هدایت شده از ⚘️گمنام⚘️
@babolharam_netShab09Moharram1402[09].mp3
زمان:
حجم:
11.63M
|⇦•منم سکینه دختر....
#روضه_حضرت_سکینه سلام الله علیها اجرا شده #شبِ_نهم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
. |⇦•منم سکینه دخترت... #روضه #حضرت_سکینه علیه السلام اجرا شده #شبِ_نهم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مط
هدیه محضر حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها ۵ صلوات قرائت بفرمائید.🌷🍃
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#⃣ #روضه_دفتری
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_سکینه
#⃣ #روضه_حضرت_سکینه
#⃣ #حضرت_سکینه
#⃣ #وفات_حضرت_سکینه
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللهم صل علی فاطمة وأبیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ماأحاط به علمک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
وَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سُكَينه یا بِنْتَ وَلِي اللهِ يا بِنْتَ الحسين الشهيد وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ
ببر به سمت غم نگاه محزون را
ببین پُر از ماتم سکینه خاتون را
نوای آن بانو به نینوا رفته
به همره بابا به کربلا رفته
*بی بی سکینه سلام الله علیها آرامش دل باباش ابی عبدالله بود ، لذا توی اون آخرین وداعِ روز عاشورا، وقتی این دختر گفت: بابا بیا بشین رو خاک کنارم، ابی عبدالله از اسب پیاده شد. گفت: بابا! دست یتیمی رو سرم بکش برو، ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن ،فرمود: "لاتُحْرِقی قَلبی"دلمو آتیش نزن عزیزدلم....
این جمله ی آخر میدونید یعنی چی؟یعنی اینکه سکینه ی من تا لحظه ی آخر مقابل من گریه نکن، دیگه نگفت بعد من گریه نکن، یعنی بعد من هر چی خواستی گریه کن؛ دیگه من نیستم جیگرم آتیش بگیره، دیگه بابا رو ندید تا وقتی اومد دید عمه یه بدن قطعه قطعه رو بغل گرفته...*
نوای آن بانو به نینوا رفته
به همره بابا به کربلا رفته
به کربلا دیده غم فراوان را
به قتلگه دیده گلوی عطشان را
چه شعله ها دارد دل غم افروزش
به دل زند آتش وداع جانسوزش
به قتلگه آری چو مشعل آمد او
به همره زینب به مقتل آمد او
کنار تن آمد سری نداشت آن تن
که شد دل زارش لبالب از شیون
بگقت با زاری ، به چشم تر بابا
چه کس ز جسم تو بریده سر بابا
چه کس مرا بابا چنین یتیمم کرد
چنین گرفتارِ هراس و بیمم کرد
#محمود_تاری
بابا رو از اسب آوُرد پایین. نشست تو بغلش... بابا یادته تو راه که میومدیم خبر شهادت مسلمو دادن، دخترشُ رو پات نشوندی؟ بابا نوازشش کردی بغلش کردی گفتی من داییِ تو هستم، من سایه ی سرتَم. من کنارتم من همه جا باهاتم غصه نخوری تنها نیستی. زینب هست من هستم...
اما بابا الان داری میری مارو به کی می سپُری؟ یه جوری داری میری می دونم دیگه برنمی گردی بابا!
یه حرفی زد صدای گریه ي حسین رو بلند کرد. گفت: بابا یه صحنه ای دیدم سؤالي برام پیش اومد، من تا حالا بدرقه زیاد دیدم. آدم کسی رو می خواد بدرقه کنه پیشونیش رو می بوسه، صورتش رو می بوسه، بابا اولین بارمه می بینم زیر گلوی کسی رو ببوسن. عمه ام چرا زیر گلوت رو بوسید؟ ابی عبدالله بغلش کرد. با هم گریه کردن. بغلش کرد، نوازشش کرد آرومش کرد.
آماده ای یا نه؟ یه ناله عاشورایی میخوام، اینجا بابا دختر رو بغل کرد. هر دیدی یه بازدیدی داره. هر رفتی یه آمدی داره. ساعتی بعد همین دختر اومد تو گودال قتلگاه. دید عمه اش یه بدن پاره پاره رو بغل کرده. این بدنِ کیه؟ فرمود دخترم این بدن بابات حسینِ. خودش رو انداخت رو بدن. اي حسین... لااله الا الله. یه دختر روي بدن باباش بیوفته، بهانه بگیره و گریه کنه چه می کنن؟ شما چه می کنید؟ چجوری بغلش می کنید؟ میان نوازشش میدن، میان بغلش می کنن... من نمیگم عبارت مقتله: سکینه بابارو بغل کرد. "فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب" عرب های نامحرم دورش حلقه زدن. "فَجَرّوها عن جسد ابیها ..." یکی معجر رو میکشه. یکی لباساشو میکشه. یکی موهارو میکشه. یکی تازیانه می زنه. دستاشو گذاشت رو سرش. بابا پاشو ببین. پاشو عمه مو کشتن. زینب اومد جلو گفت: نزنیدش این امانت حسینِ... نانجیبا اونجا اینقدر با سیلی تو صورت زینب زدن. اي حسین...
دستتو بیار بالا، اشکتم بمال کف دستت. با همه وجودت... با همه عشقی که به حسین داری... برای فرج تمام زمانت، سلامتی رهبری، شفای همه ی مریضا، عاقبت به خیری جَوُونا، ناله بزن: حسین...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
#حضرت_سكينه علیهاالسلام:
چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بیهوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم میفرمود:
شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى
اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی...
📗 منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷.
🔸آیات شگفت🔸
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
✍ #یوسف_رحیمی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
#حضرت_سکینه_س_وداع
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
✍ #علی_انسانی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
#حضرت_سکینه_س_مصائب
مرا دوباره ببر سوی خانهی پدری
پدر! پس از تو دچارم به رنج در به دری
تصدقت بشوم ساکتی چرا اینقدر
ببین که دخترت افتاده در چه دردسری
دل سکینهی تو غرق اضطراب شده
بلند شو! که نماند ز غصهها اثری
عمو کجاست ببیند که در محاصرهام
چگونه من بروم خیمهگاه یکنفری؟
منی که عازم شامم غریب عالمم و
تویی که ساکن دشتی ز من غریبتری
دم وداع در آغوش خود بگیر مرا
اگرچه -سایهی سر!- تو هنوز همسفری
تو خالق رجز سرخ کربلا هستى
به من سپرده شده بعد تو پیامبری
کتاب مرثیهی ما هزار بیت شده
مرا دوباره ببر سوی خانهی پدری
✍ #سیدمحمدحسین_آل_مجتبی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
نَفَس چو تیغ دو دم میکشید گاهِ غضب
نداشت دستِ کمی خطبههایش از زینب
نبود در پی نفرین؛ وگرنه عمر زمین
به سر میآمد اگر آه مینشاند به لب
رباب بود ربابی کز آفتابِ بلا
اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب
نرفت معجرش از سر کنار، باری هم
رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب
زمین توان کشیدن نداشت حجبش را
قدم به زانوی اکبر گذاشت امّ ادب
سکینه آنکه همین در مقام او کافیست
حسین فاطمه خیرالنساش داده لقب!
کنار زینب کبری عَلَم گرفت به دوش
رَود که فتح کند شام را وجب به وجب
سزد برابر نطق فصیح او همه عمر
زبان به کام بگیرند شاعرانِ عرب
ز تیر خطبهی او، بعدِ باءِ بسم الله
به خاک تیره نشستند شامیان همه شب
سپس به تیغ سخن بر یزید وارد شد
چنان علی که بیاید به کشتن مرهب
زبان به عجز گشودند چون درِ خیبر
شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب
به دست نالۀ خود میشکست بتها را
ز پا فتاد به پا آنکه کرد بزم طرب
سؤال میپرسید و سکوت حاکم بود
عزیز فاطمه را کشتهاید از چه سبب؟
به عمّه گفت: بگو چوب خیزران نزنند
که جای بوسه پیغمبرست بر این لب
آهای زادۀ هند! از سرش چه میخواهی
تنش بس است که تازاندهای بر او مرکب
به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم
تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب
سخن تمام کنم آه از خرابۀ شام
که ماه در طبق آمد به دیدن کوکب
✍ #مسعود_یوسف_پور
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
با وضو سمت قبله رو کردم
نذر تو شعری آرزو کردم
هرچه روح القدس حواله کند
نظر لطف اگر سه ساله کند
از شکوهت مدام بنویسم
شعر با احترام بنویسم
گفتمت کوه، باز کم گفتم
به همان شیوهی خودم گفتم
خواندمت نور، بیش از آن هستی
برتر از وصف شاعران هستی
دختر و خواهر ولی خدا
همه جا یاور ولی خدا
عصمت الله، دختر معصوم
سینهات مهبط تمام علوم
آینه زادهای و آینهای
اِسماً و رسماً عین آمنهای
در دلِ ما بروبیا داری
عطر و بوی حسین را داری
نوهی فاتح حنین تویی
آنکه دل برده از حسین، تویی
متقن است این حدیث، صد در صد
دوست دارد حسین بیش از حد_
خانهای را که تو در آن هستی
عشقِ بابا، سکینه جان هستی
دختر ماه و آفتابی تو
دستپرودهی ربابی تو
مستحق نوازش عباس
ذکر نامت نیایش عباس
به حیایت کسی ندارد شک
زینبی در قوارهای کوچک
عمه سنجاق بر سرت میزد
بوسه از روی معجرت میزد
وارث اقتدار فاطمهای
مظهری از وقار فاطمهای
در گلویت طنینِ غُرَّنده
خطبهات تند و تیز و برنده
خطبهات تیغ ذوالفقارت شد
کوفه از مرد و زن دچارت شد
خطبهات شد مفتح الابواب
مرحبا شیرْدخترِ ارباب
دیدنی بود نُطق حیدریات
جلوات علیِ اکبریات
همه دیدند انقلابت را
نور جاریِ در حجابت را
روسریِ دگر نیاز نشد
گره معجر تو باز نشد
مدح ناب تو را روایت گفت
از بزرگیات، از عفافت گفت
روزگاری شُدید عازم حج
خبر آمد که در مراسم حج
گرم تکبیر، غرق در صلوات
موقع رمی تک تک جمرات
ریگ از دست خستهات افتاد
کی به مکروه، نفْس تو تن داد؟
نفْس پاک تو کی بهانه گرفت؟
خاتمت کفر را نشانه گرفت
همسفر بود اگرچه دور و برت
نشدی وامدار همسفرت
نشدی خم که ریگ برداری
شرم داری چه شرمِ بسیاری
شام اما نظارهات کردند
ملاء عام اشارهات کردند
"وابتلاکم بنا " ی تو روضهست
بُغضِ در گفتههای تو روضهست
لحن نامحرمان عذابت داد
شمر با ناسزا جوابت داد
با دلی غرق درد و غم رفتی
بین بزم شراب هم رفتی
آب پیش رباب میخوردند
پیش چشمت شراب میخوردند
سرِ در بین تشت را دیدی
هر چه آنجا گذشت را دیدی
بی جهت گیسویت سپید نشد
"خیزران خسته شد، یزید نشد"
✍ #علیرضا_خاکساری
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمام نمای رباب بود
نامش که بود آمنه، مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق
آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سؤال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
میکرد نالهاش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غمها کباب بود
دشمن اگرچه معجر او برده است باز
در پردۀ جلال خدا در حجاب بود
از یاد قتلهگاه و شهیدان سر جدا
نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود
در یاد، داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد، داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد، داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین
نام تو را سکینهی خود کرده انتخاب
دربارهی مقام بلند تو گفتهاند:
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب"
از آن زمان که راویهی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب
درد تو را شنیدهام از سهلساعدی
داغ تو را گرفتهام از مجلس شراب
آتش گرفت سینهی دشمن برای تو
حتی دل یزید شد از داغ تو کباب
"بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!"
این حرف را شنیدهای از فاطمه بهخواب
رویش سیاه باد و دودستش بریده باد
هرکس که دستهای تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب
با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟
وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب...
ای روضهخوانِ واقعهی کربلا! بگو؛
با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب
سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند
تا دشمن از شما نتواند برد حجاب
ای بشکند دهان قلمهای روزگار
وقتی کم است نام تو در این همه کتاب
شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب!
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب...
✍ #مجتبی_خرسندی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینهای
آیینهدار حُسن حسینی، سکینهای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمهات به صبر نداری قرینهای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرا رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیدهای
تو خصم را به بند حقارت کشیدهای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینهی تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزهی نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریهی تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریهی تو سوخت
گاهی صدای گریهی اصغر شنیدهای
گه ناله در شهادت اکبر کشیدهای
گاهی به روی خار مغیلان دویدهای
گه حنجر بریده به گودال دیدهای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه! ای دختر حسین!
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیام آور حسین
هر خانهای که هست رباب و سکینهاش
باشد صفای روضهی شهر مدینهاش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحهی جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنت
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیدهای
تو قاصد پیام گلوی بریدهای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریهی "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینهای
سر تا قدم جلال و وقار و سکینهای
✍ #غلامرضا_سازگار
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
ای كرامت را تو مَجلای تمام!
حضرتت باب الكرم، بنت الكرام
با كلام الله ناطق هم كلام
ای سكینه! بر كراماتت سلام!
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت، غرق و مجذوب خدا
گوهر دردانهی ناز حسین
دختر همراز و دمساز حسین
جدّهات انسیة الحورا، تو حور
چشمهی خورشید را یك لُمعه نور
زینت استی گوشوار عرش را
سرور استی بانوان فرش را
ای سكینه! مسكنت دامان عشق!
سورهی والنّجم در قرآن عشق
قلب مادر از تو تسكین دیده است
ز آن سكینه مادرت نامیده است
معرفت بُرده است در كیوان تو را
خوانده مولا «خَیرَة النِّسوان» تو را
برترین زنهای عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن
در دل كوثر، طهارت كردهای
پنج حجّت را زیارت كردهای
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود كه عمری در حجاب
بودهای در سایهسار آفتاب
ای وقار از دامنت آویخته!
هر نگاهت با عفاف آمیخته
چشمت از زمزم، دهان از كوثر است
نامت از طوبی، نشان از كوثر است
مهر و ماه معرفت را كوكبی
در جلالت هم قِران زینبی
هم نشینی با امامت، با امام
دیدهای ماه ولایت را تمام
ای فصاحت بی نوایت، بینوا
صد نوا از نای تو در نینوا
ای سكینه! ای همآغوش بلا!
وی تو سكّاندار فُلك كربلا!
مرد میدانی ولیكن در حجاب
با امام عصر خود پا در ركاب
حرف حق، نطق تو را شمشیر كرد
شیرهی جان ربابت شیر كرد
در اسارت، نقش ایفا كردهای
پا به پای عمّه غوغا كردهای
در حرم، در خیمهگه، در قتلگاه
در مسیر كوفه و شام سیاه،
میدرخشد نام تو، گفتار تو
اشك تو، ایمان تو، ایثار تو
جامهی خون و شرف پوشیدهای
تشنگی را با پدر نوشیدهای
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظُهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتادهای
سهم آب خود به طفلان دادهای
در مصائب، پایداری كردهای
عمّه را با صبر، یاری كردهای
بانوان را دلنوازِ پُرتوان
كودكان را سرپرست مهربان
دختری و صبر و همّت این چنین!
مرحبا بر صبرت! ای صبر آفرین!
در وداع آخرینت با حسین
كز حرم برخاست بانگ «یا حسین»
اوّلین كس را كه مولا یاد كرد
نام شیرین تو را فریاد كرد
كای سكینه! حامی ایتام باش
ای دلْ آرام حسین! آرام باش
قطرههای اشك بر سیما مزن
شعلههای درد بر دلها مزن
مَنگرم با چشم گریان، دخترم!
قلب بابا را مسوزان، دخترم!
پیشتر آ نزد بابا، پیشتر
گریهها در پیش داری بیشتر
بعد تودیع حرم با التهاب
دست بر شمشیر زد، پا در ركاب
رفت در میدان و دیگر برنگشت
برنگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا كه دیدی بر فراز نی، سرش
دیدی اندر خون، دو نیم است آفتاب
نیمهای بر نیزه، نیمی بر تراب
چون رسیدی در حریم قتلگاه
معجر دیگر به سر كردی ز آه
طاقت از كف داده و دل باختی
خویش را بر خاك و خون انداختی
یافتی قرآن حق را جزو جزو
جسم خونین پدر را عضو عضو
یوسفت در بین گرگان مانده بود
جسم ثارالله، عریان مانده بود
بر زیارت كردن سبط رسول
چون نبودت مهلت اذن دخول،
ز آن زیارت در فضا هنگامه شد
پارههای دل، زیارتنامه شد
پیكری دیدی ولیكن سر جدا
جمله اعضایش ز یكدیگر جدا
زآن تن پامال، اثر باقی نبود
سینه و پشتی دگر باقی نبود
چارسویش حجلهی خون بسته بود
استخوان در استخوان بشكسته بود
در وداع سینهسوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمهی افلاک را
زخمهایش بوسه باران ساختی
مرهمی بر جسم عریان ساختی
روح بیتابت ز نو در تب نشست
خاک و خون زآن بوسهات بر لب نشست
خاک مقتل شد ز اشک تو خجل
تا سرودی این سخن از سوز دل:
این بیابان گر شود از شب، سیاه
بر كه آرد دخترت بابا! پناه؟
«این بیابان، جای خواب ناز نیست
ایمن از صیّاد تیرانداز نیست»
ماه محمل! باز انجم را بخوان
«شیعتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان
ای تجلّای حرم! نور خیام!
چلْچراغ كوفه و قندیل شام!
سوخت این جا از غمت كِلک و كلام
عمّه جان! بر روح والایت سلام!
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها