م گیج می رفت لحظه آخر فقط احساس کردم روی زمین افتادم و دیگه چیزی نفهمیده مهیا منتظر به صورت شهاب خیره شده بود، شهاب نفس عمیقی کشید و ادامه داد؛ ــ وقتی به هوش اومدم تو یه خونه تو روستا بودم،مثل اینکه فک میکنن من مردم و به دنبال اون سه نفر میرن و الان فهمیدم که اون سه نفر هم شهید شدند ،تو این فاصله دو تا از پیرمردای روستا متوجه من میشن و منو به خونشون میبرن،اول تعجب کردم چون میدونستم این منطقه تحت کنترل داعشه و اونا چطور جرات کردند منو اینجا اوردن چون ممکن بود هر لحظه خونه رو تفتیش کنن وقتی از اونا پرسیدم گفتن که داعشیا فهمیدن من زنده ام و در به ر دنبال من هستن اما خوشبختانه خانه ی یکی اهالی روستا مخفیگاه زیر زمینی داره و منو اونجا قایم کردند ــ چرا این کارو کرده بودند اگر اونا میفهمیدن بی شک همه اهالی روستارو میکشتن!! ــ منم تعجب کردم اما بعد پیرمرد برام تعریف کرد که داعشیا چند از دخترای جوون روستارو میبرن که بچه های ما متوجه میشن و طی یه عملیات دخترارو سالم برمیگردونن و اهالی روستا همیشه خودشونو مدیون بچه ها ی ما میدونن و با این کار میخواستن یه جوری جبران کنن ــ چرا شهین جون اینقدر بی تابی می کرد پس؟؟من فک میکردم تو . حتی به زبون اوردنش هم سخت بود. ــ من چی ؟به شهادت رسیدم؟ مهیا سری تکان داد!! نویسنده : فاطمه امیری @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌷بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم🌷 مجموعه ی ما رو در لینک های زیر دنبال کنید🙏🙏 🔷ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f 🔷کانال عشق یعنی یه پلاک👇 https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f . 🔷کانال استیکر شهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 . 🔷 بیت الشهدا (ختم قرآن )👇 https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c 🔷بیت الشهدا(ختم ذکر)👇 https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 🌷ایدی ما در اینستاگرام: Instagram.com/ebrahim_navid_delha 💫در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
•🍃🕊🍃• گشتم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهڪار نیاید 💚 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
برادارن و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن ما که رفتیم... آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند بی‌بی زینب آن زمانی که شما در شام‌ غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله حسین(ع) بی‌احترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شد. 📜فرازی از وصیت نامه ی شهید صدر زاده 💔 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
📜#رمان_جانم_میرود 🔷#قسمت_صد_هفدهم سریع چشمانش را باز کرد اما دیگر اثری از تابوتی که در خیالش به ا
📜 🔷 ــ یه عملیاتی دو روز پیش انجام شد که ارش هم بود که اون روستا رو از دست داعش گرفتند و ارش بود که منو پیدا کرد حال من خیلی بد بود اونقدر که امیدی به زنده بودن من نبود ،برای همین به مامان گفته بودن که من شهید شده بودم ،مامان ازشون خواسته بود خبرت نکنن،امروز صبح مامانم با دیدنم از حال رفت،هنوزم غیر از تو و مادرم کسی خبر نداره مهیا نگاهی به پا و دست شهاب انداخت و خوشحال لبخندی زد،شهاب کنجکاو پرسید: ــ به چی فکر میکنی که چشمات اینطور برق میزنن؟؟ مهیا دستی به گچ پای شهاب کشید و گفت: ــ حالا که اینطور درب و داغون شده دیگه نمیری درست میگم؟ شهاب بلند خندید و گفت: ــ اولا درب و داغون خودتی ،خجالت نمیکشی اینطور به شوهرت میگی و با شوخی ادامه داد: دوما ،این همه فرماندهی عملیات به عهده ی من بود و با موفقیت انجام شده ،انتظار نداری که منو خونه نشین کنن تا مهیا می خواست حرفی بزند شهاب گفت : ــ چیه باز میخوای بگی،خب چیکارت کنم مدال بندازم گردنت مهیا با تعجب به شهاب خیره شد این حرف را به شهاب در دیدار اولشان گفته بود شروع کرد به خندیدند !! ششها از خنده ی مهیا لبخند عمیقی بر لبانش نقش بست؛ ــ هنوز یادته؟؟ ــ مگه میشه یادم بره ،نمیرفتم که منو همونجا یه کتک مفصل مهمونم می کردی مهیا دوباره خندید سرش را به شانه ی شهاب تکیه داد و زیر لب زمزمه کرد: ــ خدایا شکرت و در دل ادامه داد "خدایا شکرت به خاطر این آرامش،شکرت به خاطر بودنت ،شکرت به خاطر بودن این مرد در زندگیم" با شنیدن صدای ذوق زده ی مریم که به طرف اتاق می آمد از شهاب جدا شد ،به اندازه ی کافی کنار شهاب بود ،الان باید کمی به خانواده ی شهاب هم اجازه میداد که کنارش باشند،با حال شهاب کمِ کمِ یک ماه خانه نشین شده ،و فرصت زیادی برای نشستن و حرف زدن و کمی غر زدن به جان شهاب را داشت... 🌹 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Khademalali 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy 🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa
حضرت عباس.mp3
5.3M
🔊 🎵 📝 میدونی مشکل کجا پیش اومد⁉️اونجا که حرفِ امام زمان خورد زمین...⛔️ حرف امام زمانمان زمین نخورد...⚠️ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 این ۳ دقیقه از سخنرانی استاد پناهیان رو با دقت گوش بدید متوجه می شید که دشمن چاره‌ ای جز زدن استاد نداشت با این تفکر انقلابی نمیشه با منطق برخورد کرد (چون حرف حساب جواب نداره) پس چاره ای نمی مونه جز تخریب و تمسخر و ترور رسانه ای و از دور خارج کردن استاد مطمئن باشید خالی کردن پشت استاد پناهیان در این شرایط یعنی زمین خوردن منطق انقلابی و جبهه حق یه قول استاد خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸بسمــ ربـــــ الشــهدا والصدیقین🌸 . طبق قرار هر هفتہ مہمان شهداے یڪ استان هستیم 🌹این شب جمعہ به نیابت از شما بزرگواران مہمان شهداے استان تهران هستیم . ممنون از همراهے شما🙏 🌸🍃
هدایت شده از 🍁
📛آیا عمر با ام کلثوم حقیقت داشته؟ 🚫شهربانو دختر یزدگرد سوم چرا از بین امام حسین و یزید، امام حسین را به همسری قبول کرد⁉️ 📛چرا در جنگ با ایران عمر فرمانده سپاه بود! 🚫علت اختلاف نظر در نوع وضو و اهل در چیست؟ 📛آیا امامان حسن و حسین در جنگ اعراب به ایران حضور داشتند⁉️ بدون جعل را اینجا بخوانید👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
و 📛 روزگاری يك كشاورز در روستايی زندگي می كرد كه پول زيادی را كه از يك پیرمرد طماع قرض گرفته بود، و باید آن را پس ميداد... كشاورز دختر زيبايي داشت كه خيلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتي مرد طمعكار متوجه شد كشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پيشنهاد کرد در عوض بخشیدن طلب خود، دختر کشاورز را...ادامه داستان باز شود...👇 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
🌸🍃 🕊ڪارےکن اےشهیـد‌ بعضے وقتها نمیدانم‌در گـرد وغبار گنـاه این دنیا چه‌ڪنم مـرا جداکن از زمیـن دستم را بگیر‌میخواهم در دنیاے تو آرام بگیرم... 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 . پرواز کردن سخت نیست... عاشق که باشی بالت می‌دهند؛ و یادت می‌دهند تا کنی... آن هم عاشقانه... :)♥️ . 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 . اسیرشماشدن خوب‌است... اسیر‌... خوبی‌اش‌به این‌است‌ڪه‌از آزادمیشوی.....」🕊 . 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 شهیدان نامه گلگون نوشتند شهادت نامه را خون نوشتند بنازم این همه و ایثار به تاریخ جهان قانون نوشتند 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 . عشق زندگی در زیستن شهدا هویداست‌.‌‌‌.. شهدا زندگی کردن برای زیستن ابدی.... شهدا مشق عشق آموختند برای لبخند مهدی فاطمه... زندگی کردن را باید از شهدا آموخت... 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌟رفتــــن ِ شما ست بر پیکره ی بی جان ِ ما ! 🌟که می شود زیست در هر زمان و مکـــــان ... شهید نشوی ، خواهی مرد ... 🌸🍃 🍃 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 خنــده هاے دلنشین شهدا ، نشان از آرامـ☘ـش دل دارد... وقتے دلـ❤️ـت با "خـــدا" باشد ، لبانت همیشه مےخنـــدد 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍃🌸 💓گویند مهر قبولی ست که بر دلت می خورد... ای شهید ... دلم 💔لایق مهر شهادت نیست 😔 اما "تو " که نظر کنی...💓 این کویر تشنه دریا می شود.. با عطر شهادت...|•° 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
☘ ڪاش اسم تو آخرین ڪلامم باشد پروانه شدن حسن ختامم باشد مانند ڪبوتران در خون خفته عنوان"شهید"قبل نامم باشد...🕊 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
‌• [ رسیدن بہ خدا چہ زیباست و شهدا چقدر خاکے شدند کہ خدا براے دیدارشان بےتاب شد ]🌱 • 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 پرواز ڪردن سخت نیست... عاشق ڪہ باشۍ بالت مے‌دهند؛ و یادت مۍ‌دهند تا کنے... آن هم عاشقانہ:)♥️ . 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 . [پرسیدی‌پس‌ازشماچه‌كردیم؟ -هیچ!ازحرمت‌لاله‌ها نوشتیم‌درحالی‌كه ‌پایمان‌روی‌لاله‌هابود(:🌱] 🌸🍃 🌱 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 همه جور آمدنی رفتن دارد، الا ! شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است. که شدی مےمانی. یعنی خدا نگهت می دارد تا ابد... و تو اَبدی میشوے🙃 . 🌸🍃 🌱 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🍃 ‌: .. بہ خون و تیر و ترڪش نیسٺ..! آن روز کہ خُـدا را با همہ چیز و در همہ جا دیدیم و نشآن دادیم، شده‌ایم...😔 🌸🍃 🌱 . @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆