شهید ابراهیم هادی
نمیدانم میدانی یا نه...! #شهید_ابراهیم_هادی #پروفایل 🇮🇷 @Ebrahimhadi
نمیدانم
میدانی یا نه..؟
ولی دلمان تنگ شده..
اگر وقت ڪردی, اگر قابل دانستی
به خوابمان بیا..!
شاید آرامـ شود این دل ما ڪه هر شب
سراغتان را میگیرد
آخر چه کسی بهتر از شما؟
ولله که اگر نگاهای شما نبود, ایمان دارم که حتی قابل نیستم که اسمت را به زبانم بیاورم
حال... ای که مراخوانده ای راه نشانم بده
قسم به مادرت زهرا که اگر یک نشانه, نشانم دهی، ثابت قدم ترین فرد در مسیرت میشوم.
#دلنوشته #ارسالی_همسنگران
🇮🇷 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته
مدتی بود که خواندن کتاب سلام بر ابراهیم را شروع کرده بودم. هر روز شخصیت این شهید مرا بیشتر تحت تاثیر قرار داد .شب اول رمضان در حرم اقا امام رضا(ع) عهد بستم چله ترک گناه بگیرم .ماه رمضان تمام شد و عید فطر بود. بعد یک ماه ناخواسته پشت سر یک بنده خدا گفتم خیلی بچه مثبت است.(غیبت کردم).
تا ان زمان رعایت کرده بودم. علاوه بر اینها خیلی ارزو داشتم خواب شهید هادی را ببینم. روز بعد خواب دیدم ایشان کوله ای بر پشت دارند و از خیابان رد می شوند. من هم مشغول سخنرانی در یک مجلس درباره شهید هادی هستم. بعد دیدن ایشان، ازشون خواهش کردم بیایند و خودشان داستان اذان را تعریف کنند.
ایشان گفتند: «من با کسانی که پشت سر مردم حرف میزنند کاری ندارم.»
خیلی جا خوردم و ناراحت شدم. منظورشان من بودم.😭😭😭 بعد از خواب پریدم. یادم است یه که هفته افسردگی گرفتم.
خدا رحمتشان کند. حتی بعد شهادت هم امر به معروف و نهی از منکر را رها نکرده اند.
#ارسالی_همسنگران
🇮🇷 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته ❤️
بسم رب الشهدا
سلام برابراهیم، منجی وهادی دلها...
آشنایی من باآقاابراهیم از تابستون پارسال بود،وقتی که به حوزه علمیه برای گرفتن کتاب رفته بودم مسئول اونجا کتاب سلام برابراهیم روبهم معرفی کرد و من به صورت امانت کتاب رو گرفتم تا بخونم قبلا ی سری چیزها راجع به ابراهیم هادی شنیده بودم اما کامل باهاش آشنانبودم . شروع کردم به خوندن کتاب هرچه که به انتها میرفتم دوست داشتم بیشتر بخونم جوانمردی ها رشادتها پهلوانی های او بی نظیر بود .طوری شده بود که باخوندن قسمتهای آخرگریه میکردم ...کاش ابراهیم زنده بود.اونجابودکه ابراهیم وارد زندگیم شد،بااومدن ابراهیم همه چیز تغییر کرد ؛من دانشگاه قبول شدم ورشته ای که بهش علاقه داشتم وسه سال بخاطرش سختی کشیدم رو بالاخره قبول شدم.
از وقتی ابراهیم وارد زندگیم شد روزیم خیلی زیاد شد یه روز تو دانشگاه وقتی مارو برای اردو حرم امام رضا بردن توی گروه و اتوبوس ابراهیم هادی افتادم و این خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.هر طوری بود ابراهیم تو زندگیم خودشو نشون می داد تا من تو راه بمونم و گناه نکنم چند وقت بعدتوی دانشگاه یه مسابقه برگزار شد همینطوری شرکت کردم چون برنده شدن یانشدنش واسم مهم نبود من برنده شدم و کتاب سلام بر ابراهیم رو هدیه گرفتم خیلی خوشحال شدم انگاری روی زمین نبودم چراکه فکرمیکردم ابراهیم به من نگاه نمیکنه و منو دوست نداره اما با هدیه گرفتن اون کتاب فکر و حال دلم تغییر کرد و خیلی بیشتر بهش نزدیک شدم، اما اون لحظه اینو فهمیدم که این ما هستیم که با واسطه گناهامون از شهدا دور یا نزدیک میشیم ،شهدا سر جاشون هستند وهمیشه به مانظر وکمک میکنند .هرموقع گناه میکردم واز خدا دور می شدم دیگه حضور ابراهیم رو حس نمیکردم،این عدم حضورش خیلی حالمو بد میکردم وباعث می شد ازخودم بدم بیاد چرا که بخاطر اموردنیوی از خدا دور شدم ودل امام زمانمو شکوندم ،احساس تنهایی میکردم وبرمیگشتم.
یه پیرینت رنگی بزرگ از عکس آقا ابراهیم گرفتم وزدم روی تختم این که ابراهیم رو داشتم بهم آرامش می داد.
بارها شده حال خرابی داشتم ولی وقتی باآقاابراهیم حرف زدم آروم شدم.من حسش میکنم،نگاهشو میفهمم که داره بهم نگاه میکنه وبه حرفام گوش میده.
از وقتی با آقا ابراهیم آشنا شدم سعی کردم خیلی افراد رو باهاش آشنا کنم تا همه از خوبیها، جوانمردی ها و... او باخبر بشن، خانوادم دوستام و... .
درست همین چندشب پیش دوباره یکی دیگه از حاجتاموکه ازش خواسته بودم بهم داد😭...این حرف دلو براتون نوشتم تابگم شهدا زنده اند...اگرمشکل یاگرفتاری داشتید از اونها کمک بخوایید وبهشون اعتماد کنید.تواین شرایط سخت دنیا وآخرزمون،داشتن یه دوست شهید خیلی به آدم کمک میکنه خیلی...ازهمه ی شما عزیزان میخوام که تولحظه های ناب بندگیتون برای من حقیر خیلی دعا کنید.ممنونم.🙏
#ارسالی_همسنگران
🌐 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته ❤️
ماجرای اشنایی من با شهید برمیگرده به تولد امام هادی (ع)که شدیدا دلم گرفته بود و از اقا خواستم که کمکم کنن ،
همینجوری توی اینستگرام میگشتم که یدفعه پوستر شهید هادی رو دیدم وقتی اسمشونو خوندم ته دلم لرزید ابراهیم هادی اونم وقتی که از امام هادی خواستی که کمکت کنن
چهره نورانی شهید خیلی به دلم نشست .بعد از اون پیج هایی که موضوع پستاشون در مورد شهید بودو دنبال میکردم و متوجه شدم که ی کتابی به اسم شهید ابراهیم هست .
شب شهادت اقا علی بن موسی الرضا ،رفتیم مسجد جمکران ،رفتم تو کتابفروشی مسجد یدفعه دیدم عکس داداش ابراهیم روکتابه ، برداشتم قیمت کتابو دیدم پول اونقدر همرام نبود اما ی حسی تو دلم میگف برو از فروشنده قیمتو بپرس شاید تخفیف خورده باشه رفتم جلو و گفتم ببخشید قیمت این کتاب چقده . فروشنده برگشت و گفت شهیدو میشناسید گفتم بله گفتند ی کسی نذر کرده چن تا کتاب خریده گزاشته اینجا حساب شده بردار ببر واقعن احساس کردم داداش هادی شرمندم کرد اخه چجوری .....
گذشت و گذشت تا تولد شهید لیاقت پیدا کردمو رفتم گلزار شهدا اونجا مراسم بود دست ی خانمی کتاب سلام بر ابراهیم ۲رو دیدم سوال کردم که از کجا تهیه کردین گفتن که صبح اینجا کتاب شهید رو میفروختن ولی الان دیگ جمع کردن خیلی ناراحت شدم
.مراسم تولد شهید شروع شد طی مراسم اسم شهدارو بین افراد پخش میکردن یدونه ام به من دادن بعداز بین این اسامی قرعه کشی میکردن به پنج نفر کتابو هدیه میکردن دور اول که قرعه کشی کردن باحسرت به کسایی که به اسمشون دراومده بود نگاه میکردم .
بار دوم قرعه کشی کردن اسم شهیدی که دست من بود، دراومد شهید مدافع حرم امیر علی محمدیان، واقعا اونجا حس کردم که شهدا زنده ان .
هدیه گرفتن این دوتا کتاب از خوده شهید بنظرم بهترین و با ارزش ترین هدیه های عمرم خواهد بود اونم کتابایی هرچقدم بخونی سیرنمیشی .داداش ابراهیم ازت میخام که حالا که منو دعوت کردی راهو نشونم بدی که به بیراهه نرم که دل اقامون امام زمانو نشکنم .
هادی راهم باش .
#ارسالی_همسنگران
🌐 @Ebrahimhadi
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
❤️ #دلنوشته ❤️
باعرض سلام ودرود به شهدای اسلام که جانشان رابخاطر حفظ جان ما اهداکردند...
می خواستم به عرض همه دوستان برسانم که بدونند چجوری با شهید هادی والامقام آشنا شدم. حتی خودمم باورم نمیشه که این شهید عزیز منو قابل دونست که خاک پایش باشم.
حدودیه سال پیش دخترم ازطرف مدرسه بردند شلمچه. همونجا کتاب ابراهیم هادی روخرید و آورد خونه. هر چند بار بهم میگفت: مامان کتابشو بخون خیلی شهید خاصیه. می گفتم باشه ولی پشت گوش می انداختم. آخرای مرداد بود که یه مشکل برام پیش اومد. خیلی ناراحت بودم و همش کارم گریه بود. خدا و پیغمبر ها رو به تنگ اورده بودم...
یه روز صبح با اینکه خیلی ناامید شده بودم به درگاه خدا که چرا جوابم رو نمیده انگار یکی منو صداکرد تا برم کمد کتاب دخترمو تمیز کنم. یهو چشمم افتاد به عکس ابراهیم هادی چشمم روشن شد به جمال نورانیش. همینجور که به عکسش نگاه میکردم اشکام میریخت و فقط میگفتم دخترم خیلی تعریفت میکنه گفته خیلی پیش خدا آبرو داری خیلی مقامت بالاست. بزرگواری کن مشکلم حل کن؛ خیلی التماسش کردم گفتم خودت خواستی که بیام طرف کمد وگرنه من تو اوج ناراحتی و گرفتاریم حالی نداشتم که بیام کمد و تمیز کنم. خودت دعوتم کردی خودت اجازه دادی بیام ببینمت الانم ازت میخام مشکلمو حل کنی..
کتاب رو برداشتم و شروع کردم بخوندن و اشک ریختن از ته دل التماسش کردم. خداروشکر به آبروی ابراهیم هادی مشکلم حل شد و تازنده هستم فراموشش نمیکنم. همیشه اخر نماز سه تا صلوات هدیه به روحش میفرستم. هر روز به ایشان سلام میدم به نیابتش زیارت عاشورامیخونم. ان شالله همیشه دستش روی سر بچه هایم باشه. خدا به آبروی ابراهیم هادی بچه هامو، خودمو شوهرمو و همه اونهایی که نسبت به این شهید عزیز ارادت دارند عاقبت بخیرکنه انشالله...
و در اخر از همه کسانی که دلنوشته ی منو میخونند خواهش میکنم التماس میکنم کتاب ابراهیم هادی روبخونید تا بدونید کی بوده و چه حماسه هایی افریده.. روحش شاد و یادش گرامی باد🙏🌹
#ارسالی_همسنگران
👉 @Ebrahimhadi
❤️ #دلنوشته ❤️
بسم ربـ الشهداء والصدیقین من موقع تحویل سال۹۶داشتم نماز میخوندم و اون لحظه که سال تحویل شد باخودم گفتم امسال که بانماز شروع شد حتما یه سال متفاوت وخوبی رو درپیش دارم☺ ازاونجایی که من صدای خوبی داشتم میخواستم یه اهنگی رو به همراه برادرم بخونم ،همه چی اماده بود وقرار بود بریم برای ظبط،اما خبررسیدکه اون شخصی ک قراربود تنظیم اهنگ مارو انجام بده، فوت کرده وباید به فکریه تنظیم کننده دیگه باشیم،اواسط فروردین بود وهنوز تنظیم کننده پیدا نکرده بودم(اینم بگم که من دخترم) توگوشیه داداشم لینک یه گروهی رو دیدم که عکس یه شخص نورانی روش بود کنجکاو شدم ببینم کیه ،وارد گروه شدم ودیدم بلــــه!گروه یه شهیده واسم شهید،ابراهیم هادیه خیلی ازچهرش خوشم اومد خیلی باحیاومتین و...(هرچی بگم کـــمه)بنظرم اومد چندمدت توگروه موندم وازمطالبش استفاده کردم،وpdfسلام برابراهیم۱رو دانلود کردم وداشتم میخوندم و واقعا تحت تاثیر اقاابراهیم قرار گرفتم تارسیدم به جایی که ابراهیم بااذان دادنش اون۱۸عراقی روتحت تاثیرقرار دادواونا رو ازجهنم به بهشت برد،واقعا برام سنگین اومد،ابراهیم باصِداش چه کاری کرد ومن میخوام باصِدام چه کاری بکنم؟من بخونم ونامحرما گوش کنن؟تواسلام اصلا یه همچنین چیزی نداریم خیلی من فکرکردم به ابراهیم وکاری که باصداش کردوچرااینکه اون تنطیم کننده.....وهمش باخودم میگفتم ببین ابراهیم نخواست تازندگیتو خراب کنی ،هی یه صدایی میومد ومیگفت مثل ابراهیم باش ودرنهایت یه چندمدت بعد کتاب سلام برابراهیم۱و۲رو خریدم ودرعرض یه روز تمومشون کردم وازاون روز به بعد من تصمیم گرفتم رهرو باشم. دیگه بقیه اتفاقاتی که تواین ۱سالو چندماه ازاشنایی منوداداش گلم ابراهیم گذشته بماند...
#التماسدعا
#ارسالی_همسنگران در نرم افزار:
" برای دوست شهیدم"
🆔 @Ebrahimhadi