eitaa logo
شهیدابراهیم هادی🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
6.5هزار ویدیو
723 فایل
تمام محتوای این کانال و انتشار آن ثوابش هدیه ب امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)جهت سلامتی و تعجیل درظهورآقا و به رفیق شهیدمون ابراهیم هادی می باشد کپی حلاله حلاله جهت ارائه انتقادات ،پیشنهادات ونظرات به این آیدی پیام دهید @khademeemahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹حاج حسین خرازی فوق‌العاده با قرآن مأنوس بود و ادبیات قرآنی داشت، اوقات شهید خرازی بیشتر با افرادی سپری می‌شد که سررشته قرآنی داشتند. 🌺 شهید خرازی بسیار خوش اخلاق بود و هرگاه نام کوچک کسی را نمی‌دانست آن را "آقای گل" صدا می‌زد و تکه کلامش گل بود "" الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج
⟬🌹⊹🕊⟭ راست می‌گفت: از گناه که بگذری از جانت هم راحت می‌گذری ..! یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
🌹⊹🕊⟭ راست می‌گفت : از گناه که بگذری از جانت هم راحت می‌گذری ..! اَلْلَّھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
می گفت : جنگ معامله با خداست خدا خریدار ما فروشنده سند قرآن بهـاء بهـشت . . .
شهیدابراهیم هادی🇵🇸
همیشه میگفت: بايد طوری زندگی كنم كه اگر فردا اين پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگی ام با ديروز كه صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نكند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
می گفت : جنگ معامله با خداست خدا خریدار ما فروشنده سند قرآن بهـاء بهـشت . . .
🌱کـلام شهـــید جنگ معامـله با خداســت... خـدا :خریـدار ما :فروشـنده سنـد :قرآن بهاء : بهشــــت
می گفت : جنگ معامله با خداست خدا خریدار ما فروشنده سند قرآن بهـاء بهـشت . . .
°•°❀°•° 💌 وصیت‌ نامــه شهیــد : ما لشکر امام حسینیم، اگر بخواهم‌ قبر شش گوشه امام حــسین (ع) را در آغــــوش بگیریم، کلامـی و دعایی جـــز ایـــــن نــــباید داشـــــته باشــــــیم: ❀ اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل‌ محمـد و مــماتی ممات محمـد و آل محمـد🕊 🥀 .
ــ ـ چه زیبا گفت : یادمون باشه کـھ هر چی برای خدا کوچیکی و افتادگی کنیم .. خدا در نظر دیگران بزرگمون میکنه !
حاج حسین را ببین..! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‌کنی! اگر کسی او را نمی‌شناخت هرگز باور نمی‌کرد که با فرمانده‌ی لشکرِ مقدس امام‌حسین(ع) روبروست! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وقتی دشمن وجب به وجب از ویرانه‌های بستان عقب می‌نشست، حسین آنجا بود؛ طرح می‌داد، فرماندهی می‌کرد و گاه مثل رزمنده ساده‌ای می‌جنگید. او سوار بر جیپ فرماندهی‌اش از اولین کسانی بود که بعد از آزادی به خرمشهر پا گذاشت؛ در حالی که از سد آتش دشمن گذشته بود. حتی وقتی در طلاییه دستش با ترکشی داغ و برنده قطع شد نخواست در شهر بماند. از بیمارستان که آمد، با کیسه داروها و آستین خالی، چند ساعتی در خانه ماند و بعد نگران به سپاه رفت تا از بچه‌های لشکرش خبر بگیرد، اما به خانه نیامد. پدر و مادرش تا روز بعد به انتظارش ماندند. صبح تلفن زنگ زد؛ حسین بود که می‌گفت در اهواز است و عذر می‌خواست که بی‌خداحافظی رفته است و خواهش کرد داروهایش را برایش به جبهه بفرستند.