.
#نوحه
#حضرت_عبدالله
#شب_پنجم_محرم
#سربند
یاشهید الشهدا یاغریب الغربا
صاحب قلب منی ساکن کرببلا
تا به عشقت گرفتار شدم
در غم تو عزادار شدم
آبروی دو عالم حسین
با تو من آبرو دار شدم
از ازل تا ابد بوده ام باحسین
السلام علیک یا غریب یاحسین
***
امدم که لحظهی آخرت عمو حسین
یک تنه خودم شوم اشگرت عمو حسین
شد جدا دست من در برت
ای عموجان فدای سرت
کن حلالم که دیر آمدم
نیزه باران شده پیکرت
بعد اکبر برایت پسر میشوم
هرچه تیرت زدند من سپر میشوم
#عبدالزهرا ✍
.👇
.
#واحد
#حضرت_عبدالله
#شب_پنجم_محرم
اونکه توو دریای خون افتاده و تنهاست عَمومه
من اگه اینجا بمونم میمیرم کارم تمومه
جز عمو جونم دلم توو دنیا دلداری نداره
عمه میبینی عمو رو که دیگه یاری نداره
ببین عمه
از تشنگی رفته عمو از حال
بذار بِرَم به سمت اون گودال
ببین چقد زیاده دشمن
جونِ بابام
ببین عمو چشماش و دیگه بست
بذار بِرَم پیشش تا فرصت هست
دلِ منِ یتیم و نشکن
بدون اون نمیتونم
عمو جونم عموجونم
عموجونم عموجونم
اومدم اینجا نَگه دشمن حسین یاری نداره
پیش تو میمونم از این آسمون سنگم بِباره
اومدم تا نائب بابام باشم تو قتلگاهت
اومدم مثل علمدار دستم و بِدَم به راهت
عموجونم
خودت که میدونی دلم غوغاست
اگه بابامَم بود این و میخواست
منم مث قاسم فداشم
عموجونم
برای تو مُردن چه شیرینه
تموم افتخار من اینه
منم شهید کربلاشم
تو آغوشِ تو میمونم
عموجونم عموجونم
عموجونم عموجونم
✍ #بهمن_عظیمی
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
.
#زمینه
#حضرت_عبدالله
#شب_پنجم_محرم
#امیر_حسین_الفت ✍
صدای تو رو تا شنیدم
به سمت قتلگاه دویدم
رسیدم به تنت تیر سه شعبه دیدم
صدا میزدی این مسلم
صدا میزدی این هانی
دیدم که زیر ضرب لگد سنانی
عمو شکسته پر شدم
وقتی برات سپر شدم
دست من از بدن جدا شد
بودی برام مثه پدر
حالا دیگه تو این سفر
دین منم به تو ادا شد
عموجانم
عموجانم
عمو جانم جانم جانم
*****
عجب روضه ء جانگدازی
عحب صحنهء دلخراشی
خدا کنه که زیر دست و پا نباشی
خدا کنه که عمه جانم
مواجه نشه با یه صحنه
خدا کنه عمو تنت نشه برهنه
پیش تو رو سفید شدم
تو راه تو شهید شدم
دارم میرم کنار بابا
من به خدا سپردمت
دارم میرم از غمت
به مادرت حضرت زهرا
عمو جانم
عمو جانم
عمو جانم جانم جانم
.👇
.
#زمینه
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
#امیر_حسین_الفت
نکش روی زمین پاهاتو
دیگه نمیشنوم صدا تو
شاید عسل به هم دوخته عمو لباتو
میبینم گل پرپرم رو
امانت برادرم رو
چه جور بلند کنم جلو حسن سرم رو
شکستن استخوون تو
سینهء غرق خون تو
تو قتلگاه با سم مرکب
نیزه به پهلوات زدن
خودت بگو عزیزمن
من چی بگم به عمه زینب
عمو جانم
عمو جانم
عموجانم جانم جانم
*
نگفتم نرو نازنینم
نزار داغ تو روی سینم
چه جوری بدن مصلح تو ببینم
نگفتم نرو قرص ماهم
پناه دل بی پناهم
نزن شعله به این سینهء غرق اهم
تموم لشگر اومدن
سنگ به پیکرت زدن
عمو برای تو بمیره
مثل علی اکبرم
تو رو به خیمه میبرم
تا مادرت آروم بگیره
عمو جانم
عمو جانم
عمو جانم جانم جانم
*
.👇
.
|⇦•قسم به رایحه ی عِطر...
#قسمت_اول #مناجات #امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
قسم به رایحه ی عِطر یاس خوشبویت
تو آمدی به سویم، من نیامدم سویت
همیشه خیر دعایت نجات داده مرا
مرا ببخش اگر کم شدم دعاگویت
خوشا به قِسمت بحرالعلوم و نائینی
نگاه ما که نیفتاده است بر رویت
چه آرزوی بزرگی است، نیستم لایق
که جان دهم دم مرگم به روی زانویت
بیا گذر کن از این روسیاهِ بد رفتار
قسم به حُسن جمالت، به خُلق نیکویت
سحر همیشه به یاد حسین، گریانی
رسیده است به ما هم طریقه و خویَت
فدای عمه ی مظلومه ات که گفت: حسین
چه آمده به سر آن دو چِشم دلجویت
همان که سنگ به تو زد، مرا نشانه گرفت
شکافته سر من هم شبیه اَبرویت
دلم گرفته عزیزم بگو چه کار کنم؟
به پنجه، خولی ملعون گرفته گیسویت
#شاعر:محمد جواد شیرازی✍
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#روضه_حضرت_عبدالله
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
AudioCutter_narimani_shab5_1401.mp3
2.84M
|⇦•قسم به رایحه ی عِطر.....
#قسمت_اول #مناجات_امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ پنجم محرم۱۴۰۱ به نفس سید رضا نریمانی
.
|⇦•مثل یک صاعقه ....
#قسمت_دوم #روضه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
امشب، شب امام حسنی هاست..شب عبدالله ابن حسنه.. امشب باید امام حسنی گریه کنید میدونید یعنی چی؟ یعنی باید آروم گریه کنید.امامحسنی ها همیشه یه غمی تو دلشونه نمیتونن به کسی بگن..نباید به کسی بگن ...
امامحسنیا یه کاری کردن که امامحسینیا نکردن. امامحسنیا یه چیزی دیدن، امامحسینیا ندیدن. امام حسنیا یه جایی بودن که امام حسینیا نبودن... امامحسنیا یه جایی دست یه عده روگرفتن. امامحسنیا زمینخورده هارو بلند میکنن. امام حسنیا خاکیهستند...*
*عبدالله دم در خیمه ایستاده داره تماشا میکنه، همه ی صحنه هارو دیده، آخرین نفره از خونواده و اهل بیت حسین. یعنی تک به تک همه ی صحنه هارو دیده، برا همینم نتونسته تحمل کنه. دم در خیمه علی اکبر رو دید چه جوری رفت. قاسم رو دید، عباس رو دید، علی اصغر رو دید....*
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن میآمد
بر تن از پیرُهن خویش کفن ساخته است
او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک
یازده جُرعهی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او بَرخورده است
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرُهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
خیره چِشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه؛ ولی جمع شدند
حلقهها تنگتر از تنگتر از قبل شده
قلبها سنگتر از سنگتر از قبل شده
باید از بینِ همه رد بشود میداند
نه محال است مُرَدد بشود میداند…
*دید دور حسین حلقه زدن، یهحلقه دور گودال، یه حلقه توی گودالند. آخه گرد و خا ک ها بالا رفته، دیگه دم دمای غروبه هوا داره تاریک میشه، هوا تاریک بشه، چشم درست نمیبینه چه خبره. فقط از دور میدید این نیزه ها بالا و پایین میره،نیزه ها پایین میاد شمشیرها بالا میره..یه عده بالای گودال ایستادن دارن با سنگمیزنن، یه حلقه هم دورتر ایستادن، امام باقر میفرماید:اینا چیزی گیرشون نیومد بزنن نه شمشیر داشتن، نه نیزه داشتن، نه چوب داشتن، نه سنگ داشتن. این حلقه دور گودال ایستادن دارن فحش و ناسزا میدن....*
رد شد از حلقهی پیرانِ عصا زن
و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها
همهسو هولِ قدمها وعَلَمها
به خودش گفت کمی مانده برو
از وسط این همه جامانده برو
پیش میرفت ولی حلقهی یک لشکر شد
متراکم، متراکم، متراکمتر شد
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد
از دل هلهلهها، هَرولهها رَد میشد
رد شد از حلقهی سرنیزه و از حلقهی شمشیر و
کمانگیر وکف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک
مجروح دوید و
لب گودال رسید و
ته گودال چه دید و…
که سنان بود و سنان داشت
نیزهای فاتحه خوان داشت
حرمله غرقِ عرق چِشم بر آن نیمه جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان داشت
مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود
ولی قدِ کمان داشت
پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود…
پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد
تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد
راه یک تیرِ سهشعبه به دو حنجر اُفتاد
نالهای بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد
کاش جبریل جراحات دو تَن را میبست
کاش میشد که علی چِشم حسن را میبست
باز از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت…
#شاعر: #حسن_لطفی✍
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇