#حکایت_روز 📚
[علیبنموفق] گفت: سیسال بود تا مرا آرزوی حج بود و از پارهدوزی سیصدوپنجاه دِرهم جمع کردم. امسال قصد حج کردم تا بروم. روزی سرپوشیدهای که در خانه است حامله بود، مگر. از همسایه بوی طعامی میآمد. مرا گفت: برو و پارهای بیار از آن طعام. من رفتم به درِ خانهی همسایه. آن حال خبر دادم. همسایه گریستن گرفت و گفت: بدانکه سه شبانروز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند. امروز خری مرده دیدم. بار از وی جدا کردم و طعام ساختم، بر شما حلال نباشد. چون این بشنیدم، آتش در جانِ من افتاد. آن سیصدوپنجاه درهم برداشتم و بدو دادم. گفتم: نفقهی اطفال کن، که حجِ ما این است.
#تذکرةالاولیا
ذکر #عبداله_مبارک
تصحیح #محمد_استعلامی
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••