@Ebrahimhadi-asar-doa.mp3
5.36M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۹۳
موضوع: آثار و برکات دعا
سخنران: حجت الاسلام مومنی
اگر حاجت دارید،این صوت را از دست ندهید
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۳۹
راویان: جمعی از دوستانِ شهید
🌿"هیئت رهروان امان خمینی (ره)"
خیلی ساده و با اخلاص ميخواند؛ سوز درونی او در صدایش تأثیر گذاشته بود. رفته رفته در مداحی مسلط شد، بیشتر ادعیه و زیارت ها را در همان دوران جنگ حفظ کرد.وقتی به مرخصی ميآمد به همراه دوستان رزمنده به منازل شهدا ميرفت. با قرائت دعای توسل و کمیل، یاد رفقای خود را زنده نگه ميداشت؛ با پایان جنگ این روند ادامه داشت،کم کم جمعیت هیئت زیاد شد،پس از ارتحال ملکوتی امام(ره) به همراه دوستان مسجد جامع، هیئت رهروان امام را راه اندازی کردند. منازل شهدا کفاف جمعیت شرکت کننده را نميداد. بنابراين بیت الزهرا(س) در محله ششصد دستگاه محل تشکیل جلسات هیئت شد. مدتی بعد هم، محل ساختمان فعلی هیئت در روبه روی امامزاده یحیی انتخاب و خریداری شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سید یکی از مداحان خوش صدا و با اخلاص بود که مردم بسیار به او علاقه داشتند. خیلی ها سید را از مداحی در بیت الزهرا(س) ميشناختند. یک بار به طور اتفاقی پشت سرش به سمت هیئت ميرفتم. متوجه شدم از
مسیر مستقیمی که به بیت الزهرا(س) ميرسيد، حرکت نميکند! دائم از کوچه پس کوچه ها عبور ميکرد. کلاه وکاپشن را روی سرش کشیده بود. سعی ميکرد تا آنجا که ميشد در دید مردم نباشد. برای من عجیب بود. اما ميدانستم سید به اخلاص خیلی اهمیت ميدهد. علاقه ای نداشت که مردم او را به هم نشان بدهند و بگویند ...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
رفتم هیئت رهروان امام(ره)تا بلکه ... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود. اما آنچه ميخواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. ميگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم:((آقا سید من یه سؤال دارم.))جلوتر آمد، گفتم:((من هر هیئتی که ميروم، وقتی روضه ميخوانند و مداحی ميکنند، اصلا گریه ام نميگیرد. چه کارکنم!؟))سید نگاهی به من کرد وگفت: ((در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟)) گفتم: ((نه! اصلا گریه ام نگرفت.))رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت:((ميدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده.من آلوده ام. برای همین وقتی ميخوانم اشک شما جاری نميشود. سید این
حرف را خیلی جدی گفت و رفت.))من تعجب کردم، تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آنها پرسیدم، به من ميگفتند: ((شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای برو از گناهان توبه کن .آنوقت گریه ات ميگیرد؟!))البته من ميدانستم که مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را ميرساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان ميرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ | خسته شدم...😭
#پیشنهاد_ویژه...
#فاطمیه🏴
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
#دست_نیاز_چشم_امید 13
مرا ببخش
وای بر من از روز رسوایی، وای بر من از روز تنهایی، از روز جدایی و گدایی، از روز اسارت و مصیبت. وای بر من از خجلت، از آتش جحیم و خشم رحیم. محبوب من! میترسم از آن که مرگم قریب باشد و مقرب درگاهت نباشم؛ میترسم از آن که مرگ مرا دریابد تو مرا درنیابی؛ مرا ببخش آنگاه که عطا کردی، خطا کردم؛ وفا کردی، جفا کردم؛ هدایت کردی، رهایت کردم!
🌷شهید گمنام🌷
📚فرهنگنامه جبهه، ج6، ص517
#شبتون_شهدایی 🌙
🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
⭕️ روزهای اخر ڪانال #قسمت_اول ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت.
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد #ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
⭕️روزهای اخر ڪانال #قسمت_دوم تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود.
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_سوم
ابراهیم گفت: تا تڪلیف مجروحین مشخص شود باید اب، مهمات و هر چیز خوردنی ڪه در ڪانال هست جیره بندی شود. در ڪمتر از چند دقیقه، تمام قمقمه های اب، در ڪف ڪانال و در مقابل ابراهیم قرار گرفت.
زمان تقسیم قمقمه های اب شد. قمقمه ها ڪم و تعداد تشنه ها بسیار. ابراهیم همه را شمرد حتی اسرای بعثی را. اب انقدر ڪم بود ڪه هر ڪسی را برای تقسیم این قمقمه ها دچار سرگردانی می ڪرد.
ابراهیم به هر یڪ از اسرای بعثی یڪ قمقمه اب داد.
یڪی از بچه ها اعتراض ڪرد. ولی ابراهیم گفت: این ها الان مهمان ما هستند، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می گذاریم. مولای جوانمردان عالم، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست. چگونه می شود از علی دم زد و مرام او را نداشت.
سپس ابراهیم به هر سه مجروح، یڪ قمقمه و هر شش نفر سالم، یڪ قمقمه اب داد. معرفت بچه ها تا جایی بود ڪه با وجود عطش زیاد بعضی از سالم ها از سهمیه اب خود چشم پوشی می ڪردند و ان را به مجروحین می دادند. تعدادی ڪنسرو هم جمع شد ڪه به هر هشت مجروح یڪی رسید و به بقیه چیزی نرسید.
بچه های ڪانال با صورت های زرد و خاڪی، با پوستی خشڪ و لب های ترڪ خورده از بی ابی، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس نداشتند...
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🌾بسم الله الرحمن الرحیم🌾
شهیدان همیشه زنده اند و بهترین دوستانمان!
هممون میدونیم شهید زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده, سر میزنه و مدام اونو از گزند خطرات و تهدیدات حفظ میکنه.🌷
حالا تصور کنیم یا یکی از شهدا بتونیم رابطه دوستی و عاطفی برقرار کنیم....
فکر میکنین چه اتفاقی میفته ⁉️
روح شهید با روح شما رفیق و همراه میشه.🙂
از فردا حضور شهید رو همیشه کنار خودتون احساس میکنید چون روح شما همیشه همراهتونه !
در طول روز هواتونو داره ( موقع درس خوندن, نماز و انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیته ها.... )
براتون مدام دعا میکنه چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودن و هستند !😍
نه تنها برای نماز صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی باصفا بیدارتون میکنن.
در هر مرحله از زندگی که چند گزینه انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه اصلح رو نشونتون میدن
لذت بندگی, عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون خواهند چشاند.🙏
حالا به این مثلث فکر کنین :
👈شما + دوست شهید شما + خــدا👉
🍁ادامه دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi-helakat-ensan.mp3
4.44M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۹۴
موضوع: هلاکت انسان
سخنران: آیت الله مجتهدی تهرانی
#پیشنهاد_ویژه
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۴۰
راویان:جمعی از دوستانِ شهید
🌿"ذاکران اهل بیت (ع)"
در عین علاقه و استفاده از سبک های سنتی، از شیوه ها و سبک های نوین مداحی نیز استفاده ميکرد. بارها به تهران آمده و در جلسات حاج منصور و دیگر مداحان شرکت ميکرد.اما مهمترین کاری که سید در میان دوستان باب کرد اخلاص در مداحی بود. او کاری کرد که هم اکنون بزرگان و مداحان ده ها هیئت، در شهر ولایتمدار ساری و استان های شمالی کشور خود را شاگردان معنوی سید ميدانند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
معمولا در هیئت ها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار ميدهند تا در بالاترین جای مجلس بنشیند. بعد هم مجلس را آماده ميکنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر ميدهد و ...اما سید اصلا در قید و بند این برنامه ها نبود. همان پایین مجلس مينشست. ميگفت چراغ ها را خاموش کنند. بعد شروع ميکرد به مداحی. اخلاص عجیبی در کارهایش موج ميزد، یک بار برنامه هایی که برای آماده سازی مراسم در بیت الزهرا(س) داشتیم کمی عقب افتاد. یک سری از کارهای تدارکاتی باقی مانده بود.سید مثل همیشه مشغول کار شد. نصب پارچه ها و لامپ و ... همزمان هم مردم دسته دسته وارد بیت الزهرا(س) ميشدند. وقتی مراسم تمام شد یک نفر از من پرسید: ((ما آخر مداح را ندیدم. چقدر با سوز و حال ميخواند. راستی مداح هیئت کی بود!؟))سید را به او نشان دادم، خیلی تعجب کرد! باورش نميشد همان کسی که قبل از مراسم مشغول بستن لامپ و ... بود مداح هم باشد. خیلی ها تصورشان از مداح چیز دیگری بود. اما سید باورهای ما را تغییر داد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
به یکی از دوستان صمیمی او، که ازذاکران اهل بیت(ع) است، گفته بود:((هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا عُجب و غرور انسان را نابود ميکند.)) بارها دیده بودم بعد از اتمام کار هیئت، ظرفها را ميشست، ميگفت:(( افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین(ع) باشم.)) از دیگر برنامه های او دعای کمیل سید در مسجد جامع ساری بود. دعای ندبه او نیز کانون انسان سازی بود. همیشه بعد از برنامه دعای ندبه به همراه دوستان مشغول فوتبال ميشد. این دوستی و ایجاد علاقه باعث جذب بیشترجوانان به مجالس اهل بیت(ع)ميشد.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
#دست_نیاز_چشم_امید 14
سجدههای طولانی
همیشه دوست داشتم به او اقتدا کنم، امّا مصطفی دوست داشت تنها نماز بخواند. می گفت: نمازتان خراب می شود. نمی فهمیدم شوخی می کند یا جدّی می گوید. ولی باز بعضی نمازهای واجب را به او اقتدا می کردم. می دیدم مصطفی بعد از هر نماز به سجده می رود، صورتش را به خاک می مالد و گریه می کند. چقدر طول می کشید این سجده ها، وسط شب که برای نماز بیدار می شد، من طاقت نمی آوردم و می گفتم: بس است دیگر! استراحت کن، خسته نشدی؟ و مصطفی جواب می داد: تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند، بالاخره ورشکست می شود. باید سود دربیاورد تا زندگیاش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز نخوانیم، ورشکست می شویم.
🌷شهید دکتر مصطفی چمران🌷
📚همسر شهید، یادگاران، کتاب شهید چمران
#شبتون_شهدایی 🌙
🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
⭕️روزهای اخر ڪانال #قسمت_سوم ابراهیم گفت: تا تڪلیف مجروحین مشخص شود باید اب، مهمات و هر چیز خوردنی
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_چهارم
شب چهارم محاصره هم داشت ڪم ڪم از بچه ها خداحافظی می ڪرد. از یڪ طرف غربت پیڪرهای دوستان، لحظه ای ارامشان نمی گذاشت و از سویی دیگر عطش و تشنگی، رمقی برایشان باقی نگذاشته بود.
در آن اوضاع دلخوشی ما به ابراهیم بود. او بزرگتر ما به حساب می امد. یڪی از بچه ها با صدایی نسبتا بلند به ابراهیم گفت: به خدا تا حالا هیچ ڪس نتوانسته توانمان را ببرد، نه دشمن و نه اتش بی امانش! اما حالا تشنگی امانمان را بریده. یه ڪم اب به ما برسد، دمار از روزگار دشمن در می اوریم.
نمی دانم چرا یڪ لحظه یاد ڪربلا افتادم. یاد علی اڪبر(ع) وقتی ڪه از میدان به سراغ پدرش امد و گفت: العطش قد قتلنی...
یاد شرمندگی امام حسین(ع)...
من می دانستم ابراهیم از همه تشنه تر است. همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم ڪرد برای خودش چیزی نماند! درهمان نیمه شب ابراهیم از ڪانال بیرون رفت.حوالی صبح بود. هوا در حال روشن شدن بود. ناراحت بودم ڪه نڪند ابراهیم... یڪباره دیدم یڪ نفر از بالای ڪانال خودش را به پایین انداخت. همه خوشحال شدند. ابراهیم با چند قمقمه پر از اب برگشت.
به ابراهیم گفتم: دیر ڪردی برادر؟
ابراهیم گفت: برای پیدا ڪردن اب تا نزدیڪی نیروهای خودی رفتم و در حال جنگ با بعثی ها دیدم. با تعجب گفتم: تا اونجا رفتی؟خب برنمیگشتی!! ابراهیم بلند شد و رفت تا به نیروها سربزند.
ابراهیم تا نزدیڪ نیروهای خودی رفته بود. اومی توانست دیگر به ڪانال نیاید، اما امده بود. با چند قمقمه آب. ڪسی چه می داند شاید اوهم به رسم ادب مولایش حضرت عباس(ع)، با یاد لب های خشڪیده از عطش بچه ها، لب به آب نزده بود...
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🔸به نام خدای خوبم🔸
❤️🍃 مهربانا...! هزاران شکر که در کنارمان هستی و قرار و آرام دلهای بیقرارمان هستی...
جز تو چه جوییم و جز تو که را خوانیم
که همه تویی و جز تو همه هیچ...
🌺خداوندا…!
لحظاتمان را قرین رحمت و مهربانی ات بفرما و ما را در ادامه راهمان تنها مگذار که یک لحظه بی تو ویرانی دنیاییست..
🌼✨آمین یا خدای خوب عالمین✨🌼
🆔 @Ebrahimhadi
🌷حاج اسماعیل دولابی🌷
#کلام_نفیس
چطور میشود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟
میگویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی نمیشود به عبادتت؛ به تقربت؛ به جایگاهت اطمینان کنی...
خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی؛ نداده است.
✅شاید به همین دلیل است که سفارش شده؛ وقتی حال خوبی داری و میخواهی دعا کنی؛ یادت نرود "عافیت" و "عاقبت بخیری" را برای خود و دیگران بخواهی...
🆔 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
⭕️روزهای اخر ڪانال #قسمت_چهارم شب چهارم محاصره هم داشت ڪم ڪم از بچه ها خداحافظی می ڪرد. از یڪ طرف
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_اخر
حال همه نیروها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. در این لحظات، خبر رسید ڪه دشمن از انتها وارد ڪانال شده. ابراهیم هادی به سمت انتهای ڪانال دوید.
یڪباره از همان سمتی ڪه ابراهیم رفت، چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد، یڪی از بچه ها از انتهای ڪانال به سمت ما دوید و فریاد زد: ابراهیم هم شهید شد.😭
رنگ ازچهره ام پرید. دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه های اخر مقاومت بچه ها در ڪانال بود. یڪباره چندین لوله سلاح بعثی ها را بالای ڪانال دیدیم.
افسر بعثی نگاهی به جمع ما انداخت. به هرڪسی ڪه می رسید با تیر خلاص، ملڪوتی اش می ڪرد. لحظاتی بعد افسر از ڪانال خارج شد.
بعد به افرادی ڪه بالای ڪانال بودند دستور شلیڪ داد. ان ها بی رحمانه داخل ڪانال رابه رگبار بستند و بچه ها را به خاڪ و خون ڪشیدند. نزدیڪی های ظهر ڪار ڪانال را یڪسره ڪرد.
من بابدنی غرق خون، درڪنار چند پیڪر شهید افتاده بودم، شاید برای همین به سمت من تیرخلاص شلیڪ نڪردند. سڪوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود. حالا تعداد ڪسانیڪه زنده بودند حدود ده نفر بود.
تا زمان تاریڪی هوا صبر ڪردیم. هرطوری شده بود از همان روشی ڪه ابراهیم گفته بود استفاده ڪردیم وبه عقب برگشتیم. برخی نیروها چهار دست و پا و برخی ڪشان ڪشان می امدند.
اری قرار بود ما بمانیم تا ایندگان بدانند ڪه ابراهیم هادی و رزمندگان در محاصره، چه حماسه ای راخلق ڪردند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم۲
پایان
🆔 @Ebrahimhadi