✨#انس_شهدا_با_قرآن
🌹حاج حسین خرازی فوقالعاده با قرآن مأنوس بود و ادبیات قرآنی داشت، اوقات شهید خرازی بیشتر با افرادی سپری میشد که سررشته قرآنی داشتند.
🌺 شهید خرازی بسیار خوش اخلاق بود و هرگاه نام کوچک کسی را نمیدانست آن را "آقای گل" صدا میزد و تکه کلامش گل بود
"#شهید_حسین_خرازی"
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
⟬🌹⊹🕊⟭
راست میگفت:
از گناه که بگذری
از جانت هم راحت
میگذری ..!
#شهید_حسین_خرازی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
🌹⊹🕊⟭
راست میگفت : از گناه که بگذری
از جانت هم راحت میگذری ..!
#شهید_حسین_خرازی
#شهیدانه
اَلْلَّھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
#کلام_شهید
می گفت :
جنگ معامله با خداست
خدا خریدار
ما فروشنده
سند قرآن
بهـاء بهـشت . . .
#شهید_حسین_خرازی
شهیدابراهیم هادی🇵🇸
همیشه میگفت:
بايد طوری زندگی كنم كه اگر فردا اين پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگی ام با ديروز كه صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نكند...
#شهید_حسین_خرازی
#کلام_شهید
می گفت :
جنگ معامله با خداست
خدا خریدار
ما فروشنده
سند قرآن
بهـاء بهـشت . . .
#شهید_حسین_خرازی
🌱کـلام شهـــید
جنگ معامـله با خداســت...
خـدا :خریـدار
ما :فروشـنده
سنـد :قرآن
بهاء : بهشــــت
#شهید_حسین_خرازے
#کلام_شهید
می گفت :
جنگ معامله با خداست
خدا خریدار
ما فروشنده
سند قرآن
بهـاء بهـشت . . .
#شهید_حسین_خرازی
°•°❀°•°
💌 وصیت نامــه شهیــد :
ما لشکر امام حسینیم، اگر بخواهم
قبر شش گوشه امام حــسین (ع) را
در آغــــوش بگیریم، کلامـی و دعایی
جـــز ایـــــن نــــباید داشـــــته باشــــــیم:
❀ اللهم اجعل محیای محیا
محمد و آل محمـد و مــماتی
ممات محمـد و آل محمـد ❀
#سالروز_شهادت🕊
#شهید_حسین_خرازی🥀
.
ــ ـ چه زیبا گفت #شهید_حسین_خرازی :
یادمون باشه کـھ هر چی برای
خدا کوچیکی و افتادگی کنیم ..
خدا در نظر دیگران بزرگمون میکنه !
حاج حسین را ببین..!
آن همه متواضع است که او را
در میان همراهانش گم میکنی!
اگر کسی او را نمیشناخت
هرگز باور نمیکرد که با فرماندهی
لشکرِ مقدس امامحسین(ع) روبروست!
#فرمانده_دلها
#شهید_حسین_خرازی
#شهدا
وقتی دشمن وجب به وجب از ویرانههای بستان عقب مینشست، حسین آنجا بود؛ طرح میداد، فرماندهی میکرد و گاه مثل رزمنده سادهای میجنگید.
او سوار بر جیپ فرماندهیاش از اولین کسانی بود که بعد از آزادی به خرمشهر پا گذاشت؛ در حالی که از سد آتش دشمن گذشته بود.
حتی وقتی در طلاییه دستش با ترکشی داغ و برنده قطع شد نخواست در شهر بماند. از بیمارستان که آمد، با کیسه داروها و آستین خالی، چند ساعتی در خانه ماند و بعد نگران به سپاه رفت تا از بچههای لشکرش خبر بگیرد، اما به خانه نیامد. پدر و مادرش تا روز بعد به انتظارش ماندند. صبح تلفن زنگ زد؛ حسین بود که میگفت در اهواز است و عذر میخواست که بیخداحافظی رفته است و خواهش کرد داروهایش را برایش به جبهه بفرستند.
#شهید_حسین_خرازی