eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
697 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ای حتمی ترین وعده خدا! از وقتی شنیده ام قرار است سرزده و بی خبر از راه برسی‌، با قلبی پر از امید به استقبال یک یک لحظه ها می روم...🌹🌿 " ناامیدی هرگز!" #امید‌به‌ظهور🌹 🆔 @Ebrahimhadi 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
خواهرم... هم چون زینب باش ؛ و در سنگرِ حجابت به اسلام خدمت کن... این شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادرت امانت دادند بانو🍃🌸 🆔 @Ebrahimhadi
بگذارید گمنام باشم ...🌹 به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند .✨ "شهید دهنویان" آیا‌ فقط‌ شعاره‌یا‌ عمل‌ هم‌ هست؟! 🆔 @Ebrahimhadi 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 98 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 98
💔 یا اباصالح المهدی(عج)... سر زیبایی چشمان تو دعوا شده است بین ماه و من و یک عده اساتید هنر...! 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🆔 @Ebrahimhadi
میگفت: حاجی وقتی عاشق خدا بشی❤️ دیگه هیچ گناهی بهت حال نمیده... آری... عاشقِ خدا شدندو از چَنبرِ نَفس رَسته شدند پرواز کردند در آغوش معشوقشان؛ مردانِ خدا را میگویم همان عاشقانی که بهشان میگویند شهید...🍃🌷 🆔 @Ebrahimhadi
34.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیقِ شهیدِ محسن حججی چه کسی بود؟ 🎤سخنرانی استاد رائفی پور در یادواره شهید ابراهیم هادی- سال ۱۳۹۶ - تالار بزرگ وزارت کشور #کلیپ #اینستاگرام 🆔 @Ebrahimhadi
🔸ـــــــــ قسمت بیست و دوم ـــــــــ🔸 ‌ ✨کردستان #کتاب_سلام_بر_ابراهیم 🆔 @Ebrahimhadi مطالعه کنیم🔻🔻🔻
شهید ابراهیم هادی
🔸ـــــــــ قسمت بیست و دوم ـــــــــ🔸 ‌ ✨کردستان #کتاب_سلام_بر_ابراهیم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣 راوی: مهدی فریدوند تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد. بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. بســياري از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم. ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطري ها شليک کرد. بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي. اين نجاست ها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه:((اين کثافت ها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلوله هاي ژ3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گوني هاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود. هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشــت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. الاقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟! یکی از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقالبي آنجا مستقر هستند. ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. 👇
شهید ابراهیم هادی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣 راوی: مهدی فریدوند تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده
سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله هاي خمپاره از داخل شــهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. براي اولين بار محمد بروجردي را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهره اي جذاب و خندان. برادر بروجردي در آن شــرايط، نيروها را خيلي خوب اداره ميکرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. روز بعد با برادر بروجردي جلســه گذاشــتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ایشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترســيده. آنها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم. صحبت هاي مختلفي شــد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هیچ ارتباطی با آنها ندارند. بهتر اســت به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم. همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شــد نيروها را براي حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نيروهاي سرباز در اختیار فرماندهي قرار گرفت. ابراهيــم و ديگر رفقا به تک تک ســنگرهای ســربازان ســر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف آمادگي نيروها را بالا بردند. صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي رزمنده هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شــهر حمله کرديم. ســريعتر از آنچه فکــر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم. از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاســپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقــر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شــد. شــهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من جرأت چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوســتان همرزم ايشان هستيم. آنها با دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. در آن دوره، فرماندهان بســياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگــر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آنهــا را به نيروهاي ورزيده اي تبديل نمودكه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيري هاي مختصري وجود داشت. ما در شــهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد چمران ملحق شدند. ابراهيم پس از بازگشــت، از بازرســي ســازمان تربيت بدني به آموزش وپرورش رفت. البته با درخواســت او موافقت نميشد، اما با پيگيري هاي بسيار اين کار را به نتيجه رســاند. او وارد مجموعه اي شد که به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد. ♻️ .‌.‌. 🆔 @Ebrahimhadi 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 99 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 99
@Ebrahimhadi-sattar.mp3
4.31M
۱۵۰ موضوع: ستارالعیوب سخنران: حجه الاسلام دارستانی 🆔 @Ebrahimhadi
هر چه گفتم دوش در مدحش سخن شد سخن عاجز به وصفش بیشتر... عاقبت از عرش آمد این ندا وصف مهدی نیست در حد بشر ...🌹 #منتظرانه🌸🌿 🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهید حسن باقری🌷 بچه ها از این همه جابجایی خسته بودند من هم از دست بالایی ها خیلی عصبی بودم. به حسن گفتم: دیگه از جامون تکون نمیخوریم؛ هرچی میخواد بشه؛ بشه! بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! حسن خیلی شمرده گفت: بالاتر از سیاهی سرخی خون شهیده که روی زمین میریزه! گفتم:خسته شدیم قوه ی محرکه میخوایم! دوباره گفت:قوه محرکه؛ خون شهیده❤️ دارن نگاهمون میکنن حواسمون هست؟؟! 🆔 @Ebrahimhadi
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن...💔 زمان تشیع و تدفینم گریه نکن... زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن... فقط زمانی گریه کن که مردان ما "غیرت" را فراموش میکنند و زنان "عفت" را...👠 وقتی جامعه ی مارا" بی غیرتی" و" بی حجابی" گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است...😔🌸🍃 🌹بخشی از وصیت نامه ی شهید زقاقی🌹 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
ڪی مےشود نـواے «اَنـا المَهدی» تـو را از سمت ڪعبہ بشنویم ای جانِ جانِ جان 🌸 عَجّل عَلے ظُهُورِڪ یا صاحِبَ الزّمان 🌸 🆔 @Ebrahimhadi
کتاب های مفیدی که خواندیم را به دیگران هم معرفی کنیم و این کتاب ها و سی دی های مفیدی را که دیگه استفاده نمی کنیم، به دیگران هدیه دهیم و از این افراد بخواهیم که پس از استفاده، ایشان هم به دیگران هدیه دهند تا این محصولات ارزشمند دست به دست بچرخد و مورد استفاده قرار گیرد 💠 امیرالمؤمنین عليه السلام: 🌺 بهترين زندگى را كسى دارد، كه مردم در زندگى او خوب زندگى كنند.🌺 إنَّ أحسَنَ النّاسِ عَيشا مَن حَسُنَ عَيشُ النّاسِ في عَيشِهِ 📗غررالحكم حدیث 3636 🆔 @Ebrahimhadi
✅ #سرباز_ابراهیم ۲ 💠لطفا متن داخل عکس را بخوانید💠 اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... 🔻گزارش فعالیت آتش به اختیار #سرباز_ابراهیم که در روز عاشورا سال گذشته انجام داده شد را در پیج اینستاگرام مشاهده کنید: https://www.instagram.com/p/Bn8ObXqg86J/?igshid=1nrcvx6lz8h7v 🔻پ.ن: قیمت پشت جلد کتاب سلام بر ابراهیم ۱۵۰۰۰تومان هستش. یعنی شما با ۱۵۰۰۰ تومان میتونید یک کتاب رو به یکی از هموطنان خودتون در شهر ها و روستاهای دیگه که قادر نیستن کتاب رو تهیه کنند هدیه کنید و واسطه آشنایی اونها با شهید ابراهیم هادی باشید تا مسیر زندگی اونها هم تغییر کنه. ناگفته نماند که این کتاب ها #وقف_در_گردش خواهند بود و بعد از مطالعه به اشخاص دیگری واگذار میشه. پس شما وقتی هزینه یک کتاب رو متقبل میشید، در واقع نه تنها یک نفر، بلکه ده ها نفر میتونن این کتاب رو مطالعه کنند و به سپاه ابراهیم ملحق بشن. تشکر از بزرگوارانی که تا به این لحظه در طرح سرباز ابراهیم مشارکت کرده‌اند. ان شاءالله که بتونیم جوونهای زیادی رو با شهید ابراهیم هادی آشنا کنیم. شهادت نصیبتون🌹 🆔 @Ebrahimhadi
ای شهید...🌿 از اینجا که دل سیاه من است، تا آسمان که دل حسینی تو است❤️ هزاران فرسنگ فاصله است . . . اما اگر تو دستم بگیری؛ هزاران فرسنگ یک شبِ طی می‌شود... دستم را گرفته‌ای؛ رها نکن🙏💐 #شهید_ابراهیم_هادی 🆔 @Ebrahimhadi
🔸ـــــــ قسمت بیست و سوم ـــــــ🔸 ‌ ✨ معلم نمونه #کتاب_سلام_بر_ابراهیم 🆔 @Ebrahimhadi مطالعه کنیم🔻🔻🔻