♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هو العشــق🌸 📜 #رمان_پلاڪ_پنهان 💟 #پارت_ششم کمیل لبانش را تر کردو مشکوک به سمانخ نگاه میکند: _ک
🌸هوالعشق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_هفتم
- سلام بر اهل خانه
ثریا دستان خیسش را خشک می کند و به استقبال خواهر شوهرش آمد؛
-بیا تو عزیزم
- نه ثریا خستم ،این اش و مامان برات فرستاد
-قربونش برم،دستش درد نکنه
-نوش جان، این جیگر عمه کجاست؟
-مهده، محسن رفته بیارتش
-ببوسش، به داداش سلام برسون
- سلامت باشی عزیزم ،می موندی می نشستی یکم
-انشاءالله، یه روز دیگه
سمانه به خانه بر می گردد به اتاقش پناه می برد، کیف و چادرش را به روی تخت پرت میکند و به در تکیه می دهد، چشمانش را می بندد چرا انقدر ذهنش مشغول ،کار های کمیل شده یا شاید او خیلی به همه چیز حساس شده
آرام زمزمه کرد:
-آره اره من خیلی همه چیزو بزرگ میکنم
و سعی کرد خودش را توجیه کند حرف های کمیل اصلا مشکوک نبودند و ماشین تعقیبی در کار نبوده
سمانه عصبی به سمت خروجی دانشگاه می رفت ،که بازویش کشیده شد، عصبی برگشت که با کسی که بازویش را کشیده دعوا کند.
با دیدن صغری اخمی کرد و با تشر گفت:
- چیه؟ چی میخوای
صغری که به خاطر اینکه دنبال سمانه دویده بود درحالیکه نفس نفس می زد گفت:
- سر من داد نزن ،با آقای بشیری دعوات شده به من ربطی نداره
- اسمشو نیار اگه میشد همونجا حسابش و میرسیدم
- باشه اروم باش ، بیا بریم همین کافه رو به روی دانشگاه ،هم یه چیزی بخوریم هم با هم حرف بزنیم سمانه به علامت پذیرفتن پیشنهاد صغری سرش را تکان داد.
پشت میز نشستند، صغری بعد از دادن سفارش روبه روی سمانه که خیره به بیرون بود،نشست؛
-الان حرف بزن چرا انقدر عصبی شدی وسط جلسه؟
-چرا عصبی شدم ؟ اصلا دیدی چی میگفت، نزدیک انتخاباته به جای اینکه سعی کنیم جو دانشگاه آروم بمونه اومده برنامه میریزه چطور وجه ی بقیه نامزد هارو خراب کنیم .
با رسیدن سفارشات سمانه ساکت شد، با دور شدن گارسون رو به صغری گفت:
-اصلا اینا به کنار، این جلسه مگه مخصوص فعالین بسیج دانشگاه نبود ؟
- خب اره
-پس این بشیری که یک ماهه عضو شده برا چی تو جلسه بود ؟
- نمیدونم حتما قسمت برادرا ازش دعوت کردند، اینقدر خودتو حرص نده
-صغری تو چرا این رشته رو انتخاب کردی؟
صغری که از سوال سمانه تعجب کرده بود ، چند ثانیه فکر کرد و گفت:
- نمیدونم شاید به خاطر اینکه یه دانشگاه خوب اونم شهر خودم قبول شدم و اینکه تو هم هستی
- اما من وقتی علوم سیاسی و انتخاب کردم ،دغدغه داشتم الان انتخابات نزدیکه ،باید دغدغه تک تک ما انتخابات باشه
- خب چه ربطی به آقای بشیری داره؟
-همین دیگه دغدغه ی ما باید آروم نگه داشتن جو دانشگاه باشه نه برنامه ریزی واسه تخریب نامزد ها صغری دانشگاه ما تو موقعیت حساسی قرار داره، کاری که بشیری انجام میده ، بزرگترین اشتباهه به خصوص که با اسم بسیج داره این کار و میکنه ،اگه به کارش ادامه بده دانشگاه میشه میدون جنگ.
- نمیدونم چی بگم سمانه ، الان که فکر میکنم میبینم حرفای تو درسته ولی چیکار میشه کرد؟
-میشه کاری کرد من عمرا در مقابل این قضیه ساکت بشینم.
- حالا بعد در موردش فکر میکنیم ، کافیتو بخور یخ کرد.
سمانه تشکری کرد و کافی را به دهانش نزدیک کرد
سمانه ضربه ای به در زد و با شنیدن "بفرمائید " وارد شد :
- سلام ،خسته نباشید
- سلام خواهرم ،بفرمائید
سمانه روی صندلی نشست وگفت:
- خانم احمدی گفتن که با من کار دارید !
- بله درسته شما چون قسمت فرهنگی رو به عهده دارید ،چند تا کار بوده باید انجام بدید
نویسنده : فاطمه امیری
#ادامه_دارد...
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌷☘🌷☘🌷
☘🌷☘🌷
🌷☘🌷
☘🌷
🌷
🔸بسم الله الرحمن الرحیم🔸
در خدمتتون هستیم امشب با هئیت مجازی این هفته با موضوع 👈#سفری_با_شهیدان👉
سخنران : #شیخ_محمد_امین
ان شاءالله مورد استفاده همه شما عزیزان قرار بگیرد🌺
461.5K
🥀🍂🥀🍂🥀
حدیثی از پیامبر داریم که میفرمایند حضرت عقیل رو به خاطر فرزندانشون دوست داشتند چون...
278.2K
🥀🍂🥀🍂🥀
اخرین شهید خاندان عقیل محمدبن سعیدبن عقیل بود که در...
795.3K
🥀🍂🥀🍂🥀
شخصی به نام ابو ریاض از مسئولان عراقی نقل میکنند در سالهای جنگ عراق علیه ایران فرزند من به اجبار به سربازی رفت یکی از عملیات های ایران شروع شد که...
490.6K
🥀🍂🥀🍂🥀
حاجت هاتون رو از سر قبر شهدا بگیرید
اگر اونا واسطه بشن خدا حاجت تون رو روا میکنه...
480.4K
🥀🍂🥀🍂🥀
از مردم دنیا مطلب حاجت خود را
درخواست از او کن که سبب ساز شهید است...
💯💯💯💯💯
دوباره سلام خدمت دوستان عزیز🌺
حتما حتمااااااا مباحث امشب رو دنبال کنید و نظرتون رو درباره موضوع بحث برامون بفرستید☺️ منتظر نظرات، پیشنهادات و همچنین انتقاداتتون هستم. لطفا لطفااااااا همراهیمون کنید و دلگرم به ادامه این مباحث🍃
اگر هم موضوعی پیشنهادی دارید برای سخنرانی و صحبت درباره ش حتما حتما به ما اعلام کنید تا درباره ش صحبت بشه❗️👇
🆔 @Kararr
ممنون از اینکه کنار مون هستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|°•🖤🥀...
〖چھشد ...
ڪھبہداغت ...
مبتلاشدمحسین . . ؟
چھشد ...
ڪھباداغت ...
سࢪبھࢪاهشدم﴿حسین﴾ . . . ؛!_🌱•'`〗
#روضه
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊
📦#صندوق_کمکهای_مردمی💌
🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩
📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگو گسترده هست
🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️
💳 6037997291276690 💌
❣#خداخیرتون_بده. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
❤️🌺🌸💕⚜✨
#امام_زمان 🌿🦋
اے بهارے ترین🌸
آینہ هستے
یوسف ڪنعانے من،
سلام✋
آقا جانم...
بیا و
اذان عشق بخوان 🔊
تا جهان
سراسر مسلمان شود
بیا و
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را
فریاد ڪن...
چشم انتظار ماندهام؛
من سر خوشم
از لذت این
چشم بہ راهے
و چشم انتظار مےمانم...
#صبحتون_مهدوی ⛅️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#شهیدانه🌹
#لحظهاےباشهدا🕊🍃
خوابش رو دیدم
گفتم
چےاوندنیا
خیلےبدردتونخورد؟
گفت
تودنیاخیلےکارهاےخوب
انجامدادم
ولےبہدردمنخورد...
چیزےکہخیلےبہکارماومد
#خدمتبہخلقبود
همین #اردوهاےجهادے...💎✨
•شهیدمحمدبلباسے♥️
بہروایتهمسرشهید
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺انتشار خبر نسل کشی با #واکسن آنفولانزا از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران!
👌به مراحل حساس بزرگترین #جنگ بیولوژیکی نزدیک می شویم.
#کرونا🦠
#جنگ ⚠️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشق🌸 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هفتم - سلام بر اهل خانه ثریا دستان خیسش را خشک می کند و به ا
🌸هوالعشق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟 #پارت_هشتم
- بله حتما
- این چند تا پوستر و بدید به بچه های خودمون ،بگید ایام انتخابات از اونا استفاده کنن تو تجمعا
- پوسترا چی هستن؟
- پوسترایی که طراحی کرده بودید و خواستید پوسترشون کنم براتون ،یک نمونه برای خودتون ،اینا رو هم بدید بین بچه های دانشگاه
- خیلی ممنون
_تو این فلش چندتا فایل صوتی هست که روے چندتا cd بزنید و به عنوان کار فرهنگی بین بچه ها پخش کنید مداحی هستند,یه نمونه هم با پوسترا گڋاشتم که گوش بدید
_ما خیلی وقته دیگه همچین فعالیت های فرهنگے انجام نمیدیم به نظرتون برگزاری جلسات بصیرتی بهتر از پخش بنرو cd نیست؟؟
.
_شک نکنید که جلسات بهتر هستند امابخشنامه ای هستش که به دستمون رسیده,
_میتونم بخشنامه رو ببینم
اقاے سهرابی برای چند لحظه سکوت کردو بعد سریع گفت:
_براتون میفرستم
_تشکر اگه با من کاری ندارید من دیگه برم
_بله بفرمایید
سمانه وسایل را برداشت و ازاتاق خارج شد پوستروcd خودش را در اتاقش گڋاشت و از دفتر خارج شد.
با دیدن چنر از اعضای بسیج دانشگاه پوسترها رابه انها دادتا بین بقیه پخش کنند.
و خودش به کافی نت کنار دانشگاه رساند و سفارس دادتا مداحی ها را روی90تاcd برایش بزند.
_کی اماده میشن؟
_فردا ڟهر بیاید تحویل بگیرید
_خیلی ممنون
از همان جا تاکسی گرفت و به خانه رفت امروز روز پرمشغله ای بود سعی کرد تا خانه براے لحظه ای هم که شده چمانش را روے هم بگذارد تا شاید کمے از سوزش چشمانش کاسته شود.
کلید در را باز کرد و وارد خانه شد با دیدن کفش های زنانه حدس میزد که خاله سمیه به خانه شان آمده وارد خانه شد و با دیدن سمیه خانم لبخندی زد:
_سلام خاله خوش اومدید
_سلام عزیزدلم خسته نباشے.
سمانه مشکوک به چهره ی غمگین خاله اشونگاهی انداخت و پرسید:
_چیزی شده خاله
_نه قربونت برم
به سمت مادرش رفت و بوسه ای بر گونه اش کاشت:
_من میرم بخوابم شمارو هم تنها میزارم قشنگ بشنید غیبتاتونو بکنید مامان بیدارم نکن تو رو خدا
_صبر کن سمانه
_بله مامان
_خانم حجتی رو میشناسی
_اره
_زنگ زد وقت خواست که بیاد خواستگارے
_خب
_خب ومرض پسره هزار ماشاا...خوشکله پولداره خونه ماشین همه چیز
سمانه با اعتراض گفت:
_مامان مگه همه چیز پول و قیافه است؟؟
_باشه کشتیم مگه ولایی وپاسدار نمیخواستب پسره هم پاسداره هم ولایی با فعالیتات هم مشکلی نداره پس میشینی بهش فکر میکنی
_چشم.
_سمانه با تو شوخی ندادم میشینی جدی فکر میکنی
سمانه کلافه پوفی کردو گفت:
_چشم میشینم جدی فکر میکنم الان اجازه میدی برم بخوابم؟
_برو
سمانه بوسه ای نمایشی برای هر دو پرتاب کرد وبه اتاق رفت خسته خودش را روے تخت انداخت و به فکر فرو رفت که چرا احساس می کرد از اینکه بحث کشیده شد ناراحت بود
.
وخستگی اجازه بیشتری به تحلیل رفتار سمیه خانم را به او نداد و کم کم چشمانش گرم خواب شدند.
نویسنده: فاطمه امیرے
#ادامه_دارد
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Shahidanehhh
4_5854955166582706812.mp3
2.23M
🎙#صوت
⭕️بدون احترام به پدر و مادر نمیشه به امام زمان(عج) رسید
چقدر احترام میزاریم...؟؟!!
🌱#مهدویت
👤#استادرائفی_پور
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•🌿💛•
•
#حاجحسینآقایکتا میگفت:
"بھ هزار و یک دلیل "عاقلی نمیشه،
بھ یه دلیل عاشقی میشه...!"
+باخودم میگم؛
اگرمولاتحسین«؏»باشهچراکهنه! :)
#ما_ملت_امام_حسینیم 🌙
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
|•°🌿🦋°•|
#در_محضر_علما🌱
هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و
راه بندان شد،
بدان خدا کرده است؛
زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟
هر کس گرفتار است، در واقع
گرفته ی یار است.
{ تا یار که را خواهد و تا به میلش چه باشد...💔}
#اقای_دولابی👤
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♨️مژده ♨️مژده
💥چالش داریم اونم چه چالشی💥
🌺عکس,همراه با یک جمله از رفیق شهیدم
💢شیوه چالش:
بعد از ارسال عکس و جمله اے از رفیق شهید خود آن را به صورت عکس نوشته درست میکنیم و داخل کانال قرار میدهیم شما بعد ازگذشت 24ساعت عکس شهید خود را در کانال یا گروهای دیگر فوروارد میکنید بیشترین عکس بازدید خورده برنده چالش ما خواهد بود
🆔 @khademe_zahraa
🎁جوائز معنوے ما شامل👇
کتاب سلام بر ابراهیم جلد اول
کتاب سلام بر ابراهیم جلد دوم
کتاب رفیق مثل رسول
کتاب عارف 12ساله
کتاب پسرک فلافل فروش
و سربند
🎊🎊جوائز برندگان اول تا دهم
کتاب منتخب شما به همراه سربند متبرک شده به شهید موردنڟر خودتون در بهشت زهرا تهران
. نفرات بعدے تنها سربند متبرک شده دریافت میکنند
📌هزینه پست با شماست
.
⏳مهلت ارسال عکس:
از 25شهریور تا4مهر ساعت24
⏳مهلت سین زنی:
از5مهر تا 11مهرساعت24
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشق🌸 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_هشتم - بله حتما - این چند تا پوستر و بدید به بچه های خودمو
🌸هوالعـشـــق🌸
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_نهم
صغری با صدای بلند و متعجب گفت:
_چی؟سمانه میخواد ازدواج کنه؟
سمیه خانم نگاهی به پسرش می اندازد و می گوید:
_فعلا که داره فکراشو میکنه اگه دیر بجنبیم ازدواج هم میکنه
کمیل که سنگینی نگاه مادر و خواهرس را دید سرش را بالا آوردو گفت:
_چرا ایجورے نگام میکنید؟
_یعنی نمیدونی چرا؟
_خب مادر من میگی چیکار کنم؟
صغری عصبی به طرفش رفت و گفت:
_یکم این غرور اضافه و مزخرفت رو بزار کنار بریم خواستگاری سمانه کاری که باید بکنی اینه
کمیل اخمی کرد و گفت:
_بابزرگترت درست صحبت کن سمانه راه خودشوانتخاب کرده پس دیگه جایی برلب بحت نمیمونه.
از جایش بلند می شود و به اتاقش می رود.
سمیه خانم اخمی به صغری می کند:
_نتونستی چند دقیقه جلو این زبنتو بگیری؟
_مگه دروغ گفتم مامان من و تو خوب میدونیم کمیل به سمانه علاقه داره اما این غرور الکیش نمیزاره پا پیش بزاره
_منم میدونم ولی نمیشه که اینجوری با داداشت صحبت کنی برگتره احترامش واجبه
بلند شد و به طرف اتاق کمیل رفت ضربه ای به در زد و وارد اتاق شد با دیدن پسرش که روی تخت خوابیده بودو دستش را روی چشمانش گڋاشته بود لبخندی زد و کنارش روی تخت نشست
_کمیل از حرف صغری ناراحت نشو اون الان ناراحته
کمیل در همون حالت زمزمه کرد:
_ناراحت باشه دلیل نمیشه که اینطوری صحبت کنه
سمیه خانم دستی در موهای کمیل کشید:
_من نیومدم اینجا که درمورد صغری صحبت کنم اومدم درمورد سمانه صحبت کنم
_مــــامــــان نمیخواید این موضوعو تموم کنید
_نه نمیخوام تمومش کنم من مادرم فکر میکنی نمیتونم حس کنم که تو به سمانه علاقه داری
کمیل تا خواست لب به اعتراض باز کند
.
سمیه خانم ادامه داد:
_چیزی نگو به حرفام گوش بده بعد هر چی خواستی بگو
کمیل کم کم داره 30 سالت میشه نمیگم بزرگ شدی اما جوون هم نیستی از وقتی کمی قد کشیدی و فهمیدی اطرافت چه خبره شدی مرد این خونه کار کردی نون اوردی تو این خونه نزاشتی حتی منو صغری نبود پدرتو حس کنیم تو برای صغری هم پدری کردی هم برادری
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_از درست زدی بخاطر درس صغری صبح و شب کار می کردی آخرش اگه تهدیدهای آقا محمود و داییت محمد نبود که حتی درستو نمیخوندی من سختی زیاد کشیدم اما تو بیشتر
مسئولیت یک خانواده روی دوشت بود و هست تو بدای اینکه چیزی کم نداشته باشیم از خودت گڋشتی حتی کمک های آقا محمود و محمد راهم قبول نمی کردی
اشک هایی که بر روی گونه هایش چکیده بودند و پاک کرد و با مهربانی ادامه داد:
_بعد این همه سختی دلم می خواد پسرم آرامش پیدا کنه از ته دل بخنده ازدواج کنه بچه دار بشه میدونم تو هم همین میخوای پس چرا خودتو از زندگی محروم می کنی چرا خودتو از کسی که روست داری محروم میکنی ؟
صدای نفس کشیدن نت منظم پسش را به خوبی می شنید که بلافاصله صدای بم کمیل در گوشش پیچید
_سمانه انتخاب خودشو کرده عقایدمون هم باهم جور در نمیاد من نیمتونم با کسی که ازمن متنفر هست ازدواج کنم
تنفر ؟کمیل میفهمی داری چی میگی؟ سمانه اصلا هیچ حسی به تو نداره.
.
الانم که می بینی داره به این خواستگار فکر میکنه به خاطر اصرار خالت فرحناز هست بیا بریم خواستگاری به زندگیت سرو سامون بده.
.
باور کن سمانه برای تو بهترین گزینه هست.
نویسنده :فاطمه امیرے
#ادامه_دارد.....
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊
📦#صندوق_کمکهای_مردمی💌
🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩
📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگو گسترده هست
🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️
💳 6037997291276690 💌
❣#خداخیرتون_بده. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
❤️🌺🌸💕⚜✨