eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.7هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااااااام😊 ✨شبتون پــرستــ✨ـاره دوستان🌠 🌺نماز همگی قبول باشه ان شاءالله☺️ ⚜خب با اجازتون بریم باقے مونده کتاب رو ورق بزنیم😃😉 بِسْمِـ اللّٰہ .. 👇 @ebrahimdelha ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
इई 🍃🌷🍃ईइ इई 🍃🌷ईइ इई 🍃🌷 ◀️دومین_حضـور روز مهـ🍂ــرماه با بچه هاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم.👥 در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم. موقع اذان ظهــ☀️ـر بود. بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم.👥 ابراهيم مشــغول گفتــن 💤💤اذان 🕌بود. بچه ها براي نمــ📿ـاز آماده ميشــدند. حالت معنــوي عجيبي در بچه ها ايجاد شــد.😍 💢محمد بروجردي گفــت: ، اين بچه كجاست؟!😳🤔 گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.☺️ بــرادر ادامــه داد: عجـ😇ـب صدایی🎶🎶 داره. يكي دو بــار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه. 💪 بعد ادامه داد⏮: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه. 🔷🔶 جماعت👬👬💂♀ برگزار شد و حركت كرديم. بار ✌️دوم بود كه به سرپل ذهاب ميآمديم. وصالي نيروها را آرايـش داده بود.⚔🎺 بعــد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد. از فرماندهان بسيار شجـ💪ــاع و دالاور بود. بسيار به او علاقــ❤️ـه داشت. 👇👇 @ebrahimdelha ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
इई 🍃🌷🍃ईइ इई 🍃🌷ईइ इई 🍃 اوهمیشــہ می گفت؛🔽 چريكي بــه شــجـ👌ــاعت و دالاوري ومديريــت نديــده ام. حتي همسـ🌹ـرش را به جبهه آورده و با اتومبيـ🚗ـل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر ميزنه. 😄 هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.💠 يكبار كه قصد شناسايي👀 و انجام عمليـ⚡️ـات داشت به گفت: آماده باش برويم شناسايي.🔎🔍 وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيده ام. 😎 كل درگيريـ💥ــهاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، اما😳 اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره هاي نظامي را نديده☺️، هـم بســيار ورزيـ👌ــده اســت، هم مســائل نظامـ💥ـي را خيلي خوب ميفهمد. براي همين در طراحي عملياتها از كمك ميگرفت.😉 آنها در يكي از حمـ🚀ـلات، بدون دادن تلفات دستگاه تانك دشمن را منهـ💣ـدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمـ👹ـن را اسير گرفتند. وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطـ☝️ـلب و رزمنـ👮ـده آماده كرد و با ثبت نام📝 و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد.⭕️ وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، به همراه ديگر رزمنده ها ورزش 🏋🏋🏏 باستاني را بر پا كرد. هر روز صبـ🌤ـح با يك قابلمـه ضرب📢 مي ِ گرفت و با صداي 🎶گرم خودش ميخواند. هم مياندار🕴 ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل!😁 با پوكه توپ وتعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند. 😃😂 يكــي از فرماندهـ👮ـان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شــهر مانده بودند و پرستاران بيمارستان🏥 و بچه هاي رزمنده، صبحـ⛅️ـها به محل ورزش باستاني 🏟می آمدند.☺️ 👇👇 @ebrahimdelha ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
इई 🍃🌷🍃ईइ इई 🍃🌷ईइ इई 🍃 با آن صـ🎶ـداي رسا ميخواند و هم مياندار ورزش بود. 🙅♂ به ايــن ترتيب آنها روح زندگــي و اميد را ايجاد ميكردند.😍☺️ راســتي كه انسان عجيبي بود.🤔😳☺️ ٭٭٭ 🌸🍃امام صادق7 ميفرمايد: هركار نيكي كه بندهاي انجام ميدهد در قرآن ثوابي براي آن مشخص است؛ مگر شب! زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده: از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اند چه چيزي براي آنها ذخيره كرده ام🌸🍃 ً يكي دو ســاعت مانده به همان دوران كوتاه ســرپل ذهاب، معمولاًاذان صبـ🌤ــح بيدار ميشــد و به قصد ســر زدن به بچه ها از محل استراحت دور ميشد. 😉 اما من شــك نداشتم كه از بيداري ســحر لذت ميبرد😍 و مشغول نماز شب ميشود.😇😇 يكبار را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب 💦 تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.☺️ @ebrahimdelha ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
یادتون باشه حتما منتظر باشید تا فرداشب برگردم و ... قسمت بعدی رو براتون تعریف کنم 😊 یاعلی ✋ @ebrahimdelha ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای بازدید 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: آبی چه رنگیه برادر؟!🤔 عصبی 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند! فوری پارچه سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم🚶. گریه و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! نامرد! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی عربده می‌کشید! 😫 یکی غش می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه‌ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن 📖خواندن بالای سر میت! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب تنبیه 👊 سختی شدیم. @ebrahimdelha🌹 🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷
#امامزاده_حسن_کرج جاتون سبز🌿 #خادم_کانال @ebrahimdelha
مزارمطهرشهید #حاج_شعبان_نصیری درصحن مقدس امامزاده حسن @ebrahimdelha🌺
زیارتتون قبول😊 @ebrahimdelha🌺
ایشون فرزند امام موسی کاظم علیه السلام هستن @ebrahimdelha🌺
یــا انیـس من لا انیــس لــه❤️ الســلام علـــیک یــا علــی ابن موســــی الرضــا المرتضـــی💛✋ آقــا اگــر در بــاغ ســبزت جـای یـک شـاخـه ی گــل ، غنــچه ای پــژمـرده بــاشم هـم قبولــم میــکنی؟ آقــا بگــو حتـــی اگــر در بــاور خشکــیده ام ، بــر معــجزت شــک کــرده بــاشــم هــم قبــولم میــکنی؟💔 ساعت به وقــت امــام 💛 بــه نیــابت از جمــــیع شهـــدا 🌷و بـــه ویــژه @ebrahimdelha 💚💚💚💚💛💚💚💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تــو گذشــتی از خویــش، وز نــنگ و نــام تــو ستــاره طلــوع توحیـــد بــه بــام تــاریخ ســیاه بــود اگــر عشــق نبــود تــو شکــل خــود عشــق شهــید گمنــام❤️ تهــران @ebrahimdelha🌹
✨☄✨☄✨☄✨☄✨ ✍سلام خدمت دوستان عزیزی که همیشه مایه دلگرمی ما بودن و هستن🙂✋ از امشب قراره براتون از شهیدی بگم که بیشترین تاثیر رو در یکپارچگی و وحدت ارتش و سپاه داشته✌️ همراه ما باشید👇 @ebrahimdelha🌺 ✨☄✨☄✨☄✨☄
سلام دوستان همیشه همراه🙂 من #علی_صیاد_شیرازی هستم😊 به یاری خدا قراره چند شبی من در خدمتتون باشم😉 بسم الله👇 @ebrahimdelha🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ 🌹مردم ایران شما را می شناسند😊، اما دوست داریم شرح مختصری از زندگی تان را از زبان خودتان بشنویم. 🙂 بسم الله الرحمن الرحیم✨ نام کوچک من علی است🙂 و نام خانوادگی ام صیاد شیرازی و نام پدرم👱«زیاد»❗️. البته چون ما از تیره ی عشایر هستیم، قبلا به ایشان «زیادخان» می گفتند😊. نام پدر بزرگ👴 ما «صیادخان» بود و اصالتا تیره ی عشایر ما مربوط به تیره ی🍃«اخت افشار»🍃 است که در سرزمینی بین فارس و کرمان امتداد دارد.☺️ پدر من در ۱۲ سالگی به همراه برادرانش به درگز کوچ می کنند🚎. همان جا ازدواج ❤️می کند و من نیز در همان جا متولد می شوم😃. تا سه-چهار سالگی من در مشهد بودم،🕌 اما پدرم به واسطه ی این که ژاندارم 👮بود، از درگز به مشهد، رفت و آمد می کرد❗️ تا این که به گرگان منتقل شد❗️ و در همین شهر، تحصیلات ابتدایی🏨 را تمام کردم. بعد به شاهرود رفتیم و از آن جا به آمل و گنبد و از گنبد دوباره برگشتیم گرگان😐. در سال۱۳۲۳ متولد شدم😍. دو خواهر 👧و شش برادر👦 بودیم که یک برادرمان در جوانی به رحمت خدا رفت.😔 .... @ebrahimdelha🌺 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ 💥تیمسار! خیلی دوست دارم خاطره ای از دوران کودکی تان👦 بشنوم. چیزی در ذهنتان هست؟ 🙂 -بله😊، داستانی یادم هست که به عنوان یکی از مصادیق بارز مقررات زیبای الهی است 😇و مربوط به زمانی می شود که من هشت-نه ساله بودم. 👦 تابستان بودم😓. مادرم به من گفت برو سراغ برادرت-او کوچک تر🙂 از من بود و یک مقدار شر 😁و با بچه ای دیگر، رفته بود به باغ مردم😐-. من به قصد این که او را بیاورم، راه 🚶افتادم. وقتی رفتم، دیدم او و چند نفری از دوستانش👬👬 رفته اند بالای درخت 🌳و میوه 🍎می خورند. حقیقتش یک هوس شیطانی😈 وسوسه ام کرد، منتهی یک جنگی👊 در درون من بر پا شد که :«تو خودت آمدی برادرت را ببری😒، حالا چه طور شده که می خواهی مثل آن ها بالای درخت بروی؟!🙄 .... @ebrahimdelha🌺 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ این جنگ🤕 تا آن جا ادامه پیدا کرد که آن هوس😈 بر من و آن عقل و منطقی😇 که رنگ معنوی داشت، حاکم شد. 😐 در نتیجه از دیوار بالا رفتم🙈 تا خودم را بیندازم توی باغ🏞. به بالای دیوار که رسیدم، دیدم که ماری🐍 درست جلوی صورت من😖، زبانش را تکان😖 می دهد. خیلی وحشتناک 😣بود. آن قدر که از ترس خودم را پرت کردم پایین.😑 دمپایی هایم را در آوردم و به سرعت دویدم🏃 سمت منزل. طوری هم می رفتم که انگار مار🐍 دنبالم می کند. قدری که رفتم، ایستادم و دیدم از مار خبری نیست😓. هیچ وقت یادم نمی رود، همان جا شروع کردم به محاکمه کردن خودم. 😤 💥می گفتم: «مگر مادرت تو را نفرستاده که بروی جلو کار خلاف شرع برادرت را بگیری؟😡 حالا می خواستی خودت هم همین کار را انجام بدهی😒؟ دیدی سرنوشتت چه طور شد؟!😏 مار نزدیک بود تو را نیش بزند.»☹️ ☄و خداوند نگذاشت بروم و گرفتار آن خطا بشوم و این، برایم درس شد.🙂 🍃پایان قسمت اول🍃 @ebrahimdelha🌺 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
خب این از قسمت اول😉 داستان شیرینیه😁پیشنهادمیکنم حتما همراهمون باشید😊 @ebrahimdelha🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا رفیــق من لا رفیــق لــه❤️ که دنـیــا بـه خــسران عــقبا نیــرزد بــه دوری ز اولــاد زهـــرا نـیـــرزد. و ایـــن زنــدگانی فانـــی جوانـــی خوشــی های امروز و ایــنجا به افســـوس بســیـار فـــردا نیـــرزد...! ساعـــت #ده بــه وقــت #گل_نرگس 💛 بــه نیــابت از جمـــیع شهــدا 🌷و بـــه ویژه #شهید_مهدی_زین_الدین @ebrahimdelha 💛💛💛💛💚💛💛💛💛
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🌹 ✅علامت شب زنده داري است 🔹روايت شده که شبي مهتابي از مسجد بيرون شد و قصد بيابان کرد، گروهي به دنبال حضرت راه افتادند. حضرت توقفي کرد و ايستاد، بعد فرمود: شما چکاره هستيد؟ گفتند: اي اميرالمؤمنين ما از شيعيان شما هستيم، نگاهي به چهرهي آنان کرد و فرمود: من در چهرهي شما نشاني شيعه نميبينم، عرض کردند: نشاني شيعه چيست اي اميرمؤمنان؟ فرمود: چهرههايشان زرد از شب زندهداري و بيدار خوابي، ديدگانشان اشک آلود از گريه، از قيام به شب زنده داري پشتشان خم، از کثرت روزه شکمهايشان به پشت چسبيده، لبهايشان خشک از بسياري دعا، گرد خاشعين بر آنان نشسته. 📚 ج 68 ص 151. @ebrahimdelha🌹 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺