.•°~♡
#جهادمغنیه
من زبان چشمهایت را نمیدانم
به من رمز شهادت را بگو
بگو آخر،چگونه پر زدن آموختی
چگونه همچو پروانه به گرد شمع عشق سوختی
چگونه آتش را در دستانت حفظ کردی؟
نگفتند دیوانه ای؟؟
بگو با من
چگونه میتوان در آتش عشق جانفشانی کرد
چگونه می توان بی بال ترک این دنیای فانی کرد
تو از جنس ما بودی و با ما فرق داشتی
از درد مردم ستم دیده درد داشتی
درد عشق،درد متعالی
تا کجا می شود از عشق تو گفت
نامت آغازگر سرنوشتت بود
چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد
چه زیبا عشق و خون و خاک قاطی شد
#چگونهمیتواندرآتشعشقجانفشانیکرد...💔
سالروز شهادت مبارک
#شهید_جهاد_مغنیه
@eeshg1
روایت آخرین دیدار؛ حاج قاسم خطاب به همراهان جهاد مغنيه:
🔹مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...
آخرين باری كه حاج قاسم جهاد را ديد دو روز قبل از شهادتش بود؛ با لبی خندان و پُرانرژی مثل هميشه آمد ديدن ِحاج قاسم، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسي كرد، به حاج قاسم اطلاع دادن جهاد به ديدن شما آمده.حاج قاسم هم با اشتياق فراوان برای ديدن او به برادران گفت بگوييد سريع بيايد داخل پيش من.
🔹تا جهاد داخل اتاق شد حاج قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، جهاد هم با لحن شيرين و هميشگیاش كه حاج قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشيد عمو! و شانهی حاج قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد. جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: آخر من آرزو به دل میمانم. باهم نشستند و چای خوردن. برادری كه مسئول جهاد بود آمد داخل اتاق، حاج قاسم تا او را ديد گفت: برادر، جهاد را اول به خدا دوم به شما ميسپارم؛ جان شما و جان او! ايشان اجازهی اينكه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد!
🔹جهاد لبخندی زد و باز شانهی حاج قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما؛حاج قاسم هم نگاهی پراز عشق و محبت به جهاد كرد و همينطور كه به جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...! آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين جهاد و حاج قاسم فهميدن...
#سردارسلیمانی
#جهادمغنیه
@eeshg1