eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
356 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
چه زود گذشت دو ماه رویایی.mp3
3.82M
چه زود گذشت دو ماه رویایی چه روزا و شبایی شده وقت جدایی 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ چه زود گذشت دو ماه رویایی چه روزا و شبایی شده وقت جدایی با چه دلی با روضه ها وداع کنم با چه دلی با این شبا وداع کنم حس میکنم با نوکرات برادرم با چه دلی با نوکرا وداع کنم فردا شب این موقع در به درم تو کوچه ها فردا شب این موقع کجا برم کجا آقا فردا شب این موقع دوباره میزنم صدا دست ما را به محرم برسانید فقط سائلان را ز در خانه مرانید فقط امام رضا این شب آخری فقط یه کربلا میخوام ازت دوباره باز تو حرم ایستادم دم باب‌الجوادم امانت دستت آقا شال مشکیمو دادم من اومدم زیارتت امام رضا تو هم آقا زمان مردنم بیا یه کاری کن یا حرم تو خاک بشم یا تو نجف یا کاظمین یا کربلا باز امشب با گریه وسط صحن با صفات باز امشب با گریه رو به رو گنبد طلات باز امشب با گریه میخونم این شعرو برات قربون کبوترای حرمت امام رضا قربون این همه لطف و کرمت امام رضا امام رضا این شب آخری فقط یه کربلا میخوام ازت .
نوحه شب جمعه زبان حال حضرت زهراص مظلوم حسین جان ۲بار .......................... شبهای جمعه مادری پهلو شکسته اید سر قبر پسر با قلب خسته بر تربت خونبار او محزون نشیته گوید که ای لب تشنه در خون نشیته......مظلوم حسین جان۲ .............................. امشب به دشت کربلا زهرا رسیده با سینه ای سوزان با قد خمیده اشک مصیبت میکند جاری زدیده گوید که ای لب تشنه در خون تپیده مظلوم حسین جان۲ .................................. نزدیک دریا بودی و ابت ندادند ابی به ان طفلان بی تابت ندادند یک قطره بر ان طفل بی خوابت ندادند بر ساقی و بر خیل اصحابت ندادند مظلوم حسین جان۲ ..................................... برخیز و مادر تا کنم یک دم نگاهت شویم به اشک و خاک و خوناز روی ماهت خاموش سازم.شعله های خیامت گردم پناه کودکان بی پناهت مظلوم حسین جان۲ ....................................... مادر بگو در روز عاشورا چه کردی با کام تشنه بر لب دریا چه کردی در خاک و خون تنها در این صحرا چه کردی با فاطمه با زینب کبری چه کردی مظلوم حسین جان۲
اللهم عجل لولیک الفرج (89).mp3
4.32M
🏴 🏴 ✍شاعر:علی مهدوی نسب (عبدالمحسن)🏴 🏴 ✍شاعر:علی مهدوی نسب (عبدالمحسن) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زبان حال حضرت مهدی علیه السلام با شیعیان😭 شیعه اگه دردمندی           منم با تو هم دردم توی قنوتم هر شب                دعا برا تو کردم خیلی هواتودارم     یه وقت نیفتی تو چاه رهات کنم وللهه      یه روزه میشی گمراه به یادتم شبانه روز ولی هیچ وقت ازم یادی  نکردی شده یه بار توی صحرا بیاییو به دنبالم بگردی با خطاهات،اضافه شد، به دردای دلم همش یه دردی مظلومم   یه عمره که اسیر محنتم   دعا کنید برای غربتم مظلومم       آواره ام توی بیابونا   هزار ساله دیدم فقط جفا اللهم عجل لولیک الفرج.... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عزا گرفتم بازم                  کنار قبر مادر یه عمره می سوزم من           با روضه ی میخ در مزارشو می شویم          با اشک خون دیده یه عمره آه و نالش          توی گوشم پیچیده روبرومه، در پشت در، داره میگه هنوز فِضّه خُذینی کشتی عمر، محسنمو، الهی از دنیا خیری نبینی سیلی زدی به صورتم، ای غاصب فدک خیلی لعینی ای مهدی بیا به حق زخمای تنم برای خونخواهی محسنم ای مهدی بیا به لاله های خون جگر وا کن طناب بازوی پدر اللهم عجل لولیک الفرج....
پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران تازه دلم شکسته شده دم گرفته ام بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام مرهم برای درد دلم اشک روضه بود اینگونه بوده اشک دمادم گرفته ام شب ها چقدر گم شده ام بین کوچه ها وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام از مادرت بپرس، نوکریم را قبول کرد؟ آیا برات کرببلا هم گرفته ام؟ افسوس می خورم که ز خیرات سفره ات از دست مهر مادرتان کم گرفته ام دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را شعر وداع نه شور محرم گرفته ام
یابن الشبیب، مهدی ِمن می شود شَرید از دست شیعیان ِخودش می شود طَرید یابن الشبیب، بر پسرم می شود جفا او هم شود شبیه من از شهر خود جدا یابن الشبیب، داغ دلش آتشین شود بیش از هزار سال، بیابان نشین شود یابن الشبیب، می شود از غصه خون جگر هستم غریب و او شود از من غریب تر یابن الشبیب صبح و مساء گریه می کند در روز عید و روز عزا گریه می کند شیعه دعا برای ظهورش نمی کند کاری برای قلب صبورش نمی کند در مجلسی که خوانده شود روضه های مشک جاری شود ز دیده ی او خون به جای اشک یابن الشبیب، دل نگرانی ولی بدان رجعت کنیم با فرج صاحب الزّمان آید ندا که مهدی آل عبا رسید هنگام انتقام ز مأمون فرا رسید ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) 🔹 🔹
🗓️ یکم سالروز هجوم اول به درب خانه امیرالمومنین صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ 🔹در این روز اولین هجوم به خانه مولا المؤمنین علیه السّلام صورت گرفت. هنگامی که مولا المؤمنین صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ متوجه غسل و کفن و دفن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله شد و غاصبین خلافت در بودند، در شب چهارشنبه که 👈اول ربیع الاول بود بدن مبارک آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصیت پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله متوجه جمع آوری قرآن شد. آن حضرت فرموده بودند: «علی جان، تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آوری کن. ..». ✍️در این ایام، بار به منزل آن حضرت هجوم آوردند: 🔸بار در روز بود که برای بیعت آمدند و آن حضرت فرمود که قسم یاد کرده ام که تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بیرون نیایم و آنان بازگشتند. پس از آن مولا المؤمنین شبها صدیقه طاهره و حسنین علیهم السّلام را بر در منازل اصحاب می بردند و طلب یاری می نمودند. 🔹بار روز بعد از دفن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود که زبیر و عده ای دیگر در منزل المؤمنین علیه السّلام جمع شده بودند . آن روز زبیر شمشیر کشید تا عمر را بکشد. 🔸بار به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن در منزل و ضرب و جرح طاهره سلام اللَّه علیها و کشتن حضرت علیه السّلام، المؤمنین علیه السّلام را با دست بسته بیرون بردند. #مستند 📚تفسیر فرات: ص 398. 📚 توحید صدوق: ص 73 هفت روز و 📚 امالی طوسی: ج 1، ص 263 نه روز است 📚کتاب سلیم: ص 128. 📚احتجاج: ص 75 ،190 📚توحید صدوق: ص 73. 📚 احتجاج: ج 1، ص 111 _95. 📚بحار الانوار: ج 28، ص 321 📚کتاب سلیم: ص 249_ 82. 📚الکوکب الدری: ج 1، ص 194. 📚الجمل: ص 117. 📚کامل ابن اثیر: ج 2، ص 326. 📚تاریخ طبری: ج 3، ص 203) اَللّهُمَّ الْعَنْ اَلجِبتْ وَالطاغُوتْ وَالنَعْثَل وَالحُمِیراء
شب7صفر روض الحسین(ع) عیدانیان شور 1.mp3
9.38M
📎شور 🎧ای بهترین سر آغازم 🎤 کربلایی محمود عیدانیان ای بهترین سر آغازم  آقای دست و دلبازم    من هر دوشنبه با ذکرت  کل هفتمو میسازم    نا شدنی هم شدنی میشه  تو حرمت سینه زنی میشه    یه لحظه با خودت تصور کن  صحن حسن چه دیدنی میشه 
Fadaeian_Shahadat_Imam_Reza14030613_07.mp3
11.38M
🔊 بخش هفتم | به حسین ابن علی پشت و پناهم گرم است در بساطِ جگرم ناله و آهي دارم مثل ِ گيسويِ تو من روز ِ سياهي دارم عاشق شدن اصلاً به جگر داشتن است من سراپا جگرم ، هر چه بخواهي دارم عاشقت بودن اگر معصيت است باكي نيست روز و شب شكر كه من كوهِ گناهي دارم همه يِ چشم اميدم به كريمان باشد صبح ِ فردا به نگاهِ تو نگاهي دارم سر ِ من نذر ِ گدايانِ علي و زهرا سر به راه هستم و احوالِ به راهي دارم نوكري كردنِ اين قوم مرا بالا بُرد با گداييِّ حسين مَنسَب شاهي دارم به حسين بن علي پشت و پناهم گرم است اي خدا شكر ، عجب پشت و پناهي دارم تا نفس هست مرا كرب و بلا مهمان كن عُمر ِ من ميرود و چند صباحي دارم ................... ببین چقدر عوض شدم من با وقتی که عاشق نبودم من بعد این عاشقی دیگه اون آدم سابق نبودم محبتت خاک و طلا می‌کنه کرببلا را کربلا می‌کنه جاذبه‌ی عشقت اونقدر زیاده که هر دلی رو مبتلا می‌کنه علت بخشش آدم، برس به دادم مادرم غیر محبت تو رو نداده یادم علت خوشی عالم، شاه دو عالم من امام خسینی‌ام، پس شیر مادرم حلالم یا اباعبدالله... منو برارغشقت خریدن با اینکه من لایق نبودم من بعد اون عاشقی دیگه اون آدم سابق نبودم محبتت آتیش و سرد می‌کنه تموم نامردا رو مرد می‌کنه منم شبیه عابص ابن شبیب سرم برا عشق تو درد می‌کنه برا ما نداره حیرت، بزرگه سفره‌ات حر اگه حر شده از قبال تو گرفته شهرت نظر تو سرنوشته، تهش بهشته رحمت تو والا از واسعه بودنم گذشته
Fadaeian_Shahadat_Imam_Reza14030613_08.mp3
19.68M
🔊 بخش هشتم | همه درا بسته بروم جز در پر خیر شما خیلی محتاجم آقا بیشتر از گذشته ها
شب7صفر روض الحسین(ع) عیدانیان شور 1.mp3
9.38M
📎شور 🎧ای بهترین سر آغازم 🎤 کربلایی محمود عیدانیان ای بهترین سر آغازم  آقای دست و دلبازم    من هر دوشنبه با ذکرت  کل هفتمو میسازم    نا شدنی هم شدنی میشه  تو حرمت سینه زنی میشه    یه لحظه با خودت تصور کن  صحن حسن چه دیدنی میشه 
بچه های فاطمه.mp3
7.05M
| بچه های فاطمه هم مسمومن هم مظلومن | مداح: سید محمدرضا نوشه ور | سبک: استودیویی و زمینه | موضوع: شهادت امام حسن عسکری (ع) | بچه‌های فاطمه، هم مسمومن هم مظلومن، هم تنهان، بین نامردا بچه‌های فاطمه، یا محبوسن یا مأنوسن با داغ و غصه و دردا (عزت دارن تو زمین و آسمون حرمت دارن اما مثل فاطمه غربت دارن، غربت دارن)2 همدم دم این طائفه حتی مسیحا نیست حرف این خونواده به خدا جز بفرما نیست بچه‌های مادری‌تر از این‌ها تو دنیا نیست (مظلوم یا امام عسکری)6 توی شهر بی‌کسی، غصه‌دار و تنها بود و خسته از غربت و تبعید لحظه‌های آخرش، با چشم تر روضه می‌خوند انگاری مادرو می‌دید (یادش اومد روضه‌های مادرُ یادش اومد گریه‌های کوچه رو یادش اومد ناله‌ی پشت درُ یادش اومد)2 کنج حجره غریبونه با چشم تر افتاده با یه خاطره‌ی تلخ و نفس‌گیر در افتاده (روضه می‌خونه وای مادر من با سر افتاده)2
بسم الله الرحمن الرحیم فضیلت حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام در لَیلَةُ‌المَبیت ما را ببر به چشمه‌ی شعر و شراب‌ها ما را ببر به  خاطره‌ای از کتاب‌ها هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است پهلو تُهی نموده‌ای  از رخت خواب‌ها هرگز ندید دیده‌ی لیل و نهار‌ها چون لَیلَةُ‌المَبیتِ علی در حساب‌ها یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود شامی که بود دور و برت التهاب‌ها در بستر برادر خود تا سحر بخواب ای خوابِ تو عبادتِ اُمُ‌الکتاب‌ها تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر نیزه به دست  گِردِ تو همچون سراب‌ها مکه شنید ناله‌ی واویلتایشان این حیدر است حضرت عالی جناب‌ها تنها امیر ، نقش تو را تیشه می‌زند وقتی که بُت تراش کند انتخاب‌ها ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز امشب بیا به کاسه‌ی ما کربلا بریز حسن لطفی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
صلوات الله علی علی بن ابیطالب به بستر رفت، بستر نه که اینجا سنگر است اصلا یکی از آنهمه سنگر که رفته، بستر است اصلا در این بستر که خوابیدن نه بیداری‌ست سرتاسر در آن موج خطر سرتابه پا، سرتاسر است اصلا در این بستر که زیر انداز آن شاید کمین باشد و شاید نه که از هر سو نشان خنجر است اصلا چه مشتاقانه با جان آمده در راه جان دادن که عشقش دادن جان در ره پیغمبر است اصلا نه حالا آمده با نیت تقدیم جان خود که او از اول این قصه بر این باور است اصلا نه اینکه با خیال سایبان و کرسی و مسند که حیدر بین یاران بر مرامی دیگر است اصلا چه می گویم خدایا بین یاران مثل او هرگز نه تنها او ز یاران از همه عالم سر است اصلا در این بستر، شهادت، مرگِ در بستر نخواهد بود در این بستر که حتی مرگ از آن مُضطر است اصلا از این مرد است قاسم‌ها یکایک یاد می گیرند شهادت اتفاقی از عسل شیرین تر است اصلا خدایی بوده هر کاری که حیدر پای آن بوده و هر کاری خدایی بوده، کار حیدر است اصلا اگر کفر خدای او نمی شد من یقین دارم از آنچه دیدم از او می شدم حیدرپرست اصلا
فرازی از یک 🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست... 📝
لیله المبیت تا هست علی به شیعه گنجینه ی مهر صد درّ نجف هست در این سینه ی مهر در بستر احمد آمد آن شب خوابید شد جایگزین نور آیینه ی مهر حسین جعفری
از میان غباری از اندوه از دل ریگهای صحرا ها کاروانی ز راه آمده بود کاروان قبیله ی دریا تا که پرسید از مدینه بشیر کيست درشهرتان بزرگ شما همه گفتند بیت ام بنین هست در کوچه ی بن الزهرا دید در کوچه ی بنی هاشم درب آتش گرفته ای وا شد پیشتر از تمام خانم ها مادری همچو کوه پیدا شد ديد در احترام مردم شهر به سوی کارون قدم برداشت رفت اما ز راه خود برگشت و به لب ناله ای مکرر داشت زیر لب گفت باز هم نرسید آنکه محو پریدنش بودم باز این کاروان نبود آنکه چشم بر راه دیدنش بودم حیف شد که نیامد و من هم نشنیدم سلام عباسم وندیدم دوباره پیش حسین پیش زینب قیام عباسم داشت او سمت خانه بر می گشت ناگهان ناله ای صدایش کرد زن پیری میان قافله باز مادرش خواند و در عزایش کرد زیر چادر به زیر گرد و غبار چهره ای سوخته پر از چین داشت خوب معلوم بود از سر و وضعش دیده ای تار و گوش سنگین داشت گفت:حق ميدهم كه نشناسي خواهری را که بی برادر شد دخترت را كه پاي گودالي قدكمان بود قدكمانترشد شانه ام جای دوش طفلانت زیر رگبار خیزران ها سوخت جرم زنجیر ها که جا وا کرد پوست تا مغز استخوانها سوخت مادرم،خوب شد ندیدی تو شمر به روی سینه اش جا شد وقت غارت كه شد خودم ديدم سر یک پیرهن چه دعوا شد
بسم ‌الله الرحمن الرحیم آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست در سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنیست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد
یارسول الله برخیز ارمغان آورده‌ام از یتیمانِ حرم یک کاروان آورده‌ام دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آورده‌ام رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان کاروان را همره نامحرمان آورده‌ام آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب با چه وضعی دختران را نزدتان آورده‌ام از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر من اماناتِ ترا با نیمه جان آورده‌ام این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت من دلی پُر نزد تو از ساربان آورده‌ام داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب خود مپرس از من چرا قدّی کمان آورده‌ام از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد خویش را از قتلگه بر سرزنان آورده‌ام کوفیان می‌خواستند از دین نماند، هیچ چیز پرچم اسلام، با نطق و بیان آورده‌ام خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده محمود ژولیده
گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم که بال بلبلان سوخت خودم دیدم، گلم نقش چمن بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره‌تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم به گلزار شهادت که بلبل نوحه خوان بر یاسمن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود مدینه ای مدینه ای مدینه سلیمان رفت و یارم اهرمن بود خوش آن روزی که در باغ مدینه گل و بلبل به رویم خنده زن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم
حرکت اهلبیت علیهم السلام از کربلا به مدینه مبريدم به مدينه كه دل من خون است همه ی هستی من كرب وبلا مدفون است بگذاريد بمانم به روی خاك حسين كه دلم چون بدن غرقه به خونش خون است جان من خفته دراين خاك،خدامی داند تاكه جان در بدنم هست دلم محزون است حال من ازنفس سوخته ی من پيداست شاهد آه دلم شب همه شب گردون است پاره های جگرم ريخته دراین وادی گركه ازخون دلم دشت بلا گلگون است به همان پيكربی غسل وكفن،لاله صفت خيمه ومنزل من دشت غم و هامون است اُسوه ی صبرم وبعد ازسفركوفه وشام ازكف صبرعنان دل من بيرون است عجبي نيست اگرجان بسپارم پس ازاين جان سپردن به ره عشق ووفا قانون است ای«وفایی»به عزای گُل پرپرشده ام هركسی اشك نريزد به جهان مغبون است هاشم وفایی
به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من محمود ژولیده
همه جا عطر ياس مي آمد عطرِ ياس پيمبر رحمت خيمه مي زد به پشت دروازه عابد اهل بيت با زحمت داشت خواب مدينه را مي ديد دختري كه به شام تهمت خورد ناگهان ديده بر سحر وا كرد چشم خيسش به شهر عصمت خورد ديد فرياد «طَرّقوا» آيد كوچه وا شد به محمل زينب گفت: اُم البنين بيا اما دست بردار از دلِ زينب گفت اُم البنين ببين زينب با چه اوضاعي از سفر برگشت از حسين تكه های پيراهن از ابالفضل يك سپر برگشت بر بلندي همين كه خيمه زدند ياد گودال كربلا افتاد سايه ي خيمه بر سرش كه رسيد ياد آتش گرفته ها افتاد گفت يادم نمي رود هرگز دلبرم رفت و روز ما شب شد آن قدر نيزه رفت و آمد كرد بدن شاه نامرتب شد خطبه ها خطبه هاي غرّا شد ليك با طعم روضه ی «الشام» صحبت از نذر نان و خرما بود صحبت از سنگ های كوچه و بام همه جا رنگ كربلا بگرفت كربلا كربلای ديگر بود بر لب زينب و زنان و رباب روضه ی تشنگی اصغر بود رأس ها بر بدن شده ملحق دست ها جای زخم های طناب گوش ها جای گوشواره ولی همه ی گوشواره ها ناياب دختری با قيام نيمه شبش جان تازه به دين و قرآن داد در خرابه كنار رأس پدر طفل ويران نشين ما جان داد علی اكبر لطيفيان
امید ِ نا امیدم ای مدینه دل خسته رسیدم ای مدینه سرا پایم نشان از غصه دارد به دل داغ شهیدم ای مدینه مرا سختست دیدار تو امروز حسینم را ندیدم ای مدینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن سرو تو قدش خمیده گل نیلوفرت خورده کشیده دویده روی صحرای مغیلان به دنبال سرش خولی دویده همه بردند چون گوشواره ها را ز گوش لاله هایت خون چکیده مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مادرم را خبر کن از سفر بر گشته زینب خبر کن بی برادر گشته زینب به ضرب تازیانه تا چهل بار کبودی پای تا سر گشته زینب به راس روی نیزه تا چهل بار به هر منزل برابر گشته زینب مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر دِه از من آشفته احوال مرا داغ حسینش برده از حال پرستویی که تو دادی نوازش نمانده در تن زخمش پر و بال تمام عمر زینب یک نفس بود که آن هم شعله شد در بین گودال مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را اگر خواهد خبر از این حزینه که حالا آمدم سوی مدینه خدا شاهد بود بودم سپر من برای اُم کلثوم و سکینه ولی نگذاشتم آن دم ببینند نشسته شمر ملعون روی سینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن پیکرش را دوره کردند به روی نی سرش را دوره کردند نبودی ای مدینه تا ببینی که تنها خواهرش را دوره کردند برای کَندن یک گوشواره سه ساله دخترش را دوره کردند مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را محسن غلامحسینی✍