پای ضریحت رو به ایوان طلایی
از بیکسیها درد و دل دارد صفایی
با یک نگاهی جذب خود کردی تو ما را
از ما نگیر این عشقِ زیبایِ رضایی
آقا به جان مادرت دریاب ما را
تو نور چشم مادری!مولای مایی
دیشب کنار پنجره فولاد مردی
میزد ز بار دردهایش دست و پایی
اصلا برای عقده خالی کردنِ دل
جز صحن سلطان من ندیدم هیچ جایی
در لحظههای آخر عمرم رضاجان
ای کاش بر بالینِ تنهایم بیایی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
https://eitaa.com/eeshg1
🎀🍃🎀🍃🕊🍃🎀🍃🎀
🎀🎀
مدير شرکتي روي نيمکتي در پارک نشسته بود و سرش را بين دستانش گرفته بود و به اين فکر ميکرد که آيا ميتواند شرکتش را از ورشکستگي نجات دهد يا نه. بدهي شرکت خيلي زياد شده بود و راهي براي بيرون آمدن از اين وضعيت نداشت. طلبکارها دائماً پيگير طلب خود بودند. فروشندگان مواد اوليه هم تقاضاي پرداخت بر اساس قرارداهاي بسته شده را داشتند.
ناگهان پيرمردي کنار او روي نيمکت نشست و گفت: «به نظر مياد خيلي ناراحتي.»
بعد از شنيدن حرفهاي مدير، پيرمرد گفت: «من ميتونم کمکت کنم.»
نام مدير را پرسيد و يک چک براي او نوشت و داد به دستش و گفت: «اين پول رو بگير. يک سال بعد همين موقع بيا اينجا و اون موقع ميتوني پولي که بهت قرض دادم رو برگردوني.» بعد هم از آنجا دور شد.
مدير شرکت در حال ورشکستگي، يک چک 500000 دلاري در دستش ديد که امضاء جان دي. راکفلر داشت، يکي از ثروتمندترين مردان روي زمين.
با خود فکر کرد: «حالا ميتونم تمام مشکلات مالي شرکت رو در عرض چند ثانيه برطرف کنم.»
اما تصميم گرفت فعلاً چک را نقد نکند و آن را در جاي امني نگه دارد. همين که ميدانست اين چک را دارد، اشتياق و توان تازهاي براي نجات شرکت پيدا کرد. توانست از طلبکاران براي پرداختهاي عقبافتاده فرصت بگيرد. چند قرارداد جديد بست و چند سفارش فروش بزرگ دريافت کرد. در عرض چند ماه توانست تمام بدهيها را تسويه کند و شرکت به سودآوري دوباره رسيد.
دقيقاً يک سال بعد از اتفاقي که در پارک برايش پيش آمده بود، با چک نقد نشده به پارک رفت و روي همان نيمکت نشست. راکفلر آمد اما قبل از اينکه بخواهد چک را به او بازگرداند و داستان موفقيتش را براي او تعريف کند، پرستاري آمد و راکفلر را گرفت و فرياد زد: «گرفتمش!» بعد به مدير نگاه کرد و گفت: «اميدوارم شما را اذيت نکرده باشد. اين پيرمرد هميشه از آسايشگاه فرار ميکند و به مردم ميگويد که راکفلر است.»
مدير تازه فهميد اين پول نبود که شرايط او را تغيير داد بلکه اعتماد به نفس به وجود آمده در او بود که قدرت لازم براي نجات شرکت را به او داده بود.
درآمد:
هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
خرج:
اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.
پسانداز:
آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.
ریسک:
هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.
سرمایهگذاری:
همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
انتظارات:
صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید.
#اقتصاد
📚 نکته های طلایی 📚
🙏 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد.
http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e
👆👆
💕از لطف شما، به جهت معرفی این رسانه به دوستانتان، سپاسگزاریم، ضمنا کپی آزاد است.
https://eitaa.com/eeshg1
👇👇
🍃فضائل امیرالمومنین علیه السلام
#عید_غدیر
❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«خداوند برای برادرم علی علیه السلام فضایلی قرار داده که از شماره بیرون است .
▪️هر کس یکی از فضایل او را بیان و بدان معترف باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را خواهد بخشید و کسی که فضیلتی را از او بنویسد تا وقتی که از آن نوشته اثری باقی است فرشته ها برایش طلب آمرزش می کنند و آنکه به فضایل علی علیه السلام گوش بسپارد، خداوند گناهانی را که به وسیله گوش دادن مرتکب شده، می بخشد.
♦️هر کس به نوشته ای در فضیلت علی علیه السلام نگاه کند، گناهانی را که به وسیله چشم انجام داده است، مورد آمرزش قرار خواهد داد .»
https://eitaa.com/eeshg1
🕋
🌸داستان شب
خانمی با لباس کتان راه راه ، و شوهرش با کت و شلوار نخ نما شده و خانه دوز! در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند.
مرد به آرامی گفت: مایل هستیم رئیس را ببینیم. منشی با بی حوصلگی گفت: ایشان تمام روز گرفتارند.
خانم جواب داد: ما منتظر خواهیم شد.
منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی به تنگ آمد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود!
هرچند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت.
وی به رییس گفت: شاید اگر چند دقیقه ای آنان را ببینید، بروند. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او، وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اینکه افرادی با لباسی کتان و راه راه و با کت و شلواری خانه دوز، دفترش را به هم بریزند، خوشش نمی آمد.
رییس با قیافه ای عبوس و با وقار، سلانه سلانه به سوی آن دو رفت. خانم به او گفت: ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند.
وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم؛ بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.
رئیس تحت تاثیر قرار نگرفت و یکه خورد! با غیظ گفت: خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.
خانم به سرعت توضیح داد: آه! نه. نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم!
رئیس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه دوز آن ها را برانداز کرد و گفت: یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت ونیم میلیون دلار است. خانم یک لحظه سکوت کرد.
رئیس خشنود بود. شاید حالا می توانست ازشرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟! شوهرش سر تکان داد. قیافه رئیس دستخوش سر درگمی و حیرت بود.
آقا و خانم «لیلاند استانفورد» بلند شدند و راهی پالوآلتو در ایالت کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند و حالا نام آنها را بر خود دارد:
دانشگاه استانفورد. یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.
https://eitaa.com/eeshg1
♻️🔅♻️🔅💠🔅♻️🔅♻️
🌷شروع روزی نورانی با« یک آیه »
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه
وَاللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(مائده-۶۷)
#غدير_خم
ای فرستاده ی ما !
آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است را کامل ابلاغ کن!
واگر ابلاغ نکنی پس آنچه هدفِ رسالتش بوده را انجام نداده ای!
و [ نترس ! ] الله تو را از [ تکذیب و نافرمانی ] مردم، حفظ می کند.
https://eitaa.com/eeshg1
📝از علی چه می خواهید؟
پيامبر صلى الله عليه و آله :
🌷 ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ عليّ منّي وأنا من علي، وعليّ وليّ كلّ مؤمن بعدي»
🌹«از على چه ميخواهيد؟ از على چه ميخواهيد؟ على از من است و من از على هستم، على سرپرست هر مؤمنى است بعد از من.
#همراه_با_غدیر
📚📚مسند احمدبنحنبل 4 / 438؛ سنن تِرمذى: 6 / 78، حديث 3712؛ صحيح ابن حِبّان: 15 / 373، شماره 6929؛ كنز العمّال: 13 / 142، حديث 36444؛ معرفة الصحابه: 1 / 374، حديث 257، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 194، سبل الهدى والرشاد: 6 / 236
#حدیث
📚 نکته های طلایی 📚
🙏 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد.
http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e
👆👆
💕از لطف شما، به جهت معرفی این رسانه به دوستانتان، سپاسگزاریم، ضمنا کپی آزاد است.
👇👇
https://eitaa.com/eeshg1
اشڪ رادرچشم خود ازداغ توپُر میڪنیم
بیقراریم وبہ آرامش تظاهرمیڪنیم
عاقلان خوابندوما دیوانہ های #ڪربلا
#زائرشش گوشہ اٺ،خودراتصور میڪنیم ..
https://eitaa.com/eeshg1
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺