#عبرت نامه
بزاریدمنم تجربه خودموبگم من ۱۴سالم بود باپسرهمسایمون دوشت شدم خیلی من دوسش داشتم اونم منو
ولی من هدفم ازدواج بود اون نه خلاصه من یه دوستی داشتم شماره پسرهمسایمون دادم بهش گفتم بهش باهاش دوست بشو من یه روز همینجوری به دوستم گفتم اومده خواستگاری من خیلی ناراحت شد رفته بود بهش گفته بود اونم یه دنده ولحبازه پسرهمسایمون اومد درخونمون هیچوقت فکرشم نمیکردم به بابام گفت
من خیلی ترسیده بودم صبح زود اومد بود من خواب بودم یه دفعه بیدار شدم داشتم میمردم آرزوی مرگ کردم بخداخیلی حالم بدبود بعدش بابام اومد باهام حرف زدخیلی روزبدی بودخیلی چندروز بابام باهام حرف نمیزد بعدشم دوستم وپسرهمسایمون ازدواج کردن من الان پشیمونم اینکاروکردم به هیچ عنوان سمت هیچ پسری نرید
این مهر و محبت را #خدایتعالی در دل مادر نسبت به شما قرار داده...
ببینید صحبت با #خدایتعالی چه اثری بر روح و جان انسان دارد انگار قطره را به دریا وصل میکنی...
✔️ با #خدایتعالی هم صحبت شوید مثل یک دوست....
از روزمرگی هاتون برا #خداوند_متعال بگید
اغوا
کاتِ کامل
وقتی بانامحرم کات کردید، دیگه کلا رهاش کنید، فرض کنید مرده...
#دلیت_اکانت
چه حال بدی ایست...
حال دوستی با نامحرم...
ذهنی مشوش...
قلبی ناآرام...
عجب تلخیِ غیر قابل وصفیست...
#خدا_به_دلامون_عقل_بده