eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
695 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدلله الحسین🌹 شب جمعه حرمت بوی مُحرّم دارد بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم دل آشفتۀ من، صحن تو را کم دارد مادرت روضه گرفته است برایت آقا زیر لب زمـزمۀ «وای حسینم» دارد 《 کانال @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 💠قسمت چهارم: حرف ها شروع شد. ایوب خودش را معرفی کرد. ک
📚 زندگینامه 🌷 💠قسمت پنجم: صدای در آمد. آقا جون بود. ایوب بلند شد و سلام کرد. چشم های آقاجون گرد شد. آمد توی اتاق و به مامان گفت: این چرا هنوز نرفته؟ می دانید ساعت چند است؟؟ از دوازده هم گذشته بود. مامان انگشتش را روی بینیش گذاشت: "اولا این بنده ی خدا جانباز است. دوما اینجا غریب است، نه کسی را دارد نه جایی را ،کجا نصف شب برود؟؟ مامان رخت خواب آقاجون را پهن کرد. پتو و بالش هم برای ایوب گذاشت. ایوب آن ها را گرفت و برد کنار آقاجون و همان جا خوابید. ... سر سجاده نشسته بودم و فکر می کردم. یک هفته گذشته بود و منتظرش بودم. قرار گذاشته بود دوباره بیایند خانه ما و این بار به سفارش آقاجون با خانواده اش. توی این هفته باز هم عمل جراحی دست داشت و بیمارستان بستری بود. صدای زنگ در آمد. همسایه بود. گفت: تلفن با من کار دارد. ما تلفن نداشتیم و کسی با ما کار داشت، با منزل اکرم خانم تماس می گرفت. چادرم را سرم کردم و دنبالش رفتم. پشت تلفن صفورا بود. گفت: شهلا چطوری بگویم، انگار که آقای بلندی منصرف شده اند. یخ کردم. بلند و کش دار پرسیدم چی؟!؟؟؟ + مثل اینکه به هم حرف هایی زده اید، که من درست نمی دانم. دهانم باز مانده بود. در جلسه رسمی به هم بله گفته بودیم. آن وقت به همین راحتی منصرف شده بود؟ مگر به هم چه گفته بودیم؟ خداحافظی کردم و آمدم خانه. نشستم سر سجاده، ذهنم شلوغ بود و روی هیچ چیز تمرکز نداشتم. آمده بود خانه، شده بود پسر گمشده ی مامان ! آن وقت... مامان پرسید کی بود پای تلفن که به هم ریختی؟؟ گفتم: صفورا بود، گفت آقای بلندی منصرف شده است . قیافه ی هاج و واج مامان را که دیدم، همان چیزی که خودم نفهمیده بودم را تکرار کردم. "چه می دانم انگار به خاطر حرف هایمان بوده." یاد کار صبحم که می افتم شرمنده میشوم. می دانستم از عملش گذشته و می تواند حرف بزند. با مهناز دختر داییم رفتیم تلفن عمومی. شماره ی بیمارستان را گرفتم و گوشی را دادم دست مهناز، و گوشم را چسباندم به آن خودم خجالت میکشیدم حرف بزنم. مهناز سلام کرد. پرستار بخش گفت: با کی کار دارید؟؟ مهناز گفت: با آقای بلندی ایوب بلندی، صبح عمل داشتند. پرستار با طعنه پرسید: شمااا؟؟ خشکمان زد. مهناز توی چشم هایم نگاه کرد، شانه ام را بالا انداختم. من و من کرد و گفت از فامیل هایشان هستیم. پرستار رفت. صدای لخ لخ دمپایی آمد. بعد ایوب گوشی را برداشت بله؟؟! گوشی را از دست مهناز گرفتم و گذاشتم سر جایش. رنگ هر دویمان پریده بود و قلبمان تند تند میزد ♦️ادامه دارد... 《 کانال @Ebrahimhadi
•﴾﷽﴿• [ اَللَّهُمَّ‌ اكْشِفْ‌ هَذِهِ‌ الْغُمَّهَ‌ عَنْ‌ هَذِهِ‌ الأُْمَّهِ‌ بِحُضُورِهِ‌ وَعَجِّلْ‌‌لَنَا ظُهُورَهُ] 💚«خدايااين اندوه را از اين امت به حضور آن حضرت برطرف ڪن، و در ظهورش براۍ ما شتاب فرمـــا...» دنیای نبودنت دانی چه اندوه غمے دارد...؟! امان! ڪه دنیا و دردهایش چه فهمد، ز درد دنیای نبودنت..!💔 🌱 《 کانال @Ebrahimhadi
✍پیامبر مهربانی ها (ص) میفرمایند ☘امت من چهار وظیفه دارند: توبه‌کار را دوست بدارند ؛ نیکوکار را یاری برسانند ؛ برای گنهکار آمرزش بطلبند ؛ و برای عموم، دعا کنند ... 📘مشکات الانوار،ص۲۶۳ 《 کانال @Ebrahimhadi
✅درمان مشکلات و بیماری ها با صدقه! 🔅مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد: ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را بر طرف سازم؟ 🌹امام(علیه السلام) فرمود: آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن(به نیازمند صدقه داده و از او بخواهید دعا کند) که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را بر آورده نمی کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد... ❇️گاهي امام سجاد سلام الله‌ عليه چيزي كه به سائل مرحمت مي فرمودند،دست مبارك خود را مي بوييد و مي گفت: اين دست به دست الهي رسيده؛ چون خداوند در آیه 104 سوره توبه فرمود: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد... 📚بحارالانوار،ج۶۲، ص۲۶۹ ✨هرروز خود را باصدقه آغاز کنید✨ ‌‌《 کانال @Ebrahimhadi
🔸همیشه روی لبش لبخند بود، نه از این بابت که هیچ مشکلی نداشت، اما هادی مصداق همان حدیثی بود که می‌فرمایند: مومن شادی‌هایش در چهره است و حزن و اندوه‌اش در درونش می‌باشد. 🔹همه‌ی رفقای ما او را به همین خصلت می‌شناختند، اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته بود، چهره‌ای بود که با لبخند آراسته شده بود، از طرفی هم بذله‌گو و اهل شوخی و خنده بود، رفاقت با او هیچ‌کس را خسته نمی‌کرد، در این شوخی‌ها دقت می‌کرد که هیچ گناهی از او سر نزند. 🌷 《 کانال @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در جریان بیماری و تجربه نزدیک به من مرگ، مطالب شگفت‌انگیز بسیاری را متوجه شدم. من خودم را انسان وارسته ای می دانستم و فکر می کردم بهترین جای بهشت قرار می گیرم. مسئول چند نهاد خیریه بودم. اما نشانم دادند که میل به شهرت، هیچ چیزی برایم باقی نگذاشته. من مداح اهل بیت بودم. فکر می کردم این کار من با اخلاص است. وقتی مرور اعمالم را دیدم، بسیار ناامید شدم، هیچ کار خالصی برای خدا انجام نداده بودم. پرسیدم: من این همه مداحی انجام دادم، از این هیئت به اون هیئت و هیچ پولی بابت آن نگرفتم، پس چرا هیچ کدام در نامه عملم نیست! به من گفته شد: خالص ترین و بهترین جلسه مداحی شما کی بود؟ فکر کردم و گفتم شب آخر ایام فاطمیه در سال گذشته. آن جلسه را کامل به من نشان دادند. آن شب بعد از مداح اصلی هیئت، با سوز خاصی اشعار را خواندم. بعد از اتمام جلسه، تمام دوستانم می گفتند خیلی عالی بود دیگه فلانی را به عنوان مداح دعوت نمیکنم خود شما برای ما بخوان. من خیلی از این مطلب خوشحال بودم. هفته های بعد نیز در هیئت تلاش می کردم خودم را اثبات کنم! 📙نسیمی از ملکوت 《 کانال @Ebrahimhadi
وقتۍ که شما از این و آن طعنہ میخورید و با عکس‌ھاۍ ما سخن میگویید و اشک میریزید ! بھ خُدا قسم اینجا کربلاء میشود ... و برایِ ھریک از غم ھای دلتان اینجا ھمہ شھیدان زار میزنند :) 『-شھید سید مجتبۍ علمداࢪ 』 ! !🌱 📙علمدار 《 کانال @Ebrahimhadi
4_5834439971825517869.mp3
3.12M
موضوع: چرا بهشت هشت دَر دارد ولی جهنم هفت دَر؟ سخنران: آیت الله ناصری 《 کانال @Ebrahimhadi
📖قرائت یک صفحه از قرآن به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷 《 کانال @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 💠قسمت پنجم: صدای در آمد. آقا جون بود. ایوب بلند شد و س
📚 زندگینامه 🌷 💠قسمت ششم: صدای کلید انداختن به در آمد. آقا جون بود. به مامان سلام کرد و گفت: طلا حاضر شو به وقت ملاقات آقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که ربابه بود صدا نمی کرد. همیشه می گفت طلا خیلی برایم سنگین بود. من، ایوب را پسندیده بودم و او نه😟 آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها... قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت: تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته که نمیدانم چیست؟! وسط نماز لبم را گزیدم. آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: من می دانم این پسر برمی گردد. اما من دیگر به او دختر نمی دهم. می خواهد عسلم را بگیرد قیافه هم می آید. یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز، تلفن اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم: + بفرمایید؟ گفت: سلام ایوب بود چیزی نگفتم _ من را به جا نیاوردید؟ محکم گفتم: نخیر _ بلندی هستم. + متأسفانه به جا نمی آورم. _ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم. + من نمی دانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست. _ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم. + شما فعلا صبر کنید تا ببینم خدا چه می خواهد. خداحافظ. گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم. چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد: شهلا خانم تلفن. تعجب کردم: با ما کار دارند؟؟ گفت: بله همان آقاست. ♦️ادامه دارد... 《 کانال @Ebrahimhadi
☘༻‌﷽‌༺☘ تو ای صفای ضمیرم! چرا نمی آیی؟ چرا بهانه نگیرم؟ چرا نمی آیی؟  اگر حجاب ظهورت وجود تار من است خدا کند که بمیرم! چرا نمی آیی؟  《 کانال @Ebrahimhadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😊پیامبر اکرم (ص) : ☘ هرگناهی توبه دارد مگر بداخلاقی، چرا که آدم بداخلاق از هر گناهی بیرون آید به گناه دیگری می افتد. 📚 من لایحضره الفقیه ج۴ 《 کانال @Ebrahimhadi
✍️ آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان به دیدار ما می‌آید؟ 🔴 قطعاً گناه‌کردن، مهم‌ترین علّت محرومیت از امام زمان است. امام مهدی علیه‌السلام نیز در توقیع (نامه) شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم».[۱] 🟡 آیت‌الله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: «اگر می‌خواهید بدانید که چرا به آن حضرت دست‌رسی ندارید؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد».[۲] ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است».[۳] 🔵 بنابراین، اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد. امام سجاد علیه‌السلام به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به‌درستی که مردمان زمان غیبت حضرت مهدی؛ آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به‌سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردمان همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعال، عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».[۴] 🟢 از این‌رو، در حدیث دیگری امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم گردد، باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول گردد». بنابراین، اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید. آن‌گاه اگر بزرگ‌ترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت. اما این طور نیست که اگر کسی گناه نکند و اهل تقوا باشد حتماً امام زمان به دیدار او بیاید، بلکه دیدار با حضرت مهدی علیه‌السلام بر مبنای مصالحی است که خود حضرت تشخیص می‌دهند. 📚پی‌نوشت‌ها ۱. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۳، ص۱۷۶؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج۴، ص۴۶۳: «فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم». ۲. کافی، کلینی، ج۲، ص۷۷. ۳. شش‌صد نکته از محضر آیت‌الله العظمی بهجت، ص۳۶۲. ۴. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲ 《 کانال @Ebrahimhadi
⭐️🌙چون ستاره ای دنباله دار در آسمان دلم درخشیدی ... نادرترین اتفاقی که چشمانم به تماشای زیبایی اش نشست، سیمای زیبای تو بود..❤️ ؛ 🌷 《 کانال @Ebrahimhadi
🔻فرار شهید هادی از وسوسه شیطان🔻 🟡ابراهیم گرفته و ناراحت بود... رفتم کنارش ازش پرسیم: چیشده داش ابرام؟ مشکلی پیش اومده؟ اول نمی گفت. اما بعدش به حرف اومد: چند روزه دختری تو این محله به من گیر داده و میگه تا تورو به دست نیارم ولت نمی کنم...! 🟢 رفتم تو فکر یدفعه خندیدم! ابراهیم گفت: خنده داره؟ گفتم:داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده... با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق عجیب نیست! 🔵 گفت: یعنی چی؟! یعنی بخاطر تیپ و قیافه ام این حرفو زده؟ گفتم: شک نکن…! 🟣 روز بعد تا ابراهیم رو دیدم خندم گرفت... با موهای تراشیده اومده بود محل کار و بدون کت و شلوار... فردای اون روز با پیراهن بلند به محل کار اومد و باچهره ای ژولیده تر... حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود... 🔴 ابراهیم مدتی این کار را ادامه داد تا از این وسوسه شیطانی رها شد... 📚سلام بر ابراهیم1 《 کانال @Ebrahimhadi
🔵 🔸می‌خواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم! برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادتهایم را دادم برای یک غیبت بی مورد بهترین اعمال من محو میشد چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. 📘برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت 《 کانال @Ebrahimhadi
4_5841477022336943392.mp3
3.19M
موضوع: کارهای امام زمان(عج) سخنران: استاد عالی 《 کانال @Ebrahimhadi
📖قرائت یک صفحه از قرآن به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷 《 کانال @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 💠قسمت ششم: صدای کلید انداختن به در آمد. آقا جون بود. ب
📚 زندگینامه 🌷 💠قسمت هفتم: همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: چی شده هی میروی و هی می آیی؟؟ تکیه دادم به دیوار. آقای بلندی زنگ زده می خواهد دوباره بیاید. مامان با لبخند گفت: خب بگذار بیاید. + برای چی؟؟ اگر می خواست بیاید، پس چرا رفت؟؟ _ لابد مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده. من دلم روشن است. خواب دیدم شهلا. دیدم خانه تاریک بود، تو این طرف دراز کشیدی و ایوب آن طرف، نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب بلند شد و آمد تا قلب تو. من می دانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. آن وقت محبتش هم به دلت می نشیند😍 اکرم خانم صدا زد: شهلا خانم باز هم تلفن. بعد خندید و گفت: می خواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟ مامان لبخند زد و رفت دم در. من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. محبت ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی دلخور بودم. مامان که برگشت هنوز می خندید. _ گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید. گفتم: ولی آقا جون نمی گذارد، گفت من به این دختر بِده نیستم. ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش بود. رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش آویزان بود و از چهره اش مشخص بود که درد دارد😖 مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف آورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون آورد. _ مامان می شود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود. مامان کاغذ را گرفت. _ پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام. مامان که رفت به ایوب گفتم: + کار درستی نکردید. _ می دانم ولی نمی خواستم بی گدار به آب بزنم. با عصبانیت گفتم: + این بی گدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را صادقانه زده بودیم، شما از چی می ترسیدید؟؟ چیزی نگفت گفتم: + به هر حال من فکر نمی کنم این قضیه درست بشود. آرام گفت: _ " می شود" + نه امکان ندارد، آقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت می کنند. _ من می گویم می شود، می شود. مگر اینکه... + مگر چی؟؟ _ مگه اینکه....خانم جان، یا من بمیرم یا شما... ♦️ادامه دارد... 《 کانال @Ebrahimhadi
☘بهش گفتم: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ 🌺ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. ☘ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ 🌺ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. ☘ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. 🌺ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. ☘ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ. 🌺ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. ☘ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻫﺎﻥ، ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ 🌺ﮔﻔﺖ: ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ. ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجر ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟ ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ. ✅تا اﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ، ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ جز خدا حواسمون باشه. 《 کانال @Ebrahimhadi
🔰امام علی (علیه السلام) : ♨️گفتگوی بدون ضرورت با زنان نامحرم، سبب بلا و گرفتاری می شود و دل ها را منحرف می سازد. 📚تحف العقول، ص۱۵۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📩آقا ابراهیم می گفت: اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش خانواده ها بیشتر می شود. صدای بلند در پیش نامحرم، مقدمه آلودگی و گناه را فراهم می کند. اگر حریم ها رعایت شود، نامحرم جرات ندارد کاری انجام دهد. ❤️ پ.ن۱ : مطلب درمورد همه ست، هم خانم ها و هم آقایان پ.ن۲ : پ.ن۳ : نامحرم فامیل و غیر فامیل فرقی ندارد، نامحرم است پ.ن۴ : فضای مجازی و حقیقی هم فرقی ندارد 《 کانال @Ebrahimhadi
‍🟡نيمه شعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم. چراغاني کوچه خيلي خوب بود. بچه هاي محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتي به آنها نزديک شديم همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... بودند! 🟣ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصباني شد اما چيزي نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتي هستند. بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي کردند. 🟢بعد طوري که کسي متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستني بگير و سريع بيا. آن شب ابراهيم با تعدادي بستني و حرف زدن و گفتن و خنديدن، با بچه هاي محل ما رفيق شد. 🟠در آخر هم از حرام بودن ورق بازي گفت. وقتي از كوچه خارج ميشديم تمام كارت ها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! 📚سلام بر ابراهیم۱ 《 کانال @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببخشید و از بخشیدن پشیمان نشوید 👤حجت الاسلام والمسلمین 《 کانال @Ebrahimhadi