🌾اللهم صل علی محمد و آل محمد …
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه …
السلام علیک یا مظلوم یا غریب یا اباعبدالله…
یا حسین 3…
⬅️دلارو ببریم حرم یتیمان مسلم ع
بیاد دو یادگار مسلم ع که کنار نهر فرات مظلومانه سر از بدنشون جدا کردند …
➖بیا ای دل دمی به کوفه بگذر
➖به طفلان یتیمان واله بنگر
➖میان کوچه سرگردان و حیران
➖غریب و در به در با چشم گریان
➖گهی گویند الا بابا کجایی
➖چرا دنبال طفلانت نیایی
➖همه درها در این شب بسته باشد
➖دل ما جان بابا خسته باشد
🌾اونایی که کربلا رفتن
وقتی می خوای از بغداد به سمت کربلا بری …
وقتی نگاه میکنی ، بین نخل های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست.…
(سوال میکنی میگی اینجا کجاست؟)
میگن مزار دو ناردانه ی مسلم بن عقیله…
(وقتی داخل حرمشون میشی، خدا شاهده نه واعظ میخوای ، نه زیارتنامه خون ،نه روضه خون…)
همین که پاتو داخل حرم این دو تا آقا زاده میذاری , دوتا قبر کوچیکو پهلوی هم می بینی آتیش میگیری…
(حالا که دلت آماده است ، یه لحظه رو یاد کنم ناله بزن غریب نوازی کن به یاد یتیمان غریب و مظلوم مسلم ابن عقیل ع)
🌾خدا لعنت کنه حارث رو … کنار نهر فرات چه کرد…
( لحظه ای که اومد سر برادر کوچیکه رو جدا کنه … میگه برادر بزرگتره خودشو انداخت رو پای حارث…)
گفت حارث اول سر منو از تن جدا کن ، آخه وقتی که از مادر جدا شدیم… مادرم برادرمو به من سپرد… این برادر امانت منه…
(حارث سر برادر بزرگتر رو از تن جدا کرد…)
وقتی سر برادر و از تن جدا کرد ، برادر کوچکتر اومد ، کنار شط فرات، خون برادر و به سر و صورت می ماله . گریه می کنه و ناله میکنه…
(بعد نانجیب سر برادر کوچیکتر رو از تن جدا کرد.)
این دو تا برادر تو خون خودشون غلطیدند و از دنیا رفتن…
⬅️ای گرفتارا … آی مریض دارا …
این دو تا بچه در خونه خدا آبرو دارند…
اگه حاجتمندی بسم الله … اگه جوون داری بسم الله …
🌴آی دلای کربلایی
اینجا برادر اومد بالین برادر گریه کرد
دلا بسوزه برای اون آقایی که اومد بالا سر برادر ..
دید علمدار و سقاش زمین افتاده… دست در بدن نداره… بدن پاره پاره ست … فرق سر شکافته ست… تیر به چشم نازنین برادر
🥀گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است
🥀نگران حرمم ، آبرویم در خطر است
( عباس جان)
🥀قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید
🥀بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است
(اوج) آخ ناله کرد حسین… فرمود عباسم …
*الانَ اِنکسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی.."
یعنی داداش کمرم شکست …
آخ امیدم ناامید شد داداش…
عباس جان پاشو دشمن داره هلهله میکنه…
داداش پاشو دشمن داره سرزنشم میکنه…
🌾پناه اهل دنیا یا ابالفضل
🌾به حق دست های بریده یا ابالفضل
🌾بگیر این دست ها را یا ابالفضل
🌾بده حاجت ما را یا اباالفضل ۲
🌾یا ابالفضل
🌾یا ابالفضل
🌾ناله داری به قصد فرج امام زمانت عج از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین …
یا حسین
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#طفلان_مسلم
واحد4 زمینه-مداحی طفلان حضرت زینب باصدای حاج محمدرضاطاهری -( اذن ورود مابه حسینیه ی عزا )
اذن ورود ما به حسینیه ی عزا
از عرش اعظم امده فبک علی الحسین
حسین وای حسین وای حسین وای
به اذن شاه خراسان یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین
*****
نبینم تنهایی نبینم گریونی
نبینم بی یاری نبینم دلخونی
بذارکه گلای من برن تاکه ابروی خواهرت
اینا دوسهم زینبن فدایی چشمای ترت
اینا بمونن چیزی نمی مونه ازخواهرت
بخربرادر ابرومو جلوی مادرت
سپاه زینب فدایی علی اکبرت
******
نبینم بی تابی نبینم غم داری
اومدم درداتو به دلم بسپاری
به سینه ی تنگ خواهرت تو روخداست رد نزن
توروجون مادر کاری کن برای کفن پوشای من
بذار برن تاواسه ی غم تو پرپر بشن
برا همیشه ابروی دل مادر بشن
تااربا اربا شبیه علی اکبربشن
*******
پیش طفلای من وسط میدونی
نبینم شرمنده نبینم گریونی
بارونای چشمای ترم میباره برای چشم تو
بدنای روی خاکشون فدای غمای چشمم تو
می ریزه اشکام واسه ی غم توتو خیمه ها
میخوام ببینم سرای گلامو ازتن جدا
میخوام ببینم سرشونو به روی نیزه ها
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#طفلان_مسلم
طفلان مسلم بن عقیل(ع) -( ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما )
ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما
آسمان چهرۀ خود سوده به خاک در ما
باده روز ازل از جام شهادت زده ایم
بوده در بزم بلا خون جگر ساغر ما
دو فروزنده سپهریم که در دامن خاک
آفتاب آمده خون، اشک شده اختر ما
حرم ماست دو کعبه که مطاف ملک است
ای بسا دل که کند طوف به دور و بر ما
نقش گلبوسۀ ثارالله اکبر دارد
گلوی نازک و رخسار ز گل بهتر ما
بودهیک کربلا غصّه و درد و غم و داغ
در دل سوخته و سینۀ غمپرور ما
دل ما بود پر از آتش و یک سال تمام
آب گردیده به زندان بدن لاغر ما
در صف حشر به چشم همه باشد پیدا
اثر سیلی قاتل به رخ انور ما
شعیان کاش همه بوده نظر می کردید
چه غریبانه جدا گشت ز پیکر سر ما
زیر شمشیر عدو بیکس و تنها و غریب
اشک ها بود که می ربخت ز چشم تر ما
در دم مرگ به بالای سر ما دو یتیم
حضرت فاطمه آمد عوض مادر ما
بدن بیسر ما را به فرات افکندند
آب هم سوخت به آغشته به خون پیکر ما
گلوی نازک ما کز دم شمشیر شکافت
خون دل بود که فوّاره زد از حنجر ما
در غم غربت ما اشک بیفشان میثم
که نشد هیچکس از راه وفا یاور ما
شاعر: #استاد_حاج__غلامرضا_سازگار
نوحه طفلان مسلم ابن عقیل:
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
در حاشیۀ فرات، زیر دو ضریح
دو لالۀ پیچیده به هم را دیدم
اوّل به دو باغ گل اشارت کردند
آنگاه دو غنچه را زیارت کردند
در محضر این دو طفل، مردان بزرگ
خجلتزده احساس حقارت کردند
شاعر: محمد جواد غفورزاده
نوحه طفلان مسلم ابن عقیل:
این مزار لاله های مسلم است
این دو غنچه روی ماه مسلم است
این دو طفلان کودکان مسلمند
این دو گل آرام جان مسلمند
این دو طفل بی گناه نازنین
جسمشان شد غرق خون در این زمین
دست گلچین این دو را چیده است
این دو کودک خونشان جوشیده است
رو چو اندر دشت صحرا کرده اند
وقت آخر یاد بابا کرده اند
آن دو را بردند سوی قتلگاه
هر دو کشتند بی جرم و گناه
هر دو قربانی جانان گشته اند
با لبان تشنه قربان گشته اند
علی انسانی
نوحه طفلان مسلم ابن عقیل:
حارثا مهمان نکشته کس به شوق سیم و زر
ما یتیمان را مکش از قتل ماها در گذر
بهر ما نبود امید زندگانی در جهان
حارثا کن از ره رأفت به حال ما نظر
سر مبر از تن ما بهر حق آزاد کن
گر نشد افسرده زین سوز و گداز
آخر ای ظالم بده مهلت تو از بهر نماز
تا دم آخر به خلاق جهان رو آوریم
آن که اندر مشکلات دهر باشد چاره ساز
از وصال حق دل پر خون ما را شاد کن
در مدینه منتظر مادر که بیند روی ما
بار دیگر شانه از رفت زند گیسوی ما
چون پدر ما را نباشد تا که دلجویی کند
جای او مادر زند بوسه رخ نیکوی ما
از وصال دل پر خون ما را شاد کن
زان سپس در امر خود کوشش تو ای جلاد کن
متن نوحه احوالات فرزندان حضرت مسلم بن عقیل (ع) از شاعران عاشورایی ترکی و فارسی
احوالات فرزندان حضرت مسلم (علیه السلام)
مدتی ماندند در زندان و بند
پر غم و اندوهگین زار و ثرند
گفت زندانبان پس از چندین جفا
کیستید ای خستگان مبتلا
گفت ابراهیم این پرسش ز چیست
درد ما اواره گان را چاره نیست
ازچه پرسی حال ما آوارگان
دردمارانیست حاجت بربیان
مادومرغ بال و پرآشکسته ایم
ازجفای کوفیان دل خسته ایم
ما دراینزندان چو بلبل درقفس
مانده بی غمخوار و بی فریاد رس
کارمان جزناله شبگیرنیست
یارمان جزحلقه زنجیرنیست
مادوبلبل بهرگل زاری کنیم
برشهید کین عزاداری کنیم
حیف اران گلها که دردشت بلا
شد خزان ازظلم ان قوم دغا
کاش میشد واژگون این چرخ پیر
چون مکید اصغربجای شیرتیر
چون علی اکبر فتاد ازروی زین
کاش میشدواژگون عرش برین
ایدریغ از سنبل موی علی
ایدریغا از گل روی علی
ایدریغ ان سرو خوشرفتارما
ایدریغ ان بلبل گلزار ما
ایدریغ ان نورعین مجتبا
وای ازعباس ان شیروغا
ما ننالیم اندرین زندان سخت
تا ازاینزندان برون اریم رخت
ناله ما ازبرای یارماست
ورنه جان دادن همیشه کار ماست
مازبهر دوست درتاب وتبیم
روزوشب مشغول یارب یاربیم
ما رها گشتن ازاین زندان تن
از خداخواهیم تا سوی وطن
هردو بگشائیم بال و پر خویش
لامکان زینت دهیم ازفر خویش
جای ما برترزوهمست و گمان
ما دو سلطانیم اندرلامکان
مانه مرغ فرش و مرغ عرشئیم
مدتی محبوس دام فرشئیم
چون بنالیم اندرین زندان تن
ما که دور افتاده گانیم از وطن
قاتل ما کو که اید سوی ما
تا کشد شمشیر کین بر روی ما
وعده وصل است قاتل دیر کرد
زین سبب مرا عجب دلگیر کرد
قاتلا بس سخت باشد هجر یار
نیست مارا بیش از این صبر و قرار
قاتلا بشتاب و مارا شاد کن
مرغ جان از دام تن ازاد کن
قاتلا بشتاب از بهر خدا
کن از این کنج قفس مارا رها
قاتلا تعجیل کن در کار ما
قاتلا مارا رسان بر یار ما
چون زابراهیم این گفته شنفت
گشت زندانبان بغم انباز و جفت
گفت خیزید ای دو صید مبتلا
وای در محشر بمن از مصطفا
تا کنون من هرچه کردم از ستم
عفو سازید ای دو دریای کرم
این سخن بیرون زشرح است و بیان
ای (عشیقی) باز گو این داستان
مرحوم ضیاء الدوله قاجار عشیقی
موضوع: فرزندان حضرت مسلم (ع) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , عشیقی تبریزی
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#دم #واحد #تک_ضرب
▪️نوحه شب ششم محرم
🎙سبک نوحه
یا صاحب الزّمان چشم تو دریاست
وقت روضه های ماه مجتباست
از داغ قاسم
شد اشکت دائم
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
رفته سمت میدان ،آن تازه داماد
بین سپاهی از دشمن جلّاد
چه غریبانه
رفته مردانه
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
ارثیه ی حسن، شد کرامتش
شیرین تر از عسل ،شد شهادتش
جان ِ شیرین را
بخشید به مولا
یا صاحب الزّمان آجرک الله....
بعد از آن که دیده علی ِ اکبر
شد در بین میدان صدپاره پیکر
سرتا پا درد است
فکر نبرد است
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
نوجوان حسن، زره ندارد
وای از سنگباران ِ لشکر مرتد
شد تنش با سنگ
با خون خود رنگ
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
عمو آمد و دید در بین اعدا
قدکشیده قاسم زیر دست و پا
آنگل اطهر
گردیده پرپر
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
با چه حالی او را به خیمه ها برد
از زخم پهلویش چه قدر غصه خورد
افتاده مولا
به یاد زهرا
یا صاحب الزّمان آجرک الله...
✍علی مهدوی نسب
238.3K
نوحه سنتی #شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#تک_ضرب #سه_ضرب
قصد میدان کند قاسم مه جبین۲
دیده گریان بود در پی اش شاه دین۲
ای عمو ای عمو ای عمو ای عمو۲
_____________________
نوجوان حرم ای گل یاسمن
می بری جان من ای یتیم حسن
سوی میدان روی بی کلاه وزره
بر دلم اینچنین قاسم آذر مزن
ای عمو ای عمو...
______________________
نگهت می کند مادر خونجگر
سینه وسر زند بهرتو ای پسر
عمه ات می کند قاسمش را دعا
با دلی خون کند قامتت را نظر
ای عمو ای عمو...
_____________________
گفت من قاسمم رو به قوم دغا
پسرمجتبی نوه ی مرتضی
پدر من حسن بوده شیر جمل
آمدم تا کشم خصم خون خدا
ای عمو ای عمو...
___________________
جنگ خوبی نمود آن گل نازنین
لیک با ضربه ای گشت نقش زمین
ای عمو ای عمو...
***
شاعر: اسماعیل تقوایی
387.8K
نوحه سنتی #شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#تک_ضرب
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
لاله ی یاسم در چمن افتاد
قاسمم زیر دست و پا جان داد
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
صورتش خونین سینه اش پامال
مرغ روحش زد روی دستم بال
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
از حرم رو در قتلگه کردم
قاسمم جان داد من نگه کردم
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
ناله اش بر قلبم شرر می زد
با لب عطشان بال و پر می زد
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
دسته گل های سرخ زهرایی
قاسمم گردیده تماشایی
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
در بغل باغ یاسمن دارم
یک گل پرپر از حسن دارم
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
بی زره سرباز شهید من
هم شهید من، هم امید من
ای بنی هاشم، کشته شد قاسم...
*
شاعر: حاج مهدی خرازی
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)