#شب_قدر از کودکی به ما گفته‌اند: در این شب‌ها... سرنوشت یک ساله‌مان را می‌نویسید! لاف نیست اگر بگویم تمام خواسته‌ام همین است: یک سال که هیچ... یک لحظه هم... دستم را از دامان عشق حسین‌ کوتاه مکن! والله که روزگار بی‌ حسین... برایم از #مرگ، سخت‌تر است!

🌼✨خــــدایـــــا🤲 🌼✨دربـیـسـتـمـیـن روز از 🌸✨مـــاه مــبــارک رمـضــان 🌙 🌼✨سرنوشت ما را خیر بنویس✍ 🌸✨تــقــدیـــری مــبــارک 🌼✨تا هرچه را که تو دیر می خواهی 🌸✨زود نـــخــواهـــیـــم 🌼✨و هرچه را که تو زود میخواهی 🌸✨دیـــر نـــخـــواهـــیـــم            🌼✨آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🌸✨ای مهربان ترین مهربانان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ =====🍃🌹🌸🍃===== 🖤🖤 =====🍃🌹🌸🍃=====

شب قدر روی خودت حساب نکن... استاد پناهیان

💢ازین افطاری‌ها آرزو میکنم براتون :) 🔹نجف-اطراف حرم مطهر امام علی‌(ع)

جوان دیروز، جوان امروز، جوان فردا به روایت حاج حسین یکتا

شب عملیات که تیربار شروع کرد تو دانشگاه، همه کُپ کردند...

صدای اذون که میاد حاج‌سید‌مجید‌ بنی فاطمه شهادت امام_علی ع #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

برای معلم بزرگ ومفسر قرآن کریم استاد حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا قرائتی حفظه الله دعا کنید ان شاءالله خدا بهشون سلامتی عنایت بفرماید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/3429630147C56676c8b3c

🎥 گریه‌های نجم‌الدین شریعتی هنگام شنیدن ماجرای #شهادت نوجوانی که با پای برهنه مقابل چشمان پدرش شهید شد #سلام‌برشهیدان #امام_زمان‌عج #اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa

صادق صادق زاده نصرآبادی در سال 1349 در مشگین شهر متولد شد. عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشگین‌شهر بود. سال‌ها در کنار دوستان خود از برنامه‌های کانون بهره برد، در این میان به کتاب علاقه‌ ویژه نشان می‌داد. در کنار فعالیت‌های کانون در پایگاه مقاومت فعال بود و همین باعث شد تصمیم بگیرد در سن نوجوانی به برادر بزرگش در جبهه‌های حق علیه باطل بپیوندد. او در سال 1364 وقتی فقط 15 ساله بود در فاو به شهادت رسید. مادرش می‌گوید: «جبهه را دوست داشت آن روزها برادرش هم در جبهه بود. خانه‌ ما محل رفت و آمد رزمنده‌ها بود. از جمله شهید بنی‌هاشم به خانه‌ ما رفت و آمد داشت. تقاضا می‌کرد به جبهه برود. ولی چون برادرش در جبهه بود، موافقت نمی‌کردیم. یک روز گفت خواب دیده‌ام در خواب کسی به من گفت به زودی از دنیا خواهم رفت و ادامه داد: «اگر نگذارید به جبهه بروم و همین‌جا از دنیا رفتم چه جوابی خواهید داد؟!» برای همین پدرش اجازه داد به جبهه اعزام شود. خودش می‌دانست شهید خواهد شد، می‌گفت: «باید بروم، سید مرا به جبهه دعوت کرده.» دوستانش بعدها می‌گفتند، صادق می‌گفت امروز هم گذشت و شهید نشدم. به دوستانش گفته بود 25 روز بعد، شهید خواهد شد. همین طور هم شد.»