🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۲۲
راوی:رضا علیپور
🌿" شناسایی"
زمستان سال 1366 بود. دوره های سخت آموزشی را پشت سر گذاشتیم. آن ایام من جانشین سید در گروهان سلمان بودم. در آخرین روزهای سال قرار شد کلیه نیروها به منطقة کردستان اعزام شوند،قرار بود در منطقة سلیمانیه عراق عملیات دیگری انجام شود. نیروهای شناسایی قرارگاه، معبر عبور نیروهای ما را مشخص کرده بودند.برای آخرین شناسایی به همراه دیگر فرماندهان گردان راهی منطقه عملیاتی شدیم. ما باید کاملا به مسیر حرکت و مانور گردان مسلط ميشدیم. از منطقه دزلی حرکت خود را شروع کردیم. هوا بسیار سرد بود، در تاریکی شب، سرمای هوا را بیشتر حس ميکردیم. با عبور از رودخانه، کار عبور ما سخت تر شد. سرما تا درون بدن ما نفوذکرده بود. بعد از حدود هشت ساعت پیاده روی به محل شروع شناسايي رسیدیم. بیشترناراحت این بودیم که چطور در شب عملیات نیروها را به این نقطه برسانيم. و تازه بعد از خستگی و شرایط نامساعد منطقه، عملیات را شروع کنیم کار شناسایی ما با وجود سختی های بسیار نزدیک دو روز طول كشيد. مسیر عبور نیروها و محل عملیات هر گردان مشخص شد.ما باید طی عملیات بعد از نفوذ به منطقه دشمن، به سه راه خرمال ميرسیدیم. آن منطقه هم شناسایی شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
در مسیر برگشت یکی از نیروهای همراه ما به روی مین رفت. صدای انفجار سکوت شب را شکست. چند دقیقه ای سکوت کردیم. هیچ حرکتی انجام ندادیم. عراقی ها هم فکر کردند که انفجار در اثر برخورد اشیاء با مین بوده! سرما توان حرکت ما را گرفته بود. سید علی دوامی، معاون گردان مسلم، که مجروح هم شده بود، همان جا نشست!گفت:(( شما بروید. من دیگر توان حرکت ندارم. ميدانستم اگر کمی در همین حال بماند، از سرما یخ ميزند. هرچه تلاش کردم که او را برای ادامه حرکت راضی کنم بی فایده بود.خوابش برده بود. ميدانستم این خواب مساوی مرگ است. در همین حال مجتبی به سرعت به طرف ما آمد. سید علی را روی دوش گذاشت و حرکت کرد. مسیر ماطولانی بود. اما اگر سید علی را رها ميکردیم حتما از سرما یخ ميزد. سید مجتبی در مسیر طولانی عبور از کوهستان جدای از سختی راه، سید علی را هم بر دوش گرفته بود و با او حرف ميزد. تلاش ميکرد تا خوابش نبرد. به هر حال بعد از مدتی طولانی به نیروهای خودی رسیدیم و سيد علي نجات پيدا کرد.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
💌 حاج اسماعیل دولابی:
✍اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری ، به تو بگوید نگـران نباش وغصّـه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی!
💓خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:
⭐️ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ، آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟
💕یعنی ای بنده ی من ، بـرای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم.
⭐️این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟!
✨لذاست که فرمود:
«ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ،»
💖 دلها با یاد خدا آرام میگیرد.
🆔 @Ebrahimhadi
روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود.
محمد علاقه ی زیادی به حضرت زهرا(س) داشت.مادرش میگوید سحرگاه سیزده شهریور،در همان لحظه #شهادت محمدم خواب دیدم سرش را برروی زانوهایم گذاشته بعد ذکر
#یازهرا(س) را زمزمه کردو سرش از زانوهایم افتاد...🕊
#شــهید_محــمد_غفاری🌷
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۱۰/۳۰
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۰/۶/۱۳
🌹خوشا زبانی که یاد کند شهدا را با ذکر صلوات🌹
🆔 @Ebrahimhadi
بسم رب الزهرا
عجب رمزیست #یازهرا(س)
که هر رزمنده را دیدم،
شکسته سینه و بازو و زخمی کرده پهلو را به امید روز انتقام سیلی مادر 😭
مداح حضرت مادر، سردار شهید محمدرضا تورجیزاده
شعر معروفي كه آقامحمدرضا پشت بيسيم خواند و حاج حسين خرازی رو بيهوش كرد:
در بین آن دیوار و در...
زهــرا صدا می زد پدر
دنبال حیـدر می دوید
از پهلــویش خـــــون می چکید
زهرای من، زهرای من...
🏴صلیاللهعلیک یا فاطمهالزهرا(س)🏴
🆔 @Ebrahimhadi