🌼در گوشهای میان خادمها ایستاد
✍سردار شهید بیشتر اوقات پایین ضریح حضرت رضا(ع) مینشست و از همان مکان عرض ادب و ارادت خود را نشان میداد. زمانی هم که در کنار ضریح قرار میگرفت، بسیار متواضعانه رفتار میکرد.
یک بار در مراسم خطبهخوانی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی، سردار سلیمانی در حالی که لباس خادمی به تن داشت، اصرار دیگران مبنی بر قرار گرفتن در جایگاه مسؤولان، مدیران و علما را در این مراسم نپذیرفت و در گوشهای بین ۴۹ هزار خادمی که حضور یافته بودند، با متانت تمام و آرام ایستاد.
👤 راوی: مدیر امور خدمه آستان قدس رضوی
@eeshg1
✨﷽✨
🌼نامه سردار دلها به خانواده سنی سوری
✍به گزارش ایکنا؛ به نقل از العالم، در این نامه تأثیرگذار که به عربی نوشته شده، آمده است:
خانواده عزیز و محترم! سلام علیکم
من برادر کوچک شما قاسم سلیمانی هستم. حتما مرا میشناسید. ما به اهل سنت در همه جا خدمات زیادی انجام دادهایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید. اما من هم به نوعی سنی هستم، زیرا به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقاد دارم و انشاءالله در راه او حرکت میکنم و شما هم به نوعی شیعه هستید، زیرا اهل بیت علیهم السلام را دوست دارید. از قرآن کریم و صحیح بخاری و دیگر کتب موجود در خانه شما متوجه شدم که شما انسانهای با ایمانی هستید.
اولاً از شما عذر میخواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم.
ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم. از سوی خودم و شما با قرآن کریم استخاره کردهام و در جواب آیات سوره مبارکه فرقان در صفحات 361 و 362 ظاهر شد. امیدوارم که آنها را بخوانید و به حال خود و ما بیندیشید.
من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت به خیر شوید.
محتاج دعای شما هستم
🌹برادر یا فرزند شما سلیمانی
↶【به ما بپیوندید 】↷ @eeshg1
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
مغزهای کوچک غربزده😏
همسر پیمان قاسم خانی: گربه ام در حال شیمی درمانیه، از همه میخوام لطفا براش دعا کنید😐
@eeshg1
📸 درخواست محاکمه روحانی، لاریجانی و ظریف در پخش زنده مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در رسانه ملی
نظر شما چیه ؟ عاملان برجام چقدر در شهادت حاج قاسم شریکاند ؟
@eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای گوشی #زینب_سلیمانی !
تلفن دختر سردار قاسم سلیمانی سیاه رنگ است و آخر کلیپ نشان داده شده که در دستش است...
ولی #وطن_فروش های بی غیرت با فتوشاپ ادعا کردند ایشان گوشی آیفون سفید رنگی دارند!
بعد میگن با گوشی آمریکایی شعار انتقام داده!
@eeshg1
14.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره پرویز پرستویی در سالهای حیات سردار سلیمانی از ایشان در اکران خصوصی فیلم بادیگارد
@eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آقاجان، شما بغض نکنین!
صدبرابر شهادت حاج قاسم بغض شما مارو کشت...
@eeshg1
📸 امشب؛ تصویری از ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی در اولین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها. ۱۴۰۰/۱۰/۱۳
@eeshg1
" لشگر حضرت عشق"
🔴 ماجرای گوشی #زینب_سلیمانی ! تلفن دختر سردار قاسم سلیمانی سیاه رنگ است و آخر کلیپ نشان داده شده که
🔴 ماجرای گوشی #زینب_سلیمانی !
تلفن دختر سردار قاسم سلیمانی سیاه رنگ است و آخر کلیپ نشان داده شده که در دستش است...
ولی #وطن_فروش های بی غیرت با فتوشاپ ادعا کردند ایشان گوشی آیفون سفید رنگی دارند!
بعد میگن با گوشی آمریکایی شعار انتقام داده
@eeshg1
" لشگر حضرت عشق"
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت شصت و یکم در برابر نگاه مهربانش، گل
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت شصت و دوم
سلام نماز مغربم را دادم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست: «سلام الهه جان!» و پیش از آنکه سرم را برگردانم، مقابلم روی زمین نشست و با لبخندی شیرین ادامه داد: «قبول باشه!» هنوز از مشاجره دیروز صبح، دلگیر بودم و سنگین جواب دادم: «ممنون!» کیفش را روی پایش گذاشت و درش را باز کرد. بیتوجه به جستجویی که در کیفش میکرد، مشغول تسبیحات شدم که با گفتن «بفرمایید!» بسته کادو پیچ شدهای را مقابلم گرفت. بسته کوچکی که با کادوی سرخ و سفیدی پوشیده و گل یاس کوچکی را رویش تعبیه کرده بودند.
دستم را از زیر چادر نمازم بیرون آوردم، بسته را از دستش گرفتم و با لبخندی بیرنگ، سپاسگزاریام را نشان دادم و او بیدرنگ جواب قدردانی سردم را به گرمی داد: «قابل تو رو نداره الهه جان! فقط بخاطر این که دیروز اذیتت کردم، گفتم یجوری از دلت دربیارم... ببخشید!» آهنگ دلنشین صدایش، دلم را نرم کرد و همچنانکه بسته را باز میکردم، گفتم: «ممنونم!» درون بسته، جعبه عطر کوچکی بود. خواستم درِ عطر را باز کنم که پیش دستی کرد و گفت: «نمیدونستم از چه بویی خوشِت میاد... ولی وقتی این عطر رو بو کردم یاد تو افتادم!» و جملهاش به آخر نرسیده بود که با گشوده شدن در طلایی شیشه عطر، رایحه گل یاس مشامم را ربود. مثل اینکه عطر ملیح یاس حالم را خوش کرده باشد، بلاخره صورتم به خندهای شیرین باز شد و پرسیدم: «برای همین گل یاس روی جعبه گذاشتی؟» از سخن نرمی که سرانجام بعد از یک روز به زبان آوردم، چشمانش درخشید و با لحنی خوشبوتر از عطر یاس، پاسخ داد: «تو برای من هم گل یاسی، هم بوی یاس میدی!»
در برابر ابراز احساسات رؤیاییاش، به آرامی خندیدم و مقداری از عطر را به چادر نمازم زدم که نگاهم کرد و پرسید: «الهه! منو بخشیدی؟» و من هم نگاهش کردم و با صدایی آهسته که از اعماق اعتقاداتم بر میآمد، جواب دادم: «مجید جان! من فقط گفتم چه لزومی داره برای کسی که هزار سال پیش شهید شده، الان اینقدر به خودت سخت بگیری؟ برای اموات یا باید دعای خیر کرد، یا براشون طلب رحمت و مغفرت کرد یا اینکه اگه از اولیای خدا بودن، باید از اعمال و کردارشون الگو گرفت و از رفتارشون پیروی کرد!» از نگاهش پیدا بود که برای حرفم هزاران جواب دارد و یکی را به زبان نمیآورد که در عوض لبخندی زد و گفت: «الهه جان! به هر حال منو ببخش!»
از خط چشمانش میخواندم عشقی که بر سرزمین قلبش حکومت میکند، مجالی برای پذیرش حرفهای من نمیگذارد، اما چه کنم که من هم آنقدر عاشقش بودم که بیش از این نمیتوانستم دوریاش را تاب بیاورم، گرچه این دوری به چند کلمهای باشد که کمتر با هم صحبت کرده و یا لبخندی که از همدیگر دریغ کرده باشیم. پس لبخندی پُر مِهر نشانش دادم و با حرکت چشمانم رضایتم را اعلام کردم. با دیدن لبخند شیرینم، صورتش به آرامش نشست و خواست چیزی بگوید که صدای دستی که محکم به در میکوبید، خلوت عاشقانهمان را به هم زد و او را سریعتر از من به پشت در رساند.
نویسنده :valinejad
@eeshg1
🌹