گفت:
وقتے من را گذاشتید توے قبر،یڪ مشت خاڪ بپاش بہ صورتم...
پرسیدم چــرا؟
گفت:
براے اینڪہ بہ خودم بیایم
و ببینم دنیایے ڪہ بهش دل بسته بودم و بہ خاطرش معصیت مے کردم یعنے همین
همسر#شهیدمنوچهرمدق
گاهے از نمازهایش مےفهمیدم دل تنگ است
دل تنگ کہ مےشد نماز خواندنش زیاد میشد
و طولانے...
دوست داشتم مثل او باشم
مثل او فکر کنم،مثل او ببینم،مثل او فقط خوبیها
را در نظر داشتہ باشم…
اما چطور؟
منوچهر مےگفت: اگر دلت با خدا صاف باشد،خوردنت،خوابیدنت،خندهها و گریهات براے خدا باشد
حتے اگر براے او عاشق شوے آن وقت
بد نمےبینے،بدے هم نمے کنے،همہ چیز زیبا مےشود
من همہ زیبایے را در منوچهر مےدیدم
با او مے خندیدم و با او گریہ مےکردم و با او تکرار مےکردم:
نردبان این جهان ما و منے است
عاقبت این نردبان بشکستنے است…
همسر#شهیدمنوچهرمدق
گفت: وقتے من را گذاشتید توے قبر
یڪ مشت خاڪ بپاش بہ صورتم...
پرسیدم چرا؟
گفت: براے اینڪہ بہ خودم بیایم
و ببینم دنیایے ڪہ بهش دل بسته بودم
و بہ خاطرش معصیت مےکردم یعنے همین!
همسر#شهیدمنوچهرمدق