اَللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ المَعصومَة وَ اَرزُقنا زیارَتَها فِی الدُّنیا وَ شَفاعَتَها فِی الاخِرَة
وفات شهادتگونهی کریمهی آلالله ، حضرت فاطمهی معصومه علیها سلام الله را به ساحت مقدسهی امام عصر روحیفداه و شما مخاطب ارجمند تسلیت عرض مینمایم .
#حاج_ابراهیم_سنائی_شاعر
✅ تیغ و زیتون | کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
🔲 بانوی حرم
#دو_بیت برای بارگاه منور کریمهی آلالله ، حضرت معصومه علیها سلام الله
اندازهی آسمان رفیع است اینجا
بانوی حرم مرا شفیع است اینجا
دُردانهی موسیست درین خاک نهان
یک شعبهی دیگر از بقیع است اینجا
✅ شاعر: #حاج_ابراهیم_سنائی
✅ تیغ و زیتون | کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
✅ برای پیوستن اینجا کلیک کنید👇
تیغ و زیتون _ کانال اشعار حاجابراهیم سنایی
✅ ارتباط با مدیر @mosafer2082
✅ ارتباط با شاعر @asemani_313
🙏 کانال را به دوستان اهل ذوقتان نیز معرفی بفرمائید .
حاجمحمد جعفری (مدیر کانال)
حزبالله لبنان شهادت سیدهاشم صفیالدین را تائید کرد
روحش شاد و با سیدالشهدا علیهالسلام محشور باد .
✅ تیغ و زیتون | کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
🔲 علی بن مهزیار
غزل - برای ستارهی درخشان آسمان اهواز
مائیم خاک راه علی بن مهزیار
درویش خانقاه علی بن مهزیار
از بخت سبز ماست اگر در سپهر شهر
تابیده است ماه علی بن مهزیار
عمریست بیمه گشته به دستور شاه طوس
اهواز در پناه علی بن مهزیار
از ابتدا اهالی این شهر بودهاند
مهمان بارگاه علی بن مهزیار
عمری در انتظار امامی که غایب است
برخاست دود آه علی بن مهزیار
جانم فدای لحظهی نابی که جلوه کرد
خورشید در نگاه علی بن مهزیار
ای کاش بنده را بنویسند کاتبان
سربازی از سپاه علی بن مهزیار
باید که بر ورودی این شهر حک کنند
"اهواز" ، خیمهگاه علی بن مهزیار
✅ شاعر: #حاج_ابراهیم_سنائی
✅ تیغ و زیتون | کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
هدایت شده از تیغ و زیتون
🔲 فرازی از یک مثنوی
پیشکش به روح آسمانی و مقدس پرچمدار کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها
تو آفریده شدی تا که بار غم بکشی
ز چار سالگی آوارگی ، ستم بکشی
تو آفریده شدی تا که رنج را بخری
و سهم چشم تو باشد همیشه دربدری
شبی که زاده شدی کوه تا کمر خم شد
چهار فصلِ تو همرنگ با مُحرم شد
تو از قبیلهی درد از نژاد اندوهی
و در تحملِ اندوه مثل یک کوهی
عجین نموده گِلت را خدا به درد ای گل !
و جز تو با گُلِ دیگر چنین نکرد ای گل !
چه در وجود تو بود ای دلیلِ ایمانم؟!
که مستِ چشمِ تو شد کربلا ، نمیدانم
فدای غربتِ چشمانت ای بهارِ علی !
که در حضور تو خم گشت ذوالفقار علی !
چه نسبتیست تو را با غروب ، ای خورشید؟!
که غصه کرده به جانت رسوب ، ای خورشید !
مگر چه حضرت ساقی تو را به ساغر ریخت؟!
که روحِ سبزِ تو را با بلا به هم آمیخت
توئی که مستِ مِی از ساغری ز جنس غمی
تو سرسپردهی پیغمبری ز جنس غمی....
✅ شاعر؛ حاجابراهیم سنائی
✅ برای عضویت در کانال اشعار (حاجابراهیم سنائی) در محیط ایتا اینجا کلیک کنید .
🔲 احترام کوثر
غزل-مرثیه دربارهی ماجرای هجوم به خانهی امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما
اَللهمَ العَن اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخِرَ تابِع لَهُ عَلیٰ ذٰلک
شغال نعره زد: ای شیر ! باز کن در را
که شعلهور نکنم لانه با کبوتر را
غرور نحس مرا له نکن ، درآ دیگر
وگرنه میشکنم احترام کوثر را
درآ ! چهل نفر اینجا نشستهاند به خشم
که با طناب ببندند دست حیدر را
مغیره آمده ، هیزم فراهم آورده
که روبراه نماید بساط آذر را
یکی نبود بگوید ؛ چه میکنی نامرد؟!
مگر ز حافظه بردی شکوه خیبر را؟!
لگد به در نزن ای بیحیای بیغیرت !
و شعلهور نکن این بیت روحپرور را
غرور کاذب دنیا چرا فریبت داد؟!
مگر قبول نداری جهان دیگر را؟!
خلاصه رفت عقب ، دورخیز و اما بعد
تمام خانه شنیدند آهِ مادر را
فقط نه چوبهی در را ، که در حضور علی
شکست با لگدی حرمت پیمبر را
کلید خورد همانجا نبرد عاشورا
و ریخت روی زمین خون یاس پرپر را
طناب گردن حیدر نهاد ، اما بعد
به روی نیزه فرستاد هیجده سر را
کجاست مهدی موعود تا به خونخواهی
بگیرد از دل خاک انتقام آخر را
#حاج_ابراهیم_سنائی_شاعر_اهواز
به کانال اشعار (حاجابراهیم سنائی) در محیط ایتا بپیوندید👇
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
🔲 غرور شعله
غزل-مرثیه برای هجوم به خانهی حضرت زهرا سلام الله علیها
وقتی میان حادثه میرقصید
آتش شبیه دختر صحرائی
از التهاب شعله در آن میسوخت
آئینهای زلال و تماشائی
بر گونههای آینه جاری بود
در پیچ و تاب شعله دو رود از اشک
اما درون سینه دلی شیدا
یعنی دلی خدائی و دریائی
بشکست از تهاجم نامردان
آئینه پیش دیدهی قومی پست
اما صدای تلخ شکستن را
فهمید دربِ خانه به تنهائی
نگشود در برابر سنگ آن روز
آئینه لب به شِکوِه که میترسید
آهنگ جنگ و فاجعه برخیزد
از ذوالفقارِ غیرتِ مولائی
آنجا شرار شعله فراز اما
آئینه در میانه فرو میریخت
مانند شمع روشنِ خاموشی
مانند آفتابِ شکیبائی
در را غرور شعله تکان میداد
آئینه در محاصره جان میداد
دود از سرای آینه پیدا بود
آتش هنوز گرمِ خودآرائی
آئینه زاده ! آینه را دریاب
او را غبار دوریات آزردهست
امروز روز پرده نشستن نیست
از پرده باید این که برون آئی
زانو زدم مقابل آئینه
تا خویش را در آینه گم کردم
ناگاه شعرِ آینه جاری شد
در خلسهای شگفت و اهورائی
✅ شاعر: #حاج_ابراهیم_سنائی
✅ تیغ و زیتون | کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei