فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙: استاد_پناهیان:
🔸زندگیت تغییر پیدا میکنه وقتی بخوای به #امام_زمان نزدیک تر بشی...
🔶 آیت الله بهجت (رحمت الله علیه) میفرمود؛
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف تشرف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه علیهمالسلام بهتر از تشرف باشد؛ زیرا هرکجا که باشیم، آن حضرت میبیند و میشنود؛ و عبادت در زمان غیبت، افضل از عبادت در زمان حضور است.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
حواست به جوونیت باشه ، نکنه پات بلغزه ؛ قراره با این پاها تو گردان صاحب الزمان (عج) باشی
- شهید حمید سیاهکالی مرادی🕊🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5805651531889902890.mp3
2.72M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۲۴
موضوع: موش دزد
سخنران: آیت الله مجتهدی تهرانی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۱۲۴
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 آقای قرائتی:
💠اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان برخورد میکردید ، اکنون خوشبختترین فردِ دنیا بودید. اگر هر روز شارژش میکردید باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید، پایِ صحبتهایش مینشستید، پیغامهایش را دریافت میکردید، پول خرجش میکردید، دورش یک محافظ محکم میکشیدید، در نبودش احساسِ کمبود میکردید، حاضر نبودید کسی نزدیکش شود.
💠 حتی مطالبِ خصوصیتان را به حافظهاش میسپردید، همیشه و همه جا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی. الانم که گوشی ها لمسی شده اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید همسرتون رو نوازش بکنید، کلی خوشبخت میشوید و همیشه، بجای این همراه، همسرتون همراهِ اولتان بود.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
📚 #اینک_شوکران
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷
به نام خدا
💠قسمت اول:
وقتی رسیدیم ایوب هم رسیده بود.
مادر صفورا دستش را گذاشت روی شانه م و گفت:خوش امدی برو بالا، الان حاجی را هم میفرستم
بنشینید سنگ هایتان را از هم وا کنید.
دلم شور میزد
نگرانی که توی چشم های شهیده و زهرا می دیدم دلشوره ام را بیشتر میکرد.
به مادر گفته بودم با خواهرهایم میرویم دعای کمیل و حالا امده بودیم، خانه دوستم صفورا
تقصیر خود مامان بود.
وقتی گفتم دوست دارم با جانباز ازدواج کنم یک هفته مریض شد!
کلی آه و ناله راه انداخت که تو میخواهی خودت را بدبخت کنی.
دختر اول بودم و اولین نوه ی هر دو خانواده
همه بزرگتر های فامیل روم تعصب داشتند.
عمه زینب م از تصمیمم باخبر شد، کارش به قرص و دوا و دکتر اعصاب کشید.
وقتی برای دیدنش رفتم
با یک ترکه مرا زد و گفت :
اگر خیلی دلت میخواهد کمک کنی ، برو درس بخوان و دکتر بشو به ده بیست نفر از اینها خدمت کن
اما خودت را اسیر یکیشان نکن که معلوم نیست چقدر زنده است!
چطوری زنده است!
فردا با چهار تا بچه نگذاردت!
صفورا در بیمارستان مدرس کمک پرستار شده بود همانجا ایوب را دیده بود
او را از جبهه برای برای مداوا به آن بیمارستان منتقل کرده بودند
صفورا آنقدر از خلق و خوی ایوب برای پدر و مادرش تعریف کرده بود که آنها
هم برای ملاقاتش رفتند بیمارستان
ارتباط ایوب با خانواده صفورا حتی بعد از مرگ پدر صفورا هم ادامه داشت
این رفت و آمد ها باعث شده بود صفورا ایوب را بشناسد و ما را به هم معرفی کند..
رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم
اگر می آمد و روبرویم مینشست، آنوقت نگاهمان به هم می افتاد و این را دوست نداشتم.
همیشه خواستگار که می آمد، تا مینشست روبرویم، چیزی ته دلم اطمینان میداد این مرد من نیست
ایوب آمد جلوی در و سلام کرد
صورت قشنگی داشت
یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت، ولی چهار ستون بدنش سالم بود
وارد شد
کمی دورتر از من و کنارم نشست
بسم الله گفت و شروع کرد
دیوار روبرو را نگاه می کردیم
و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم
بحث را عوض کرد
_خانم غیاثوند، حرف های امام برای من خیلی سند است
+برای من هم
_اگر امام همین حالا فرمان بدهند که همسرتان را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم
+اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم
_شاید روزی برسد که بنیاد به کار من جانباز رسیدگی نکند، حقوق ندهد دوا ندهد، اصلا مجبور بشویم در چادر زندگی کنیم
+میدانید برادر بلندی، من به بدتر از این هم فکر کرده ام، به روزهایی که خدای ناکرده انقلاب برگردد، آنقدر پای انقلاب می ایستم که حتی بگیرند و اعداممان کنند...!
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_امام_زمانم 🌱♥️
باد هم کم نکند ســوز دل صحرا را
قطرهای عشق به آتش بکشد دریا را
این ترک خورده دلم وحشت این را دارد
که بمیرد و نبیند پســر زهــرا را...😔
تعجیل در فرجش صلوات🌺
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🍁❤🍂رسول خدا (ص):
🌸زياد #سجده كن؛ زيرا همچنان كه باد، برگ درختان را فرو مى ريزاند ، سجده #گناهان را مى ريزاند. 🍁
📚الأمالي للصدوق: 589/814
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
صبح آمده برخیز که خورشید تویی
درعالم نا امیدی ، امیــــــد تویی❤️
در جشــن طلوع صـبح در باغ وجـود
آنگل که بهروی صبح خندید،تویی❤️
سلام بر پرستوی گمنام کانال کمیل🕊
سلام بر ابراهیم هادی 💞
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠 ابراهیم زنده است..💠
🟡اگر بخواهم بهترين مشخصه مهدي را بگويم بايد به حق طلبي او و دفاع از مظلوم اشاره كنم.
🟢مهدي همواره ميگفت: «شهدا زنده اند» و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت. ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده مي كرديم. براي همين هميشه به رفتار و كردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا مي ديد.
🔴هر زمان از كنار عكس شهيدي رد مي شديم، سلام مي داد. يك بار از كنار عكس شهيد #ابراهيم_هادي عبور كرديم. مهدي سلام كرد.
باتعجب به مهدي گفتم: «مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام مي كني؟
در جوابم گفت: «ابراهيم زنده است و داره ما رو مي بينه.... »
🌱 راوی: دوست شهید
مدافع حرم شهید مهدی عزیزی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌹خاطرات طنز شهدا🌹
😂امتحانات😂
🌸بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشي رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل مي پرداختيم.
يكي از روزهاي تابستان براي گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند .
🌺بعد از توزيع ورقه هاي امتحاني مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاي دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
💐 يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند.
ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمي شده بايد تا فردا به او مرخصي بدهي !]
همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزي نگرفتند .😂🙃😜
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🟡شهید سید مجتبی نوابصفوی وسط سخنرانی اش گفت :
برام یه شمع بیارین. شمع رو که آوردند روشن کرد و گفت: در اتاق رو کمی باز کنین. درِ اتاق که باز شد؛ شعله ی شمع با وزش باد کمی خم شد.
🟢شهید نواب گفت : مؤمن مثل این شعله شمع است و معصیت و گناه حتی اگه به اندازه وزش نسیمی باشه ؛ مؤمن رو به طرف چپ و راست منحرف کرده و از صراط الهی دور می کنه ...
#یادش_با_صلوات 🌹
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5814437656293017049.mp3
1.94M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۲۵
موضوع: زرنگترین انسانها
سخنران: استاد عالی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۱۲۵
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
در جریان مرور اعمال خود، چنان دچار حسرت شدم که گفتنی نیست. آنچنان فشار روحی را تحمل کردم که اگر در دنیا با چنین مشکلی مواجه می شدم، قطعا جان میدادم.
آنجا فهمیدم چرا یکی از اسماء قیامت یوم الحسره است.
اما یکی از حسرت های من وجود اسراف بسیار در زندگی ام بود. من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست. بدترین نوع اسراف، تلف کردن وقت و عمر بود!
روزهایی از جوانیام را دیدم که صبح تا شب به بطالت پای تلویزیون می گذراندم. چقدر از لحظات با ارزش عمر من اینگونه تلف شد و...
بعد از این تجربه تلاش می کنم از وقتم حداکثر استفاده را بنمایم و از لحاظ معرفتی خودم را رشد بدهم. تماشای تلویزیون و شبکه های اجتماعی را به حداقل رساندم.
📙نسیمی از ملکوت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 به نام خدا 💠قسمت اول: وقتی رسیدیم ایوب هم رسیده بود.
📚 #اینک_شوکران
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷
به نام خدا
💠قسمت دوم:
این را به آقاجون هم گفته بودم وقتی داشت از مشکلات زندگی با جانباز میگفت
آقاجون سکوت کرد
سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید، توی چشم هایم نگاه کرد و
گفت:بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
شهلا آنقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این به بعد کسی به شهلا کاری نداشته باشد
ایوب گفت:
من عصب دستم قطع شده و برای اینکه به دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند آهنی میبندم
عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار عملش کرده اند
و از جاهای دیگر بدنم به آن گوشت پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را که میگفت نشان نمیداد
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
برادر بلندی اگر قسمت باشد که شما نابینا بشوید
چشم های من میشوند چشم های شما..
کمی مکث کرد و ادامه داد:
موج انفجار من را گرفته است
گاهی به شدت عصبی میشوم، وقت هایی که عصبانی هستم باید سکوت کنید تا آرام شوم
+اگر منظورتان عصبانیت است که خب من هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
اینها را میگفت که بترساندم
حتما او هم شایعات را شنیده بود
که بعضی از دختر ها برای گرفتن پناهندگی با جانباز ازدواج میکنند و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند.
گفتم:
اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
#قرآن
سریع گفت:
مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود ذوق کرده است.
گفتم:
ولی یک شرط و شروطی دارد!
آرام پرسید:
چه شرطی؟؟
+ نمیگویم یک جلد قرآن!
میگویم "ب" بسم الله قرآن تا آخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان "ب " بسم الله شکایت میکنم.
اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بود و فکر میکرد.
صورتش سرخ شده بود.
ترسانده بودمش.
گفتم:
انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ، فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
شهلا؟
موهای تنم سیخ شد.
از صفورا شنیده بودم که زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.
نه به بار بود و نه به دار ، آنوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد.
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
علامه حسن زده آملی چه زیبا آدرس
امام زمان را داده اند
از علامه پرسیدند: آدرس امام زمان(عج)
کجاست؟!
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟!
ایشان فرمودند:
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر
سوره قمر است ...
که میفرماید:
" فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ "
هرجا که صدق و درستی باشد،
هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد،
هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد،
حضرت آنجا تشریف دارند ...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
☘شـیـخ جـعفـر مجتـهـدی (ره):
تا آنجا که در توان دارید در گـره
گشایـی از مـشکـلات غمـدیدگان
سعےکنید تاخداوند هم درمـوقع
اضطرار از شما دستگیـری نماید.
💠یک روز ابراهیم را دیدم که با عـصای زیر بغل در کـوچه راه میرفت چند دفعـهای به آسمان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت، رفتم جلو و پرسیدم:چیزی شده آقا ابرام اول جـواب نمـیداد ولـی با اصـرار من گـفت: "هـر روز تا ایـن مـوقـع حـداقل یکی از بنـدههای خـدا به ما مراجعه میکرد و هر طـور شده بود مشـکلش رو حـل مـیکردیم.
اما امـروز از صبـح تا حالا کسـی به مـن مراجـعه نکـرده. مـیترسم نکـنه کاری کـرده باشم کـه خدا توفیق خـدمت رو از من گرفته باشه".
📚سلام بر ابراهیم۱ صفحه ۱۶۶
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ ابراهیم هادی هنوز هم غوغا می کند...
داستان جوان مهندسی که با شنیدن خاطره ای از شهید #ابراهیم_هادی و خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، قید اقامت و زندگی در آلمان را زد و مسیر زندگی اش را تغییر داد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#اخلاق_شهدایی 🌹
🟡 ظرف غذایش ڪه دست نخورده میماند، وحشت میڪردیم . مطمئن میشدیم حتماً گروهانی در یڪ گوشهی خطِ لشڪر غذا نخورده.
🟡اینطوری اعتراض میڪرد به ڪارمان. تا آن گروهان را پیدا نمیڪردیم و غذا نمیدادیم بهشان، لب به غذایش نمیزد . گاهی چهلوهشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین ڪند همه غذا خوردهاند .
🌷 #سپهبدشهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
4_5825617451869537697.mp3
4.15M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۲۶
موضوع: روابط دختر و پسر
سخنران: حجه الاسلام رفیعی
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۱۲۶
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
وارد جلسهمهمانی شدم. تمام دوستان
هـم نـشـسـتـه بـودنـد. مـی گـفـتـنـد و
میخندیدند. یک میزبزرگ وسط سالن
بـود و هـمــه مــیــوه و شـیـریــنـی از
آنجا بـر مـی داشـتـنـد و مـی خوردند.
چـنـد دقیقـه بـعـد مجـلـس به سـمـت
غیبت رفت. به دوستانم گفتم: بیایید
از خودمان بگوییم از کسی که بین ما
نیست حرفی نزنیم.
اما قـبـول نـکـردنـد. وقتی نصیحتم
بی فایده بـود از آنـجـا خـارج شـدم
و بـه داخل حیاط رفتم...
🔸حالا در آنسوی دنیا همین لحظات را میدیدم. اما آنچه تفاوت داشت این بود که به جای میوه و شیرینی، لاشه یک مردار انسان روی میز بود و آن ها که غیبت می کردند و می شنیدند، تکه تکه از بدن آن مردار می کندند و می خوردند!!
📚 کتاب تقاص
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 به نام خدا 💠قسمت دوم: این را به آقاجون هم گفته بودم و
📚 #اینک_شوکران
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷
به نام خدا
💠قسمت سوم:
پرسیدم: چی؟؟؟؟
_ قضیه برای من کاملا روشن است. من فکر می کنم تو همان همسر مورد نظر من هستی، فقط مانده چهره ات...!😦
نفس توی سینه ام حبس شد.
انگار توی بدنم آتش روشن کرده باشند.
ادامه داد:
تو حتما قیافه من را دیده ای، اما من...
پریدم وسط حرفش:
از در که وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور که شما فکر می کنید.
_باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم.
دست و پایم را گم کرده بودم.
تنم خیس عرق بود.
و قلبم تند تر از همیشه میزد.
حق که داشت.
ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم.
_ اگر رویت نمی شود ،کاری که میگویم بکن؛ چشم هایت را ببیند و رو کن به من...
خیره به دیوار مانده بودم.
دست هایم را به هم فشردم.
انگشت هایم یخ کرده بودند.
چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم .
چند ثانیه ای گذشت.
گفت:
خب کافی است...
دعای کمیل مان باید زودتر تمام می شد.
با شهیده و زهرا برگشتیم خانه.
خانواده ایوب، تبریز زندگی می کردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می آیند خانه ی ما.
از سر شب یک بند باران میبارید. مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه خواستگاری رسمی باشد.
زنگ در را زدند. اقا جون در را باز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود. سلام کرد و آمد تو
سر تا پایش خیس شده بود. از اورکتش آب می چکید.
آقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین آمده بودند.
مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید این اتاق لباسهایتان را عوض کنید. ایوب دنبال مامان رفت اتاق آقاجون.
مامان لباسهای خیسش را گرفت و آورد جلوی بخاری پهن کرد.
چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن آقاجون به تن آمد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد.
فهمیده بودم این آدم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و آرام است که با کت و شلوار...
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💌 #پیامی_ازسوی_خدا 💌
☘این عادت دیرینه ات بوده...
هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرف کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی..
🍃آیا من برنداشتم از دوشت باری که میشکست پشتت را؟! پس کجا میروی؟
📚(سوره اسرا آیه ۸۳ / سوره شرح آیه ۲-۳ / سوره تکویر آیه ۲۶ )
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
نگذاریم ارتباطمان ضعیف شود!
افتخار ما به نوكرى امام زمان عجل الله تعالی فرجه است. اگر روزى يك مرتبه عرض ارادت نكنيم و تجديد ميثاق نكنيم، رابطه ما با صاحبمان ضعيف مىشود و يادمان مىرود. اين اندازه را بايد در كنار تحصيلمان، وقت براى عبادت و خودسازى بگذاريم.
- علامه مصباح یزدی ۱۳۷۸/۰۳/۱۶
🌱سرباز امام زمان(عج)باشیم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌷امام على عليه السلام:
☘سه خصلت موجب جلب محبّت مى شود: ❤️خوش خويى
💛ملايمت
💙فروتنى
💐غررالحكم حدیث4684
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠حاج اسماعیل دولابی(ره) استاد اخلاق شهید ابراهیم هادی میفرمایند:
⇐🌸بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد ڪسی را در مراتب بندگی زود بالا برود.
⇐🌸 به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محڪم میبندد و او را درسختی قرار میدهد.
⇐🌸خود ما نمیدانیم ڪه آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میڪنیم یا در خوشی هایمان.
⇐🌸اڪثر ڪسانی ڪه به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi