#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 اشک قیمتی است
✍ زمانی که بررسی اعمال من انجام می شد و نقایص کارهایم را می دیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد! حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند. اما...
این حرارت تمام بدنم را می سوزاند، طوری که قابل تحمل نبود. همه جای بدنم می سوخت، #بجز صورت و سینه و کف دستهایم!
برای من جای تعجب بود. چرا این سه قسمت بدنم نمی سوزد؟! لازم به تکلم نبود. جواب سؤالم را بلافاصله فهمیدم.
من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم.
پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این #اشک را بدان.
اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت میفهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد.
من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمیسوزد!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
من دیدم که هر چه دیگران را بخشیدهام، باعث بخشش گناهان خودم شده و همین مطلب، بار مرا سبک کرده است.
📚 برگرفته از کتاب شنود
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ نکته مهم دیگری را که باید اشاره کنم این است که: من در کتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنیا، میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. به من چند سال مهلت دادند که : آن هم به پایان رسیده! من اکنون در وقت های اضافه هستم!
اما به من گفتند:
مدت زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت می گذاری جزو عمر شما محسوب نمی شود.
#یلدا
📙 سه دقیقه در قیامت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#تجربه_نزدیک_به_مرگ 🔥
یکی دیگر از تجربه گران، خانمی ساکن تهران بود که سال قبل با ایشان مصاحبه انجام شد. ایشان در ضمن مطالب و صحبت ها فرمودند: در جریان تجربه ام، جوانی بلند قامت را در کنارم مشاهده کردم. ایشان به سوالات من پاسخ میداد.
یکی از سوالات من در مورد دو نفر از بستگانم بود. این دو خانم هرکدام سالها گرفتار یک فرزند شدیدا مریض بودند.
وقتی این سوال در ذهن من ایجاد شد، این جوان اینگونه به من فهماند که این اتفاق در واقع کفاره گناهان آنها دونفر است. حتی از کلام او گناهان این دو نفر را میتوانستم بفهمم!
اما مهمترین ویژگی این دو خانم که عامل گرفتاری آنها بود، عدم توجه به حجاب و حیا بود.
یکی از آنها در خانواده ای سادات و بسیار مذهبی بزرگ شده بود. اما برخلاف مادر و دیگر خواهرانش، رفته رفته حجاب را کنار گذاشت. ابتدا مانتوی گشاد با پوشش کامل، بعد مانتوی تنگ، موهای رنگ شده و...
مادرش بارها با او صحبت کرد، اما بی فایده بود. هر روز با ظاهری بدتر از قبل و بدون توجه به حجاب از خانه خارج می شد و به محل کار میرفت. حتی شوهرش از دست کارهای او کلافه بود. روزها گذشت تا اینکه فرزند معلول او به دنیا آمد!
اما نفر دوم، برخلاف نفر قبل، چادر سر میکرد، اما این چادر در واقع برای او عادت بود.
او اصلاً توجهی به حیا و نوع ارتباط با نامحرم نداشت. بارها دیده بودم که با مردان نامحرم می گفت و می خندید. کارهای او باعث شد که شوهرش هم از او ناراضی باشد. اما هیچ کاری از دستش بر نمی آمد. نه می توانست برای طلاق اقدام نماید و نه...
پسرش سالم بود، اما از چهار سالگی دچار بیماری خاص شد و تمام شب و روز این مادر گرفتار این فرزند شد...
📚سیزده چهارده. اثر گروه شهید هادی.
حجاب و حیا در تجربه های نزدیک به مرگ و حکایات تاریخی.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
من به طور اتفاقی وارد یکی از ادارات دولتی شدم که مردم برای کارهای ساختمانی مراجعه می کردند. من دیدم که در اتاق رئیس اداره هستم.
شاید هم خدا می خواست که من آنجا باشم و علت و ماهیت برخی اتفاقات و تصمیمات مدیران را ببینم، چون بنده هم مدتی کار مدیریتی انجام داده بودم.
من دیدم که یکی از کارمندان وارد اتاق رئیس شد. این رئیس هم شروع به داد زدن کرد چرا این کاری که گفتم را درست انجام ندادی؟ این چه وضعیه درست کردی؟ باید قرار داد شما رو لغو کنم .... بنده خدا این کارمند تلاش خودش را کرده بود، اما بیشتر از این
توان نداشت.
بعد از تهدیدات این رئیس مبنی بر اخراج و تنبه و... این کارمند با ناراحتی و خجالت از اتاق بیرون آمد.
عصر وقتی به خانه رفت با راننده تاکسی بگو مگو کرد.
وارد خانه که شد در جواب همسرش که می خواست با او صحبت کند، داد و بیداد کرد و همان روحیه و اعصاب خشن و افکار منفی را
که رئیس اداره ایجاد کرده بود به همسرش منتقل کرد!
همسرش نیز سر بچه ها داد زد و این زنجیره ادامه یافت. تمام این افکار منفی از سوی رئیس اداره پخش شد و به سرنوشت بسیاری از مردم انتقال یافت و گناه آن در نامه عمل آن رئیس ثبت شد! من دیدم که هیچ کار خوب یا بد هر چند کوچک وجود ندارد
مگر اینکه در سرنوشت ما تأثیر گذار است.
📙برگرفته از کتاب تجربه نزدیک به مرگ شنود
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🛑 دستان خالی!
آنچه که باعث از بین رفتن اجر یک مداح شد
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
مردانی را دیدم با شکم هایی بسیار بزرگ، آنقدر بزرگ که مانند بشکه بود و توان راه
رفتن را از آن ها گرفته بود!
آن ها روی زمین افتاده بودند و بوی تعفن می دادند. نمی دانستم چرا به این وضع دچار شدند.
به من گفته شد این ها کسانی هستند
کـه شکمشان با مـال #حـرام پر شده...
📚 کتاب تقاص
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹در آنسوی دنیا این لحظات را میدیدم!
وارد جلسهمهمانی شدم. تمام دوستان
هـم نـشـسـتـه بـودنـد. مـی گـفـتـنـد و
میخندیدند. یک میزبزرگ وسط سالن
بـود و هـمــه مــیــوه و شـیـریــنـی از
آنجا بـر مـی داشـتـنـد و مـی خوردند.
چـنـد دقیقـه بـعـد مجـلـس به سـمـت
غیبت رفت. به دوستانم گفتم: بیایید
از خودمان بگوییم از کسی که بین ما
نیست حرفی نزنیم.
اما قـبـول نـکـردنـد. وقتی نصیحتم
بی فایده بـود از آنـجـا خـارج شـدم
و بـه داخل حیاط رفتم...
🔸حالا در آنسوی دنیا همین لحظات را میدیدم. اما آنچه تفاوت داشت این بود که به جای میوه و شیرینی، لاشه یک مردار انسان روی میز بود و آن ها که غیبت می کردند و می شنیدند، تکه تکه از بدن آن مردار می کندند و می خوردند!!
📚 تقاص
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🟢 نیکی و محبتهای کوچک و پیش افتاده را دست کم نگیریم...!✨
🌹برخی انسان های دیگر بودند که محبتهای کوچک و ساده من مانند یک لبخند یا سخنی کوتاه یا رفتاری گرم به آنها کمک کرده بود. من دیدم که چگونه عمل کوچک و ساده من آنها را کمی خوشحال و مهربان تر کرده و باعث تغییر رفتار آنها شده بود. دیدم که با بعضی از این کارهای به ظاهر پیش پا افتاده موجی از خوبی و مهر و امید را منتشر کردهام. خوشحالی و پاداش آن خوبیها ورای هر گونه تصور من بود.
📘کتاب بازگشت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🟡 فرشتگان با سرعت مشغول پاسخدهی هستند...!
🌹من میدیدم هر کدام ما بیشتر از آنچه تصور میکنیم از کمک و امداد ماورایی برخورداریم. میدیدم که عشق بدون قید و شرط الهی که ورای هر عشق زمینی است از او به سمت تک تک بندگانش جاری میگردد. به من نشان دادند که چگونه هر دعا و مناجات از روی زمین مانند یک شعاع نور به آسمان میرود و فرشتگان با سرعت مشغول پاسخ به این دعاها و استجابت آنها هستند.🌱
📘کتاب بازگشت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 باطن محیط گناهآلود یا بهشتی، که ما متوجه آن نمیشویم!
🌻یکی از تجربه گران میگفت: بعد از بازگشت به دنیا تا چند روز حالات عجیبی داشتم. اگر به محیطی میرفتم که در آن گناه صورت میگرفت یا برای اهل جلسه گناه کردن عادی بود حالم بد میشد و نمیتوانستم آن محیط را تحمل کنم. گویی شرایطی مانند عذاب جهنم و بوی تعفن آنجا به مشام میرسید. بر عکس وقتی به مکانهای مقدس میرفتم یا در کنار افراد معنوی قرار میگرفتم بوی بهشت را حتی از فاصله دور حس میکردم. مجالست و همنشینی با اینها برایم بسیار لذت بخش بود.
📗کتاب نسیمی از ملکوت
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ نکته مهم دیگری را که باید اشاره کنم این است که: من در کتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنیا، میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. به من چند سال مهلت دادند که : آن هم به پایان رسیده! من اکنون در وقت های اضافه هستم!
اما به من گفتند:
مدت زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت می گذاری جزو عمر شما محسوب نمی شود.
#یلدا
📙 سه دقیقه در قیامت
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi