🍃وقتی از همهجا و همهکس ناامید شدی، تازه خالص شدی برایِ صدا کردنِ خدا...
🌺وقتی صداش میزنی، وقتی خالصانه باهاش حرف میزنی، وقتی با تموم وجودت حس میکنی که غیر از اون از دست هیچکس کاری برنمیاد، پس چرا این همه ناامیدی؟!...
🌼وقتی خدا تمامِ امیدته، وقتی که تمامِ تلاشش رو میکنه تا بهت بگه خودم مواظبتم، حواسم به دلت هست، به لحظههایی که اذیت میشی و تمامِ درد و دلهات رو تو دلت میریزی...
اگه به خدا اعتقاد داری پس مطمئن باش اگه باهاش حرف بزنی و ازش کمک بخوای نمیذاره دست خالی بمونی...
ببین هر چیزی که اذیتت میکنه رو رها کن، و بگو "خدایا خودت درستش کن چون تو قدرتــشو داری و من ضعیفــترینم"❣
اونوقت آروم باش و ببین که چطوری همهچی درست میشه...
❤️کارم را به خداوند واگذار میکنم زیرا میدانم او تنها بینا و دانای عالم است.❤️
لحظاتتون مملو از عطر حضور خدا😉
🆔 @Ebrahimhadi
#سلام_مولا_جانم♥ ️
🌹غغایبی از نظر اما شدہای ساکن دل
🌹نما رخ به من ای غایب مشهود بیا
🌹نیست خوشتر ز شمیمت نفس باغ بهشت
🌹گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا
🌺 #امام_زمانم هرکجا هستی با هزاران عشق سلام🍃
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهید احمدعلی نیری🌷
درسنگر ما به برکت برادر نیری نماز جماعت در سه وقت خود ترک نمی شد به خصوص نماز صبح ، ایشان بعد از اینکه نماز شب خود را می خواند، نزدیک اذان صبح که می شد .
بالای سر بچه ها می رفت وبا قربان صدقه رفتن آنها شروع به ماساژ دادن شانه آنها می کرد وتک تک رابیدار می کرد .،بچه ها بعد ازگرفتن وضو وخواندن نماز صبح و... دیگه حق خوابیدن نداشتند ،احمدعلی می گفت باید تا طلوع آفتاب بیدار باشید واینجا بود که صبحانه فانوسی سنگر ما مد شد .
تفاوت سنی ایشان بابقیه کم یا زیاد دو الی سه سال بود .ولی انگار ایشان پدر سی چهل ساله ی ما بود!
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
🌷شهید محمدحسین مرادی🌷
سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال 1366 به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است!
آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود!
✍نقل از مادر شهید
🆔 @Ebrahimhadi