یکی از اماڪن زیارتی در شهر ڪرج🌸🍃
🕌امامزاده بی بی سکینه ملارد⚜
ومزارپاڪ شهیدرضاپناهی(کوچکترین شهیدنوجوان کرجی)
قبول باشه از دوست عزیزمون😍
#ارسالی از ڪاربران
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#طنزجبهه
نماز تن هایی
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده،😁 بعضی از بچههای ناآشنا را دست به سر میکرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه👳 کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمیآیی برویم نماز؟»
پاسخ میدهد: «نه، همینجا میخوانم»
آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«انالصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سهتایی.😉😳
و او که فکر نمیکرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تنها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.😁😁😄
@ebrahimdelha🌹
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷
محمد همیشه به اطرافیان سفارش میکرد که: «راه امام (ره) را ادامه دهید.»👌
او علاقه زیادی به انقلاب اسلامی داشت و آرزویش شهادت بود.☺️ شش ماه به زمان خدمت نظام وظیفهاش مانده بود که داوطلبانه به سربازی رفت. دوران آموزشی را در تهران گذراند، سپس به کرمان منتقل شد و از کرمان به منطقه کرخه نور اعزام گردید تا اینکه سرانجام در تاریخ هفتم دیماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن نوزده سالگی به آرزوی دیرینهاش رسید و بر اثر اصابت ترکش خمپاره، به خیل شهدا پیوست.🌷 پیکر پاک شهید محمد چاحوضی به بیرجند منتقل شد و پس از تشییع در زادگاهش (گلزار شهدای چاحوض) به خاک سپرده شد.🍂
#شهیدمحمدچاحوضی
#سالروزشهادت
@ebrahimdelha
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
#قسمت_بیست_و_دوم
🌷کردستان🌷
به نقل از مهدي فريدوند :
تابســتان 1358 بود😓.بعد از نماز📿ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان🕌 ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان👱 با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد😟؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده😳؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد🙏.
بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم😊. ابراهيم گفت:ما هم هستيم😇بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم.
ســاعت⌚️چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين🚗بليزر به ســمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه🔫و چند نارنجک💣 و کلی وسائل همراه ما بود.
بســياري از جاده ها بســته بود😞. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم.
اما با ياري خدا،فردا ظهر رســيديم به سنندج😌 از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه📑فروشي ايستاديم.
#ادامه_دارد 😇
❣ @ebrahimdelha ❣
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد يكدفعه فرياد🗣زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي😠!؟
با تعجب نگاه کردم😳،ديدم کنار دکه،چند رديف مشــروبات الکلي🍷چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه🔫 را مسلح کرد و به سمت بطري ها شليک کرد😏
بطري هاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت،بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت😠 رفت ســراغ جوان صاحب دکه.جوان خيلي ترسيده بود😰گوشه دکه، خودش را مخفي کرد😖
ابراهيم به چهره او نگاه کرد👀 با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي😞. اين نجاست ها چيه که ميفروشــي،مگه خدا تو قرآن📖 نميگه:اين نجاست ها از طرف شيطانه👺،از اينها دور بشيد؟
جوان👱سرش را به عالمت تأييد تكان داد😞. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد🙏.
ابراهيم كمي با او صحبت كرد🙂بعد با هم بيرون آمدند.
جوان مقر ســپاه را نشــان داد،ما هم حرکت کرديم☺️ ...
#ادامه_دارد 👇
❣ @ebrahimdelha ❣
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
صداي گلوله هاي ژ3سکوت شهر را شکسته بود😞 همه در خيابان به ما نگاه ميکردند👀،ما هم بي خبر از همه جا در شهر ميچرخيديم😶. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم💪
جلوي تمام ديوارهاي ســپاه،گوني هاي پر از خاک چيده شده بود😐آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت🤔! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود😑
هــر چــه در زديم بي فايده بــود،هيچكس در را باز نميكرد،از پشــت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه،شما هم اينجا نمانيد،برويد فرودگاه!🛫 گفتيم:
ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه🛫کجاست؟!😑
يکي از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره،ممکنه ماشين🚗شما را هم بزنند😖سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد😕.
نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند👬👬
ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه🛫. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است😞. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود😪 ..
#ادامه_دارد 😌
❣ @ebrahimdelha ❣
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
سلام
تا حالا مشهد نرفته بودم. 19ساله ام ومن تا بحال مشهد نرفته بودم.😔 تو تابستون بود که با مامانم ثبت نام کردم برم مشهد، با کاروانی ولی گفتن نمیشه خیلی ناراحت بودم😞 تو پاییز بود و اول آذر ماه که گفتن این کاروان میخواد همون اعضایی که تو تابستون ثبت نام کردن ببرن مشهد ولی کمتر از سی سال نمیبرن.😔😢
@ebrahimdelha🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
من بدجوری ناراحت شده بودم😣 شب بود و همه خوابیده بودن ولی من نمیتونستم بخوابم.
اومدم سجاده امو پهن کردم نشستم اول با خدا حرف زدم و گریه کردم😭 بعد هم با داداش ابراهیم گفتم من تا حالا مشهد نرفتم توروخدا داداش جور کن برم مشهد
بعد یه هفته زنگ زدن پس فردا راهی مشهد هستید جور شده تو هم بیای باور نمیکردم😍 پشت گوشی فقط داشتم اشک😭
می ریختم فقط اینو میتونم بگم من مدیون داداش ابراهیم هستم اونم خیلی 😔😔
#خادم
@ebrahimdelha🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
〰〰〰🌸🍃🌸🍃🌸〰〰〰
🔆السلام علیک یا شمس الشموس🔆
🔆السلام علیک یا امام رئوف🔆
صلوات خاصه امام رضا(ع)🕗
به نیابت ازجمیــع شهـــدا💟
و به ویژه
#شهید_سید_ابراهیم_تارا💟
🔶 اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی، الامامِ التّقیِّ النّقیِّ و حُجّتکَ
عَلی مَنْ فَوقَ الارْضِ و مَن تَحتَ الثَّری،
الصّدّیقِ الشَّهیدِ صَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَةً
مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ🔶
@ebrahimdelha
〰〰〰🌸🍃🌸🍃🌸〰〰〰
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
#شهید_خلبان_علی_اکبرقربان_شیرودی
#قسمت_پنجم_خاطرات_شهید
💥12 نفر آدم با 3 هلیکوپتر در پادگان ابوذر ،سه تا لشگر را لت و پار کردیم😁👊 .
یک ستون سوخته🔥 در مسیر گیلان غرب است ،یک ستون سوخته🔥 در مسیر قصر شیرین و سر پل ذهاب است ،یک ستون سوخته 🔥توی دشت ذهاب است ،باید یادم 🤔باشه وقتی رفتم از آونجا عکسی 📸بردارم .این کارایی بود که ما درست در عرض 48 ساعت انجام دادیم🙂 .این کارایی بود که ما با سه هلیکوپتر و فقط یه آتشبار این کار را کردیم.✊ سه تا هلیکوپتر🚁🚁🚁 در مقابل 120 الی 150 تا تانک عراقی فقط در جبهه سر پل ذهاب😐 . ما اینجا رو در همان 48 ساعت اول گرفتیم 😌.شما فکر می کنید این قدرت منه⁉️ نه ❗️،این قدرت خداست 😇،که اونجا حکمفرما یی می کنه😍 .این قدرت حق است ،اینجاست که خداوند می فرماید اگر تو حرکت کنی برکت از من است 😊.ما حرکت کردیم و این همه برکت به دست آوردیم .12 نفر حرکت کردیم و باور کنید 12 هزار نفر را عقب روندیم 😳،درست یک ماه هیچ کس پیشمون نیومد😒 ،یک ماه تنها اونجا بودیم و من فرمانده تیپ بودم✊ ،فرمانده تیپ ما در رفته بود😑 چون یک ذره ایمان در این مرد نبود😒 ،که خوشبختانه الان در زندان است .خلاصه ما ماندیم و این سه لشگر را عقب زدیم👊 و این خاک را گرفتیم و حفظ کردیم تا عزیزان پاسدار اومدند به یاری ما .تا بسیج آمد به یاری ما ☺️.
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
💥من علی اکبر شیرودی فرزند دهقان زاده👴 شهسواری هستم . منه روستا زاده افتخار می کنم که در خدمت شما هستم ☺️و این قدر هم که از من تعریف می کنید ،می ترسیم خودم را گم کنم😔 و فکر میکنم واقعا لیاقتش را ندارم 🙂.
من خواهش می کنم من را بزرگ نکنید😕 ،من لیاقت این همه بزرگی را ندارم ،من یک سرباز ساده اسلام هستم😊 که هنوز نتونستم خودم را در حد کمال قرار بدم ☹️،یک سرباز ساده باشیم تا روزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگترین درجه 🏅افتخار را به ما عنایت می فرماید😃 .تا اون روز ما سرباز ساده ای هستیم و بهتره که ما را بزرگ نفرمایید🙈 تا خودمان را گم نکنیم 😊.
من نوکر اون کسی هستم که طرفدار امام باشه😇 ،من نوکر کسی هستم که مطیع و مقلد امام است 🙂و در غیر این صورت سرور آن کس هستم😒.
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
...ما در اوایل جنگ کردستان تعدادمان کم بود👱👱👱👱 ،به کمک اینها احتیاج داشتیم و آقایان لیبرال می گفتند ما درون مرزی نمی جنگیم😕 . ما سربازیم و ارتشی و برون مرزی می جنگیم🙄 .ما برای ملت می جنگیم ✊و اگر روزی یک کشوری خواست کشور ما را بگیرد آن وقت ما می جنگیم😌 ،طرف فکر می کرد کردستان اون موقع جزو کشور ایران است😏.
گفتیم خوب شما در کردستان نجنگید😒 ،ما با بچه های سپاه در کردستان می جنگیم😊 .شما نیایید😏
زمانی که جنگ مرزی شروع شد آقایانی که می گفتند ما ملی گرا هستیم در جنگ شرکت نکردند😑 .من چند روزی اینجا بودم و بعد برگشتم و رفتم به کردستان .گفتند آی🗣 بیا به دادمان برس که عراق دارد می آید😥 ،گفتم خوب شما که گفتید ما در منطقه مرزی می جنگیم😏 ،بفرمایید بروید .من تو منطقه مرزی نمی جنگم😏🙂 ،آقایان ملی گرا ها برن تو مرز بجنگن😠 .
من مذهبی هستم ،من داخل مرز می جنگم✌️ ،اما برای من ،تنکابن ،اصفهان ،کرمانشاه ،کردستان یا سر مرز ،برای من فرقی ندارد ✊ برای من شهر ،مکان و خانه🏠 مطرح نیست .اسلام مطرح است 💫.
#پایان_قسمت_پنجم
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺