#فداها_ابوها
مرد نامه را باز کرد و شروع به خواندن کرد. مردهای دیگر گرد او حلقه زدند و پاسخ ها را خواندند. یکی از آنها سر بلند کرد و گفت: «من پاسخ سوالم را گرفتم. خدایش خیر دهد. الحق که دخت موسی بن جعفر است.» مرد دیگری او را تایید کرد و گفت: «همین طور است. من نیز قانع شدم.» لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. از فاطمه غیر از این انتظاری نداشت. او بارها به سوالات اعتقادی پاسخ داده بود و تایید پدرشان امام موسی کاظم را گرفته بود.
کاروانیان از اینکه پاسخ سوالات خود را گرفته بودند بسیار راضی بودند. زمانی که ابراهیم گفته بود موسی بن جعفر به سفر رفته فکر نمی کردند به این زودی پاسخ سوالات خود را بیابند.
از ابراهیم بسیار تشکر کردند. هم برای پذیرایی بسیار گرمشان و هم برای پاسخ سوالات. رئیس کاروان گفت: «از خواهر گرامی تان بسیار تشکر کنید. خدا جزای خیر به ایشان بدهد. معلوم است که زنی فاضله و بزرگوار هستند.» فاطمه که پشت عبای ابراهیم مخفی شده بود ریز ریز می خندید.
مردهای کاروان، خداحافظی کردند و مدینه را به قصد دیار خود ترک کردند. هنوز از مدینه دور نشده بودند که چند سوار به آنها نزدیک شدند و سرعت خود را کم کردند. رئیس کاروان، موسی بن جعفر را شناخت. از اسب پیاده شد و مشتاقانه به سمت او رفت.
امام موسی کاظم نیز از اسب پیاده شد. سلام کرد و با مرد دست داد.
مرد گفت: «مشتاق دیدار شما بودیم. همراهانم سوالاتی از محضرتان داشتند که به همین دلیل می خواستیم محضر مبارک تان شرفیاب شویم اما اهل منزل گفتند سفر هستید. خدا را شکر که توفیق بود اینجا شما را زیارت کنیم.» کاروانیان از اسب ها و شتر ها پیاده شدند و گرد امام حلقه زدند. بعضی اشک شوق می ریختند و بعضی دست و صورت امام را می بوسیدند.
امام گفت: «سوالات تان چه بود؟» رئیس کاروان برد مصری را از میان عبایش درآورد و مقابل ایشان گرفت و گفت: «سوالات مان را نوشتیم تا خدمت شما بدهند. اما دختر گرامی تان فاطمه خانم پاسخ آنها را برای ما نوشتند.» امام دست دراز کرد و پاسخ ها را از مرد گرفت. باز کرد و تمام آن را خواند. لبخند بر لبش نشست و
سه بار زیر لب گفت: «فداها ابوها؛ پدرش به فدایش.»
رو کرد به مرد و گفت: «پاسخ ها درست هستند. پاسخ من نیز به سوالات شما همین ها بود.»
https://eitaa.com/eeshg1
📚روایتی داستانی از زندگی
#حضرت_فاطمه_معصومه (س)
♦️ هویت سلطان سکه فاش شد
اژه ای:در سال نود و یک فردی دستگیر شد که امسال هم در سال نود و شش باز دستگیر شد، این فرد همان کسی است که می گویند دو تن طلا خریداری کرده است. این فرد همان حمید مظلومین است که فرزندش محمدرضا مظلومین است که خرید و فروش عمده ارز و سکه داشته اند. برخی وزارتخانه ها در آن زمان مدعی شدند که این فرد با ما همکاری داشته است.
🌸✨🌸
✅ "حاج آقا رفیعی"
🍂 حـفـظ آبــرو با پــول 🍂
بعضی اوقات میبینی یک جاهایی آبروی انسان در خطر است، و با یک پولی حفظ میشود. همه شما شنیدهاید، دو نفر دعوایشان شد سر پول، شروع به فحاشی کردند. پدر زن و داماد، در زمان امام صادق(ع) بود. مفضّل رسید و دید دارند بر سر هم میزنند.
او میگوید: پول را دادم و او میگوید: ندادی. مفضل گفت: دعوا نکنید، رفت چهارصد درهم آورد و داد. دعوا سر چهارصد درهم بود. پول را داد و دعوا تمام شد. به او گفتند: از کجا این پول را آوردی؟ گفت: پول برای من نیست. برای امام صادق است. نزد من گذاشته برای اینطور موارد.
یکوقتی درگیری که بر سر مال دنیا است با پول دادن تمام میشود و آبرو حفظ میشود. بهترین مال، مالی است که آبروی انسان را حفظ کند.
https://eitaa.com/eeshg1
جهل دردی است که پیر و جوان، زن و مرد ، مسلمان و غیر مسلمان نمی شناسد، اگر انسان در خیالاتش خود را دانا بداند و در واقع نادان باشد، معضلات و گرفتاریهای بیشماری را در پی دارد. https://eitaa.com/eeshg1
هدایت شده از محبان
4_5933919372975276857.mp3
746.7K
❣فضائل حضرت معصومه سلام الله علیها
🎤 استاد_رفیعی
💎از هیتلر پرسیدن، پستترین انسانها کیستند؟
گفت: کسانی هستند که در تصرف کشور هایشان با من که بیگانه بودم همکاری کردند، چون وطن مادر است و آنها زمینهسازی کردند تا من حتی بر مادرشان مسلط شوم..!
https://eitaa.com/eeshg1