eitaa logo
شهیدابراهیم هادی🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
6هزار ویدیو
708 فایل
تمام محتوای این کانال و انتشار آن ثوابش هدیه ب امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)جهت سلامتی و تعجیل درظهورآقا و به رفیق شهیدمون ابراهیم هادی می باشد کپی حلاله حلاله جهت ارائه انتقادات ،پیشنهادات ونظرات به این آیدی پیام دهید @khademeemahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر صبور م مهربان سردار سرلشکر فرمانده قرارگاه سری نصرت و سپاه ششم امام صادق علیه السلام معروف به پس از سال‌ها فراق فرزند، آسمانی شد و به دیدار فرزند شهیدش شتافت. ‌ زنده‌یاد زکیه اهوازیان ملقب به ننه علی، مادر صبور و مهربا شهید از روزهای گذشته در بیمارستان امیرالمومنین علیه السلام اهواز بستری شده بود و چند روزی تحت مراقب پزشکان بود ولی بیش از این دوری فرزند را تاب نیاورد و در آستانه سالروز شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها به دیدار او رفت. ‌ علی هاشمی از روز چهارم تیرماه سال ۱۳۶۷ داغ فرزند را دیده بود ولی سال‌های سال چشم‌انتظار بازگشت پیکر پاک او بود تا اینکه پس از ۲۲ سال خبر شناسایی او را دریافت کرد و در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ فرزند خود را در آغوش کشید. ‌ ای آسمان‌! به جلوه‌ی خورشید خود مَناز ستاره‌ای‌ست‌که‌خورشیدپرور است ‌ روحش شاد و با صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها محشور باد. ‌ 📿 شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
تو به قول غزل از ماه کمی ماه تری ...
این همه شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت و شبکه های اجتماعی فضای شهر را پر کرده اند اما خودمان باید دیندار باشیم..! اینکه توانستیم دیندار بمانیم یعنی به مرز شهادت رسیدیم و شهیدیم 🕊🌹
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی @ebrahimehadi1401 ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
📌 تذکر به خادم روضه 🔹 بعد از عزاداری، سفره را انداختند، یکی از خادمین نان‌ها را روی سفره می‌انداخت، ◇ جلو رفت و آهسته به او گفت: «این سفره، نان و میهمان، حرمت دارند، اگر نمی‌توانی خم شوی و نان‌ها را روی سفره بگذاری، کار را به دیگری واگذار کن.»
دعای عهد.pdf
حجم: 245.4K
پی دی اف قرائت دعای عهد به نیابت از شهید ابراهیم هادی التماس دعای فرج
❤️ مـا همـانیـم ڪہ از عشـق تـو غفلـت ڪردیـم🥀 بـا همہ آدمیـان غیـر تـو خلـوت ڪردیـم💔 سـال هـا مے گـذرد، منتظـرے بـرگـردیـم 🌤 و مشخـص شـده مـاییـم ڪہ غیبـت ڪردیـم🍂
قرائت قرآن همراه با ترجمه ص 73
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 • خدا اصلاً منو نمی‌بینه! • انگار اصلاً وجود ندارم ... ولم کرده توی یه عالمه مشکل و بدبختی! • باید چکار می‌کردم براش، که نکردم ؟
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• (شوخی های آقا ابراهیم) ☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد. ▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی  و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. 🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟! ☺ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و.. 💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟ مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!