🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#عنایت_حضرت_فاطمه
به شهید عزیز #عبدالحسین_برونسی
افتادیم به جان تانک ها، توی آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: نگاه کن سید جان، این همون T- 72 هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه.🙄
یک آرپی جی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند کمی بعد آمدند پیش او. به اعتراض گفتند: ما می زنیم به این تانک ها، ولی همه اش کمانه می کنه، چه کار کنیم؟🤔
به شوخی و جدی گفت: پس خداوند عالم شما رو ساخته برای چی؟😊 خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو برجکش، برو از فاصله نزدیک بزن به شنی هاش.
🍂
خودش یک آرپی جی گرفت و راه افتاد طرف تانک ها. همان طور که می رفت گفت: بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم،🔥 چون علیه اسلام جمع شون کردن این جا..😠😞
#ادامه_دارد
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#عنایت_حضرت_فاطمه
به شهید عزیز #عبدالحسین_برونسی
آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم.💪 وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.
نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید،😴 من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم،🤔 خوابم برد.
از شدت گرمای آفتاب،☀️ از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟
به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد درد می کشد،😣 گفت: اینو بکن.
تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود!😯 یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم: این دیگه چیه؟
گفت: از بس که خسته بودم هوای زیر سرم رو نداشتم، این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی، در اومده.😞
به هر زحمتی بود، آن را کندم. دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد.😕
#ادامه_دارد
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
〰〰〰🌹🍃🌸🍃🌹〰〰〰
💟دل من گم شده گر پیدا شد. بسپارید امانات رضا. واگر ازتپش افتاد دلم. ببریدش به ملاقات رضا (ع)😭
صلوات خاصه امام رضا(ع)😍
#ساعت_هشت_شب 🕗
به نیابت ازجمیــع شهـــدا🌸⚘
و به ویژه
#شهــید_ابراهیم همت🌼
🕊 اللهّمَ صَلِّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی، الامامِ التّقیِّ النّقیِّ و حُجّتکَ
عَلی مَنْ فَوقَ الارْضِ و مَن تَحتَ الثَّری،
الصّدّیقِ الشَّهیدِ صَلَوةً کثیرَةً تامَةً زاکیَةً
مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ🕊
✾══🌺══✾❤️✾════✾
@ebrahimdelha
✾════✾❤️✾══🌺══✾
#سردارشهیدمحمدبروجردی
#قسمت_اول
🌷اسمش محمد بود، مادرش او را میرزا صدا میزد و مردم او را مسیح کردستان✨ نامیدند. او در سال 1333 در روستای درهگرم به دنیا آمد. دره گرم روستای کوچکی است در اطراف شهرستان بروجرد. پنج ساله بود که پدرش را از دست داد💔. از آن پس مادرش، برای او هم مادر بود و هم پدر. ارباب ظالم ده که مادر محمد را تنها و بیسرپرست دید، دست به توطئه زد و زمینهای آنها را بالا کشید😡. مادر محمد ماند و پنج طفل یتیم. میبایست هر طور شده، این چند بچه را سروسامانی بدهد. این بود که بار و بندیل ناچیزش را جمع کرد و ریخت عقب وانتی و آمد تهران. خواهر کوچک خدیجه و شوهرش استاد رضا، کوکب و بچههایش را پناه دادند.🌺
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨فردای آن روز، خاله خدیجه، کوکب را همراه کرد، تا در خانههای بالاشهر کار کنند و شکم بچهها را سیر کنند😞. اما کوکب بچههای خوبی داشت. علی پسر بزرگش نوجوان بود و در کارگاه تشکدوزی مشغول شد. محمد هفت ساله هم همراه برادرش به کارگاه تشکدوزی رفت🙂 و خودش هم درخانه، با ابرهای خردشده پشتی پر میکرد😊. همه اعضای خانواده هر یک به نوعی کار میکردند تا چرخ زندگی بچرخد👌.
✨اگرچه در ابتدا پیکر، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت😕 اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است👌.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨اگرچه در ابتدا پیکر، صاحب تشکدوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت😕 اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهرهمند است👌. چند ماه بعد، محمد کوچکترین شاگرد کارگاه ولی ماهرترین آنها بود مهارت محمد در دوخت تشک، پرده و... باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتلهای چهار ستاره و مهم تهران قرارداد ببندد ☺️و کار و بارش بهتر شود. این موضوع میبایست به نفع محمد هم باشد. اما آشنایی او با یکی از مبارزین مسلمان مسیر زندگی او را تغییر داد✔️. این جوان محمد را با مسجد، جلسات مذهبی و آنچه در آن جلسات میگذشت، آشنا کرد. در این جلسات بود که محمد با امام خمینی(ره) آشنا شد و توانست این شخصیت بزرگ را بشناسد✅. در همین آشنایی بود که او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه برای محمد توضیح داد. از این به بعد محمد بروجردی، آمریکا و توطئههای ریز و درشتش را شناخت و فهمید که بیگانگان تا چه حد بر دستگاه حکومت شاه و برنامههای او نفوذ دارند😡. همین آشنایی بود که محمد را به مبارزه با رژیم شاه کشاند👌.
🍃پایان قسمت اول🍃
@ebrahimdelha🏴
🌷
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
〰🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂〰
هر چند کمی فرج تمنا کردیم
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم
با واژه انتظار بد تا کردیم😭😔
به رسم هر شب
#قرار_امام_زمانی😍
#دعای_فرج ساعت ۲۲:۰۰🕙
به نیابت از #همه_شهدا🕊🌼
به ویژه
#شهیــــد_ابراهیم_همت🌸
❤️💫اللّهُم عَجِّل الِّوَلیِّڪَ الْفَرَج💫❤️
✾〰〰〰✾❤️✾〰〰〰✾
@ebrahimdelha
✾〰〰〰✾❤️✾〰〰〰✾
سلام علیکم👋
#بااحترام وعرض ارادت☺️
کار نیکووکمک در این راه شهدایی موهبتی است که خداوند بزرگ هرکسی را نصیب نخواهد کرد .😌
خیر دنیا وآخرت شما نیکوکاران ارجمند را مسالت ودرروزقیامت ماجوردرگاه حضرت احدیت باشید
#اجرتون با بی بی دوعالم حضرت زهرای مرضیه (س)
#عزیزانی هم ڪه قصد ڪمڪ دارند به شماره حساب ذیل واریز نمایند.
5022291051394581
#محمــدعلے خدابنده لو
باتشڪر✨
@ebrahimdelha
*┄┄┄••❅🔲❅••┄┄┄*