#باب_الحوائج_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست
یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست
درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی
معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست
از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی
گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست
طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر
دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست
خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست
این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست
بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته
بی علت این آه و فغان آخرت نیست
بر روی تخته پاره جسمت رفته اما
این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست
خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر
در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست
قعر سیهچالت کجا و قعر گودال!
کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست
حداقل دلواپسیِ دخترانت
ساعات آخر در وجود مضطرت نیست
هر چند در این جا غریبی، باز خوب است
چشمان ساربان، پی انگشترت نیست
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#محمد_جواد_شیرازی
❣﷽❣
🔳#سخنرلنی_امام_کاظم ع
💠 در فضائل
#باب_الحوائج_موسي_بن_جعفر_عليه_السلام
علّامه بزرگوار محدّث عالى مقدار مجلسى قدس سره مى گويد: در يكى از كتاب هاى دانشمندان شيعه ديدم كه آمده بود:
وقتى هارون الرشيد لعنة اللَّه عليه تصميم گرفت امام كاظم عليه السلام را به شهادت برساند، قتل آن حضرت را به هر يك از مقامات كشورى و لشكرى پيشنهاد كرد هيچ كدام نپذيرفتند.
وى ناچار نامه اى به نمايندگان خود در كشورهاى فرنگ نوشت كه:
گروهى را براى من بفرستيد كه خدا و پيامبر را نشناسند، من مى خواهم به وسيله آنان كارى انجام دهم.
آنان يك گروه پنجاه نفرى را كه آشنايى با اسلام حتّى با لغت عرب نداشتند، فرستادند.
وقتى آنان آمدند هارون آنها را گرامى داشت و پرسيد: خداى شما كيست؟ پيامبرتان كيست؟
آنان پاسخ دادند: ما نه خدايى را مى شناسيم نه پيامبرى را.
آنگاه آنها را وارد اتاقى كرد كه امام كاظم عليه السلام را در آن زندانى كرده بود، تا حضرتش را به قتل برسانند و خود هارون الرشيد لعين نيز از پنجره اتاق به آنان تماشا مى كرد.
آنان وارد اتاق شدند وقتى چشمشان به امام كاظم عليه السلام افتاد اسلحه خود را كنار انداخته و بدنشان به لرزه افتاد، و در پيشگاه حضرتش به سجده افتادند و از ترحّم به امام عليه السلام مى گريستند.
امام كاظم عليه السلام نيز دست رأفت خويش را بر سر آنها مى كشيد و با زبان و لهجه خودشان با آنان صحبت مى كرد و آنان مى گريستند.
وقتى هارون چنين ديد از ترس اين كه فتنه و آشوبى برپا شود وزير خود را صدا زد و به او دستور داد كه آنها را بيرون كند.
آنان در حالى كه به احترام امام عليه السلام عقب عقب مى آمدند خارج شدند، آنگاه سوار بر مركبهاى خود شده و بدون اجازه هارون به سوى كشورشان بازگشتند.
☑️ بر هارون الرشید ملعون لعنننت
📚 بحار الأنوار: ج 48 ص 249 ذيل ح 57
القطره ج 1 ص 645_656📚
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها