اے فطرسفردوس
در ایݩ صُبحِحسینــى
از مـا برساݩ
محـضراربابسلامـى
#صلیاللهعلیڪیاسیدالشهدا✋
#روزتوݩڪربلایی🍃°
@eeshg1
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔘داستان کوتاه
#ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...
اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه ۳۳٢
@eeshg1
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
#پزشکی
#برفک_دهان
〽️ دهان را با جوشانده ی پنیرک
یا جوشانده ی آویشن
یا جوشانده ی گل ختمی
شستشو دهید.
❗️ مقداری برگ تازه گشنیز
را بکوبید
و دهان را با آب آن شستشو دهید.
@eeshg1
✨﷽✨
✅گرفتاری #حقالناس
✍️استاد رفیعی: مرحوم آیت الله العظمی مرعشی فرمودند: چهارده سال پدرم فوت کرده بود، ایشان را خواب نمیدیدم. خیلی دلم میخواست پدرم را خواب ببینم. آقا سید محمود، پدر ایشان، آقا سید محمود مرعشی معروف به سید محمود حکیم فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به سیدالشهدا، أباعبدالله (ع) شدم که داستانش معروف است کربلا ایشان رفتند و پایین پای امام حسین، توسل به علی اکبر، بالاخره پدر را خواب دیدم. گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، یکی از علما از دنیا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب دیدند و پرسیدند: بابا به این زودی، هنوز خودت گرفتار هستی.
گفت: کسی حقالناس به گردنش نباشد، آزاد است و میتواند راحت در دنیا بیاید. من حقالناس بر گردنم نبود. بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار میکشم. گفت: بابا گرفتار هستم. گفتم: گرفتار چه هستی؟ فرمودند: مبلغی به مشهدی محمد یزدی در نجف که نزدیک حرم حضرت امیر مغازه دارد و نخود و لوبیا میفروشد، من یک مبلغی به ایشان بدهکار هستم. ظاهراً هفتصد دینار بوده است. آقای مرعشی میفرمایند: گذرنامه سخت میشد برای عراق گرفت. با یک سختی زیادی برای عتبات گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم: مشهدی محمد یزدی؟ گفتند: چند تا داریم. گفتم: کنار حرم یک دکان یا مغازه به من نشان دادند و میگوید: رفتم دیدم یک پیرمرد بداخلاقی نشسته، جنسهایش هم همه جنسهای خاک خورده است.
سلام کردم و گفتم: مشهدی محمد یزدی شما هستی؟ گفت: چه کار داری؟ گفتم: از او چیزی نمیخواهم، پدرم سید محمود مرعشی به من گفته که به شما بدهکار هستم. گفت: یادم نمیآید! گفتم: دفتری نداری؟ گفت: این مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟ تمام کاغذها را نگاه کردم و یک به یک بررسی کردم، دو سه ساعت طول کشید. یک مرتبه دیدم نوشته: سید محمود مرعشی هفتصد دینار، ایشان فرمودند: یک مقداری هم بیشتر به او دادم و از او طلب رضایت کردم، بعد خودم یا دیگری در خواب دیدیم که پدر راحت شدند. حالا من نمیدانم این بحثهای اختلاس و بردنها که میلیاردی هم هست، واقعاً کسانی که این کارها را میکنند، البته آدم خوب و ملاحظهکار خیلی داریم. ولی واقعاً اینها یک خرده به معاد معتقد نیستند.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@eeshg1
rsh-ezaman-mazaheri03.mp3
1.26M
داستان های عنایات اهل بیت علیهم السلام۲۶
روایتی زیبا درمورد شفا و عنایت امام زمان علیه السلام بر مریض
🎙آیت الله مظاهری
@eeshg1
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍دو برادر نزد پادشاهی به آهنگری مشغول بودند. روزی پادشاه امر کرد برای جنگ او با سپاه دشمن، یکی از برادران تیری تیرافکن بسازد و برادر دیگر زره پولادین و غیرقابل نفوذ!!! دو برادر تیر و زره را ساختند.
شاه دو برادر را به محوطۀ قصر برد و کنار هم گذاشت و گفت: بایستید؛ و روی به آن دو گفت: تیر را میزنم اگر در زره فرو رفت، آنگاه سازندۀ زره کارش درست نبوده، پس سزای او مرگ است و سازندۀ تیر کارش درست است و باید زنده بماند و اگر در زره فرو نرود، سازندۀ تیر کارش درست نبوده پس سازندۀ زره آزاد و تیر در قلب سازندۀ تیر خواهم زد. هر دو برادر از سخن پادشاه برجای خود لرزیدند. چون پاداش یکی از آنها مرگ حتمی بود در حالی که انتظار آن را نداشتند. پادشاه هر چه در بازو توان داشت کمان را کشید و تیر از کمان بر قلب سازنده فرو رفت و در دم جان سپرد و برادر دیگر آزاد گشت.
هیچ یک از دو برادر این چنین انتظار امتحان پادشاه بر خود، برای محصولشان را نداشتند. برادری که زنده ماند به جای شادی از زنده ماندن خویش، بر نعش برادر خود گریست و گفت: پادشاها! این سازندۀ زره برادر بزرگتر من بود که من فن آهنگری از او آموخته بودم و او به من یاد داد ولی خود به دانستۀ خود عمل نکرد. او به من گفت: چکش را محکم بکوب، ولی خود عمل نکرد؛ پس سزای من زنده ماندن به خاطر علمی بود که از او فراگرفتم و بدان عمل کردم، ولی خودش عمل به علمی که داشت نکرد تا خودش را در چنین روزی از دست مرگ رها سازد.
در احادیث آمده است: در روز قیامت عالمان بیعمل هم به شاگردان خود که به آموختههای خود عمل کرده و بهشتی شدهاند تأسف خواهند خورد در حالی که خود روانۀ جهنم خواهند شد.
@eeshg1
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅فواید نوره و موارد استفاده
@eeshg1
✍️از موارد مهم در نظافت بدن مادهای به نام نوره (زرنیخ) است؛ نوره یک موبر ساده نیست؛ نوره، دارای یک فرمول خاص برای پیشگیری و درمان حائز اهمیت است. اهمیت نوره چندان است که در روایات و احادیث آمده؛ اگر به دلیل ضعف مالی نوره نداشتید، قرض کنید و نوره تهیه کنید. نوره یک پاکساز بسیار قوی است و فضولات و اخلاط مضر را از عمق پوست به سمت بیرون میکشد. در این حالت پوست را شفاف و از سموم پاکسازی میکند و به بدن نشاط میدهد.
نوره کلیه را گرم و تقویت میکند و موجب فرح و شادی میشود. نوره، مغز را تقویت و گرم میکند. تقویتکننده جنسی بسیار مهمی است. چند نکته از نوره: افراد گرمایی که غلبه گرما و صفرا دارند دقت داشته باشند که اگر خشکی و پوست خشک دارند ممکن است با زدن نوره یک مقدار بدنشان اذیت شود. لذا بعد از نوره و پایان استحمام روغن گل بنفشه به کل بدن بزنند. زیاد و بیش از حد نوره روی بدن نماند، چرا که حالت بُرندگی روی پوست ایجاد میکند.
نوره حاوی ماده قوی آرسنیک است و زیاد ماندنش روی بدن، قوای بدن را تحلیل میبرد. نوره به دلیل گرمایی که دارد، روزنههای پوست را باز میکند، موجب خروج سودو و بلغم از عمق بدن و خروج صفرای اضافی از بدن میشود. استشمام بوی نوره به دلیل آرسنیک، موجب سرطانزدایی و پیشگیری از انواع سرطانهاست. نوره فاقد آرسنیک، خاصیت درمانی ندارد و بلکه برعکس سبب بیماری و سقط جنین میشود.
@eeshg1
🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴تلفات کرونا در آمریکا از ۹۰۰ هزار نفر عبور کرد
دانشگاه «جانز هاپکینز»: در ۲۴ ساعت گذشته دستکم ۳۵۶ هزار نفر در آمریکا به کرونا مبتلا و ۲۴۴۱ نفر نیز جان باختند
مجموع مبتلایان از زمان شروع همهگیری کرونا در آمریکا از ۷۶ میلیون و ۵۰۵ هزار نفر عبور کرده و شمار فوتیها نیز به ۹۰۲ هزار و ۶۲۴ نفر رسیده است
آمریکا همچنان در صدر کشورهای جهان با بیشترین تعداد مبتلایان به کرونا و قربانیان این ویروس قرار دارد.
@eeshg1
🛑 ای کاش آقای قالیباف همون طور که به درستی درباره شهادت مامور پلیس موضع گرفتند، درباره فضای مجازی که به تعبیر مقام معظم رهبری به قتلگاه نوجوانان و جوانان تبدیل شده، روزانه هزاران قربانی از این قشر بی پناه می گیرد و تدوین قانون درباره آن در بدو تشکیل مجلس یازدهم نیز مورد مطالبه رهبری قرار گرفته نیز، اقدامی می کردند.
@eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴در حاشیه جشنواره فجر رفتیم سراغ سلیقه سختپسندِ استاد یکتا ناصر
@eeshg1
🔴رشد صادرات در جنگ
🔹در دوران پهلوی با وجود ارتباط با تمام بلوک های قدرت صادرات کالاهای غیرنفتی رقم قابل توجهی نبود.
🔹ولی بعد از انقلاب در دوران جنگ و تحریم، ایران توانست صادرات غیر نفتی خود را از ۶۵۲ میلیون دلار در سال ۵۶ به بیش از یک میلیارد دلار در سال ۶۶ برساند.
@eeshg1
🔴خبر خوب برای دانشجویان؛ مشمول بیمه تامین اجتماعی میشوید!
🔹وزارت کار اعلام کرد دانشجویان هم تحت بیمه تامین اجتماعی قرار میگیرند؛ بر این اساس، سابقه بیمه دانشجویی، پس از فارغالتحصیلی و اشتغال دانشجویان به بیمه اشتغال آنها وصل میشود.
@eeshg1
🔴خاطرهی سهیل اسعد(مبلغ اسلام در آمریکای لاتین) از علاقهی خاص شهید عماد مغنیه به زبان فارسی در واکنش به هجمههای bbc علیه زبان فارسی؛
☑️طعم شیرین قند پارسی چنان بر ذائقه شهید عماد مغنیه نشسته بود که بنا به گفته نزدیکانش آهنگ معروف محمد اصفهانی (امشب در سر شوری دارم) مونسی شد برای روزهای منتهی به شهادتش.
با همه سختیهایی که به عنوان یک غیر ایرانی در زمینه فهم و تکلم زبان فارسی داشتهام، امروز از اینکه میتوانم با همه اقوام ایرانی با یک زبان سخن بگویم خوشحالم.
#منوفارسی
@eeshg1
حضرت آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب المراقبات می آورد:
و روایات بسیاری برای روزه ایام رجب وارد گردیده و همچنین ثوابهای بسی سنگین و گرانبهای برای کسی که یک یا دو یا سه روز از آن روزه بدارد ورود نموده تا برسد به اینکه تمام ماه را روزه بگیرد و کسی که بخواهد جد و جهد را کامل گرداند بایستی تمام ماه را روزهدار باشد تا به تمام ثوابهای وارد برای هر روز کامیاب گردد.
چنانچه صدوق در «ثواب الاعمال» و «امالی» به اسناد خود از پیغمبر(ص) روایت نموده است که فرمود:
هر کس سی روز از رجب را روزه بدارد منادی از آسمان ندا خواهد نمود که ای بنده خدا، اما آنچه از تو گذشته است برای تو آمرزیده شد پس عمل را در مابقی عمر از سر بگیر، خداوند در تمام بهشت در هر بهشتی چهل میلیون (چهل هزار هزار) شهر از «زر» به او عطا خواهد فرمود که در هر شهر، چهل میلیون قصر باشد و در هر قصر، چهل میلیون اطاق و در هر اطاق، چهل میلیون خوان زرین و بر هر خوانی، یک میلیون(هزار هزار) ظرف و در هر ظرف، چهل میلیون رنگ از خوردنی و نوشیدنی و برای هر خوردنی و نوشیدنی، رنگی جداگانه و در هر اطاق نیز چهل میلیون تخت زرین که هر تختی هزار ذراع درازا در هزار ذراع پهنا و بر هر تختی کنیزی از حورالعین که دارای سیصد هزار گیسو از نور و هر گیسوی آن یک میلیون حلقههای جواهر نشانی که به مشک و عنبر آمیخته است تا اینکه روزهدار ماه رجب خود را به آن برساند و این ثواب برای کسی است که تمام ماه رجب را روزه گرفته باشد.
عرض کردند: یا نبی الله(ص) کسی که به واسطه ناتوانی یا بیماری عاجز از این روزه باشد یا زنی که پاک نباشد چه کند تا به همچنین ثوابی که توصیف فرمودی برسد؟
فرمود: در عوض هر روز، گرده نانی به تصدق بدهد که قسم به کسی که جانم به دست او است هرگاه چنین تصدقی هر روزه بدهد به آنچه توصیف کردم و بیشتر از آن خواهد رسید؛ چه هرگاه تمام خلائق کلا از اهل آسمانها و زمین جمع شوند بر اینکه قمدار ثواب آن را اندازه بگیرند به عشر آن چیزی که در بهشت از فضایل و درجات عاید میگردد نمیرسند. گفتند: یا رسول الله(ص) اگر کسی دادن این صدقه را هم نتواند برای اینکه به ثوابی که توصیف فرمودی نائل شود، چه بایدش کرد؟
فرمود: در هر روز از ماه رجب تا سی روز تمام شود این تسبیح را یک صد مرتبه بگوید:
سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ
کتاب ترجمه المراقبات – ص 123
تالیف: عارف کامل میرزاجواد آقاملکی تبریزی(ره)
منبع:وارث
آرشیو مباحث استاد شجاعی
🍃@eeshg1
🦋🍃✨
🔴 کیفرخواست پرونده ترور شهید سلیمانی قبل از پایان سال صادر می شود
معاون امور بین الملل قوه قضائیه:
🔹 دادستانی تهران کیفرخواست اقدام جنایتکارانه در ترور شهید سلیمانی را تا قبل از پایان سال آماده کرده و برای دادگستری ارسال خواهد کرد.
@eeshg1
18.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«موقعیت مهدی»
🔹شاید بیراه نباشد بگوییم هادی حجازیفر با فیلم «موقعیت مهدی» امیدهای تازهای را در چهلمین دوره از جشنواره فجر رقم زد تا از این پس شاهد فیلمهایی باشیم که نبودند یا اگر بودند خوب نبودند.
🔹حجازیفر میگوید یک حرفی زده که باید فیلم را خودش بسازد وگرنه بازی نمیکند و اینگونه شد، او دوسال درگیر فیلم بوده و برای تجهیزاتش خواهش و التماس کرده تا مهدی باکری را در سینما و تلویزیون روایت کند. او به عنوان اولین تجربه کارگردانیاش انصافا خوش درخشیده و شاید بقول خودش و نقل به مضمون برایش رقم زده شده.
🔹 به نسبت اثرهای مشابه خوب درآمده و رندی کارگردانش را جلوه داده، اگرچه مخاطب دوست دارد که خرده داستانهای بیشتری از شهید را در فیلم ببیند و همانند خود حجازیفر صحنه بهتری از لحظات شهادت مهدی باکری را شاهد باشد، اما خوشحال است از ساخته شدن و تماشای فیلم.
🔹منتظر اکران عمومی فیلم و سریال شهید هستیم که اقبال عمومی را به همراه خواهد داشت.
@eeshg1
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅علل بی خوابی
✍ کسانی که غلبه خون دارند، میل به خواب زیاد دارند و معمولاً خوابآلود هستند، و کسانی که کمخون ( از علائم کم خونی سیاه رفتن چشم و سرگیجه هنگام برخاستن ) هستند، و یا غلبه صفرا ( از علائم صفرا زردی صورت و سفیدی چشم ) دارند، اول شب نمیتوانند بخوابند، ولی صبح به راحتی میخوابند.
علاج این است که کم خونی خود را برطرف کنند، که از داروی امام رضا علیه السلام یا مرکب شش و خوردنیهای خونساز مانند تره میتوان استفاده کرد. هم چنین کسانی که صفرا دارند، باید از صفرابرها استفاده کنند. ترکیبی داریم به نام صفرابر و از جمله چیزهایی که صفرا را از بین میبرد، آلو مخصوصاً آلوی تازه، تخم خرفه و مرکب یک و چیزهای دیگر.
⭕️ از علل دیگر بیخوابی:
◀️ تشویش فکری و نگرانی
◀️ گرسنگی و تشنگی
◀️ سرما و برهنگی
◀️ بیماری
◀️ مشکل در چشم و …
@eeshg1
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴 رازی کوو پارس پیشرفتهترین واکسن استنشاقی جهان شناخته شد
🔸نشریه پزشکی "لانست" (LANCET) از معتبرترین و مشهورترین نشریات حوزه پزشکی، در آخرین شماره خود، در مقالهای به روند کارآزمایی بالینی واکسنهای استنشاقی کووید۱۹ در دنیا به طور مفصل پرداخته است.
🔸در این مقاله اشاره شده تا کنون ۱۲ واکسن داخل بینی (استنشاقی) برای مقابله با کووید ۱۹ ساخته شده و از واکسن موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی با نام "رازی کوو پارس" به عنوان پیشروترین واکسن استنشاقی دنیا نام برده شده است.
@eeshg1
" لشگر حضرت عشق"
رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و بیست و
رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و بیست و هفتم
مجید از چشمان دل شکستهام دل نمیکَند و با نگاهی که از طعنههای تلخ پدر همچون شمع میسوخت، به پای دردِ دل نگاه مظلومانهام نشسته و از جراحت جان خودش دم نمیزد. ابراهیم سری جنباند و با عصبانیت رو به محمد کرد: «نخلستونهاش کم بود که حالا همه زندگی شو به باد داد! فقط همین ارث خور اضافی رو کم داشتیم!»
لعیا با دلسوزی به من نگاه میکرد و از چشمان عطیه پیدا بود چقدر دلش برایم سوخته که محمد در حالی که از جا بلند میشد، با پوزخندی عصبی عقدهاش را خالی کرد: «خُب ما بریم دیگه! امشب میخوان عروس خانم رو بیارن!» و با اشارهای عطیه را هم بلند کرد و پیش از آنکه از خانه خارج شود، دستی سر شانه مجید زد و با لحنی خیرخواهانه نصیحت کرد: «شما هم از اینجا بری بهتره! دست الهه رو بگیر، برو یه جای دیگه رو اجاره کن! میخوای زندگی کنی، باید راحت باشی، اسیر که نیستی داداش من!» مجید نفس عمیقی کشید و دست محمد را که به سمتش دراز شده بود، به گرمی فشرد و با هم خداحافظی کردند.
لعیا میخواست پیش من بماند که ابراهیم بلند شد و بیآنکه از ما خداحافظی کند، از خانه بیرون رفت و لعیا هم فقط فرصت کرد به چند کلمه کوتاه دلداریام بدهد و بلافاصله با ساجده به دنبال ابراهیم رفتند. عبدالله مثل اینکه روی مبل چسبیده باشد، تکانی هم نمیخورد و فقط به نقطهای نامعلوم خیره مانده بود. مجید کنارم نشست و آهسته صدایم کرد: «الهه جان...» چشمانم به قدری سیاهی میرفت که حتی صورت مجید را به درستی نمیدیدم، شاید هم فشار سر درد و حالت تهوع، تمرکز ذهنم را از بین برده بود که حتی نمیفهمیدم چه میگوید و فقط چشمان مضطربش را میدیدم که برای حال خرابم بیقراری میکرد. به پیراهن سیاهش نگاه میکردم و مانده بودم با این عشقی که در سینه دارد، چطور میتواند شیعه بودن خود را پنهان کند و چه خوب ردّ نگاهم را خواند که با لبخندی دلنشین زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! غصه نخور! من ناراحت نیستم!» و چطور میتوانست ناراحت نباشد که باید همین امشب پیراهن عزایش را عوض میکرد.
عبدالله هنوز به دیوار روبرویش خیره مانده بود که مجید نگاهش کرد و پرسید: «امشب کجا میری؟» با این حرف مجید مثل اینکه تازه به خودش آمده باشد، آهی کشید و با گفتن «نمی دونم!» جگرم را آتش زد و دردِ دلم را دو چندان کرد. مجید لحظهای مکث کرد و بعد با لحنی جدی جواب داد: «خُب امشب بیا پیش ما.» در برابر پیشنهاد برادرانه مجید، لبخندی کمرنگ بر صورتش نشست که من هم پشتش را گرفتم: «حالا امشب بیا بالا، تا سرِ فرصت یه جایی رو پیدا کنیم.» نگاه غمگینش را به زمین دوخت و زیر لب جواب داد: «دیگه دلم نمیخواد تو این خونه بمونم. فکر کنم من نباشم بابا هم راحتتره!» سپس از جا بلند شد و با حالتی درمانده ادامه داد: «امشب میرم مدرسه پیش حاج سلیم میخوابم، تا فردا هم خدا بزرگه.» و دیگر منتظر پاسخ ما نشد و با قامتی خمیده از خانه بیرون رفت.
دستم را به دسته مبل گرفتم و به سختی بلند شدم که مجید گفت: «الهه جان! همین جا وایسا، برم چادرتو بیارم، بریم دکتر.» همانطور که دستم را به دیوار گرفته بودم تا بتوانم قدمهای سُستم را روی زمین بکشم، با صدایی آهسته پاسخ دادم: «میخوام بخوابم.» دستش را پیش آورد، انگشتان سردم را از دیوار جدا کرد و میان دستان گرمش گرفت. به خوبی حس میکرد که حاضرم دستم را به تن سرد دیوار بکشم، ولی به گرمای محبت او نسپارم و آفتاب عشقش پُر شورتر از آنی بود که به سردی رفتار من، دست از سخاوت بردارد و همچنان به جانم میتابید.
نویسنده : valinejad
@eeshg1
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍