eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
700 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
@Ebrahimhadi-gave-baniesraeil.mp3
7.54M
۱۰۲ موضوع: داستان گاو بنی اسرائیل سخنران: شهید شیخ احمد کافی 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۴۹ راوی:حمید دیانی 🌿"کار فرهنگی" برای نماز جماعت به بچه های هیئت ملحق شدم. آنها کارهای قشنگی درسطح شهر آغاز کرده بودند. آن شب قصد داشتند نماز جماعت مغرب و عشاء را در پارک شهرداری ساری برگزار کنند. شب عید غدیر بود. مراسم جشن بعد از نماز در بین عموم مردم بر پا ميشد. خیلی کار زیبایی بود. اینکه در مراسم مذهبی همه مردم را شرکت دهیم و آنها را با مفاهیم زیبای دین آشنا کنیم. از دیگر کارهای مجتبی اقامه اذان توسط تمامی جوانان و نوجوانان هیئت در پارک شهرداری بود. صحنة بسیار زیبایی خلق ميشد. همه یکپارچه اذان ميگفتند و آماده نماز ميشدند. بسیاری از مردم، که برای تفریح به پارک شهرداری آمده بودند، با دیدن این جماعت باشکوه به نمازجماعت ميپیوستند.وقتی آقا سید مجتبی را دیدم، تازه یادم افتاد که او را برای مراسم عقدم، که فردا برگزار ميشد، دعوت نکردم. بعد از نماز به آقا سید گفتم:((فردا مراسم عقدم برگزار ميشود. دعوتنامه ای هم همراه ندارم. ولی شما دعوت هستید.))سید با لبخند همیشگی به من تبریک گفت و کمی سربه سرم گذاشت، بعد سررسیدش را باز کرد و دعوتنامهه ای عروسی فردا را نشانم داد و گفت:((با اینکه چند مراسم دیگر نیز دعوت هستم ولی اگر خدا بخواهد، ميآیم.))روز عید به همراه خانواده اش در مراسم شرکت کرد. خیلی خوشحال شدم. حضور سید در هر مجلسی برکت آن مجلس بود. به فکرم رسید در این روز مبارک از سید دعوت کنم که مدح حضرت علی(ع)را بخواند.وقتی با او در میان گذاشتم گفت:((شعر عید غدیر در نهایت به ولایت و دفاع از ولایت و حضرت زهرا(س) ختم ميشود، خلاصه اینکه آخرآن با اشک تمام ميشود، شاید مناسب مراسم شما نباشد.))بالاخره سید را راضی کردم. گفت:(( از روحانیت بزرگوار حاضر در جلسه اجازه بگیر.)) پس از کسب اجازه از علمای حاضر در مجلس، سید شروع به خواندن کرد. همان طور که گفته بود، خواندن آن اشعار نهایتا منجر به گریه و تأثر حاضران شد. اما هیچ کس از این برنامه ناراحت نشد. همه مجذوب صدای گرم سید شده بودند. هنوز هر وقت در بین دوستان و اقوام صحبت مراسم آن روز ميشود، تنها چیزی که بیشتر به آن اشاره ميشود، نوای ملکوتی سید مجتبی است که در روز عید غدیر فضای معنوی خاصی به آن مراسم داده بود. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
️ام البنین که باشی؛ زیباترین سرمشق را برای تاریخ می نویسی.... ♡ فرزندانم و هر چه زیر آسمـــانِ کبود است، فــــدایِ حسـین♡ ام البنین است دیگر! عبـــاس بزرگ میکند بشود عصای دست حسیـــــن. 🏴وفات حضرت ام البنین(سلام الله علیها)تسلیت باد🏴 🆔 @Ebrahimhadi
19 لحظه‌ای تفکر پروردگارا! تو بهترين چشم را به من دادي، امّا بد استفاده كردم و با خطا نگريستم. بهترين گوش را به من دادي، امّا به گفت و گوي باطل و بد گوش دادم. بهترين زبان را به من دادي، امّا من براي حرف‌هاي بيهوده آن را به كار بردم، كه برخلاف راه تو بود. بهترين دست را به من دادي، امّا برخلاف راه تو حركت كرد. بهترين پا را به من دادي، امّا برخلاف راه تو حركت كرد. بهترين عقل را به من دادي، امّا لحظه‌اي تفكر نكردم كه از كجا آمده‌ام و به كجا مي‌روم و چه كسي مرا آورده و مرا برده! 🌷شهید حسينعلي فصيحي🌷 📚سایت نوید شاهد 🌙 🆔 @Ebrahimhadi
#سلام_امام_مهربانیها🌹 خدا کند که مرا با خدا کنی آقا زقيد وبند معاصی جداکني آقا بياکه فاطمه در انتظار دستانت نشسته تا حرمش را بنا کنی آقا #تعجیل_در_فرج_آقا_صلوات 🆔 @Ebrahimhadi
#رفیق_شهید که داشته باشی یک قدم به #خدا نزدیک تری دل هایی با رفاقت به خدا هر دلی قدر این ارزش را نمی داند کاش دل ما بی معرفت نباشد. #هادی_دلهای ما باش برادر ابراهیم 🆔 @Ebrahimhadi
سوره‌ی نجابت... با ورود شما به خانه‌ی امیر(علیه‌السّلام) نازل شد! ادب را هرشب برای فرزندان‌تان... مشق می‌کردید و شب‌ها... برایشان، لالایی یاری حسین(ع) می‌خواندید! قصه‌ی کربلا را... خط به خط به چهارپسرتان آموخته بودید تا در آزمون روز دهم، مردود نشوند! سلام و صلوات خدا بر شما... که همسری مهربان... مادری فداکار و ایثارگر و یاری‌‌کننده‌ی دین ‌خدا بودید! سالروز وفات بانو اُمُّ‌البَنین (سلام‌الله‌علیها) تسلیت باد. 🆔 @Ebrahimhadi
امام علی (ع): خود را بر انجام دادن فضلیت ها مجبور کن. 📕غررالحکم 🆔 @Ebrahimhadi
🌺 امام صادق (ع) میفرمایند: انسان مۇمن اسراف و زیاده روی نمی کند، بلکه میانه روی را پیشه می سازد. ●به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت. تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد. از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد. ○یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت. ●و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود. 📚 سلام بر ابراهیم۲/ص۱۴۷ 🆔 @Ebrahimhadi
هنگام تطهیر است و باید دل به دریا زد...💧 به یاد همه ی ام البنین های سرزمینمان؛ که عباس های خویش را به فرات عشق بخشیدند💔💔 🆔 @Ebrahimhadi
خانه اش در یکی از کوچه پس کوچه های جنوب شهر بود یکی از کوچه های پر شهید خیابان خاوران از اون خیابان هایی که هر کوچه اش چندین شهید داشتند. اما این خانه سه، شهید داشت! روی سر در خونه، سه تا عکس شهیدانش رو زده بود شهیدان سیف الله، محمد و احمد اختیاری در زدم مادر پیر و تنها در را برایم باز کرد با مهربانی تعارف کرد، رفتم داخل وارد راهروی تنگ و باریکی شدیم که با سه عکس شهید مزین شده بود سمت چپ راهرو، یک اتاق کوچک و ساده بود گوشه اتاق یک تلویزیون قرمز رنگ قدیمی روی میز بود و بالای طاقچه هم ، سه تا عکس شهیدانش بهم گفت بریم آشپزخانه غذام روی گازه باهم رفتیم. آنور حیاط کوچک، یک آشپزخانه ساده و کوچولو بود با یک گاز رو میزی، و یک قابلمه که توش چند تا سیب زمینی داشتند میپختند. غذایش سیب زمینی پخته بود! و بالای سر گاز سه قاب عکس شهید، باز به چشم می‌خورد بهم گفت: من توی این دنیا کسی و چیزی رو ندارم سه تا پسر داشتم که هدیه شون کردم برای انقلاب و وطن حالا هم در این خانه، با عکس و یاد پسرام دارم زندگی میکنم میبینی، همه جا با من هستند، دم در کوچه، توی راهرو، اتاقم، آشپزخانه... شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات🌹 🆔 @Ebrahimhadi