#شعر_روضه_حضرت_رقیه_س_
#خواب_دیدم_دوباره
😭😭😭
خواب دیدم تولدم شده بود
و نشستم کنار بابایم
عمه زینب مرا بغل میکرد
شانه میزد به روی موهایم
خواب دیدم دوباره مثل قدیم
بوسه می گیرم از گل رویت
تو بغل باز کردی و من هم
می نشستم به روی زانویت
دیدم آنجا عمو ابالفضلم
با دو دستش مرا بغل کرده
کادوییِ تولدم گویا
گوشواره برایم آورده
خواب دیدم علی اصغرمان
شیر میخورد و سیر میخوابید
حرفی از آتش و سه شعبه نبود
قاتلی هم به او نمی خندید
خواب دیدم که مادرت آمد
دست روی سرم کشید اما
ناگهان پا شدم ز خواب خوشم
ز لگد های قاتلت بابا
........
گرم و پر نور کرده ای امشب
کلبه ی سوت و کور سردم را
آمدی جان من به قربانت
نوش داروی مرگ من بابا
چه عجب ای تمام زندگی ام
این دل شب خرابه سر زده ای
بی پر و بالی و بمیرم کاش
پا نداری که با سر آمده ای
جای سالم نمانده در تن من
بازویم جای رد زنجیر است
بی تو دنیا جهنم است ببین
طفل نو پای تو زمین گیر است
در بیابان میان هر کوچه
از سنان و شَبَث کتک خوردم
همه مدیون عمه ام هستم
جان سالم اگر به در بردم
بالش خواب هر شبم بوده
سنگ سختی که زیر سر دارم
شانه هایم مدد کند شاید
جای رگهات بوسه بگذارم
باورت میشود که سر کرده
بی تو شبها گرسنه دختر تو
ز کجا آمدی که می آید
بوی نان برشته از سر تو
پیرزنهای شام را دیدم
خیره خیره مرا نظر کردند
گفته بودند بچه هاشان را
که همه سمت خانه برگردند
کودکان نیز تا ورم های
گونه های کبود من دیدند
با تمسخر مثال مادرشان
جلویم کف زدند و رقصیدند
آن زمانی که نام تو بردم
کنج ویرانه با دلی پر درد
دختری که شبیه حرمله بود
رو به رویم دهن کجی میکرد
تو خودت بیشتر ز حال بد و
دردهای دلم خبر داری
جان بابا چه میشود امشب
دخترت را به همرهت ببری
😭😭
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#شاعرسبکسازڪربلایے_مجیدمرادزاده