هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر #شعبان:
بسم الله الرحمن الرحیم .
اباصلت میگوید:در آخرین جمعه شعبان خدمت #امام_رضا علیهالسلام رسیدم.فرمود:
ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهیهای روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:
۱. زیاد #دعا کن.
۲. زیاد #استغفار کن.
۳. زیاد #قرآن تلاوت کن.
۴. از گناهانت به درگاه خدا #توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی.
۵. هر امانتی که گردنت هست ادا کن.
۶. تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن.
۷. هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن...
۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو:
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ...
خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز
رفیق برادر، خواهر، عزیز، بزرگوار...
حواست هست داری چکار میکنی؟ با شمام!
با خود خود شما
شب میری #هیئت
سینه میزنی پستش میکنی
برا اظهار نظر فالورای نامحرمت قلب میفرستی؟😐💔
باهاشون چت میکنی انگار نه انگار نا محرمن .....
یادت که نرفته؟ شاهدته اعمالته! میبینه!
ولی اگه #توبه کنی با آغوش باز میپذیره
میدونی چند وقته منتظره برگردی؟!(:
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ #عباس اسٺ
✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ #عباس اسٺ...
🎩رمان #من_غلام_ادب_عباسم
💞 قسمت ۶۴
به فراز اخر رسیده بود..
رو #به_سمت_حرم امام حسین(ع) ایستادند.. دست به سینه گذاشتند.. سلام دادند.. و سیلاب اشک فرو میریختند..
در اخر دعا..
روی مهر #تربت.. هر دو #سجده رفتند.. ذکر را خوندند و با چشمی خیس سر بلند کردند و نشستند..
کم کم وقت اذان بود..
فاطمه آماده شد.. و با همسرش از اتاق بیرون آمدند..
گرچه صدای گریه شان..
بیرون رفته بود.. اما ساراخانم در حیاط نشست.. و به روی خودش نیاورد.. که صدایشان را خوب می شنیده.. و راحت با مداحی و روضه خوانی عباس.. گریه میکرد..
اقاسید زودتر..
به مسجد رفته بود.. ساراخانم، عباس و فاطمه هم.. باهم رفتند.. عباس نجواکنان گفت
_بهتری خانومم؟
_با تو..عالی ام..!
🖤شب چهارم..
هم شب فرزندان حضرت زینب(س)گفته میشد.. و هم شب حر..
اقاسید از حربن یزید ریاحی گفت..
از #الگوی توبه و حقیقت جویی کربلا شدن..
از #ادب و #تواضع حر.. در مقابل امام که سبب رهایی او شد...
از ترجیح دادن #حق بر باطل..
از #پشیمانی و #توبه حر..
عباس مجذوب کلمات..
و سرنوشت حر شده بود.. زمانی باکارهایش..خون به دل اهلبیت و پدر مادرش کرده بود..چقدر عذاب کشیدند..
یادش افتاده بود..
به عربده کشی هایش.. زدن ۶تا جوون در ملاء عام.. تندخویی هایش..اخم هایش.. بدرفتاری هایش با همه..
صدای ناله ها و فریادهایش را..
همه شناخته بودند.. چند بار نفسش تنگ شد.. حس میکرد نفسش بالا نمی آید.. اما بیخیال خودش بود..
وسط مناجات..
سجده رفت.. زار میزد..بی توجه به بقیه.. فقط خودش را میدید.. و اربابی که شرمنده اش بود..
🖤شب پنجم..
شب یاران امام... زهیر.. حبیب بن مظاهر.. الگوهای عاشقی کربلا..
چنان عاشقانه خلوت میکرد.. که گویی امشب آخرین شبی بود که در دنیا زنده میماند..
🖤شب ششم..
شب نوجوان عاشورا.. قاسم بن الحسن علیه السلام..
قدم قدم #شعورحسینی اش..
تقویت میشد.. گاهی میان کلامش.. چنان از #اسلام و #حق دفاع میکرد.. که همه را متحیر میکرد..
🖤شب هفتم..
شب حضرت علی اصغر (ع).. شش ماهه عاشورایی.. باب الحوائج..
وسط مراسم بود..
به ناگاه صدای علی کوچولو بلند شد.. امین نوزادش را.. سقا کرده بود.. علی که بی تاب مادر بود.. از ته دل گریه میکرد.. امین به حیاط مسجد رفت تا شاید.. در هوای آزاد بتواند او را آرام کند..
حاج یونس..
میکروفن را کنار گرفت.. تا صدایش پخش نشود.. عباس را دنبال امین فرستاد.. امین و نوزادش وارد مجلس شدند..
💞ادامه دارد...
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ #عباس اسٺ
✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ #عباس اسٺ...
🎩رمان #من_غلام_ادب_عباسم
💞 قسمت ۶۵
امین و نوزادش وارد مجلس شدند..
حاج یونس.. با اجازه امین.. نوزاد را در آغوش گرفت.. علی لحظه ای.. گریه اش قطع نمیشد..
حاج یونس روضه میخواند.. و میکروفن را کنار دهان علی میگرفت..
صدای ناله و گریه ها کل مسجد را پر کرده بود..
حاج یونس از کما رفتن نرجس خبر داشت..
_این نوزاد الان بی تاب مادری هست..که به کما رفته.. خدایــــــاااا به دست های کوچک باب الحــــــوائج.. مادر علی.. رو بهش برگــــــــردون..
همه بلند و با گریه آمــــــــین گفتند....
🖤شب هشتم..
شب حضرت علی اکبر.. علیه السلام.. جوان عاشورایی.. فرزند بزرگ امام.. و نزدیکترین فرد به امام..
هرشب هیئت..اشک، آه، ناله..
#حال_روحی عباس از چند متری مشخص بود.. کمتر میخورد.. کمتر میخوابید.. یا قرآن میخواند.. یا فکر میکرد.. این سه روز کلا مغازه را تعطیل کرد.از جوانی ای که در گناه و خطا گذشته بود.از عمری که فقط در اشتباه به سر برده بود..
#توبه ای کرد جانانه..توبه ای #نصوح.. توبه ای که فقط خدایش خریدار او بود..
🖤و امان.. امان از شب نهم..
#شب_تاسوعا..
چه #ولوله_ای در #جان و #روح عباس بود.. گویی به میدان جنگ میرفت..از صبحش حال خوبی نداشت.. دیگر نه تماسی را جواب میداد.. نه به خانه رفت.. و نه با کسی حرف میزد.. پیامی فقط به مادرش داد..
_من خوبم.. نگرانم نباشید..!
بعد از نمازظهر که همه رفتند..
مسجد خلوت شده بود.. به درخواست خودش.. کلید مسجد را از سید گرفت..
بند کفشش را بهم گره زد.. و به گردنش انداخت.. لنگه های کفشش.. از دوطرف آویزان شد..
عرض مسجد را راه میرفت..
و گریه میکرد.. رو به قبله ایستاد.. دست ادب به سینه گذاشت.. زیارت عاشورا را #ازحفظ خواند..
فراز اخر.. وقتی سر از سجده برداشت..
سجاده اش.. از اشکش خیس شده بود..
به آبدارخانه مسجد رفت..
خود را با تمیز کردن استکان ها.. مشغول میکرد..
چند ساعتی..به اذان مغرب.مانده بود. فاطمه از کارهای عباس سر در نمی آورد.. هم دلشوره داشت هم ناراحت شده بود..
بی طاقت به در مسجد آمد..
در زد.. کسی غیر عباس در مسجد نبود.. اما در را باز نمیکرد.. با کف دست.. محکمتر از قبل.. باز هم کوبید.عباس دلخور از آبدارخانه بیرون آمد..
چه کسی بود که این همه در میزد..با اخم در را باز کرد..
_سلام.. تو اینجا چکار میکنی؟!
_سلام عزیزم.. تو کجایی..؟!تلفنت رو چرا جواب نمیدی..!
عباس ساکت بود..
وارد آبدارخانه شد.. فاطمه دلخور و با گریه.. پشت سر عباس رفت..روی صندلی گوشه آبدارخانه نشست..
_عباس با توام...!!!دلم هزار راه رفت.. دیشب بعد مراسم.. حالت خوب نبود..حرف بزن باهام عباس..!
بی توجه به فاطمه..
قندان ها را پر قند کرد..سماور را میشست..
_عبــــاس! یعنی اینقدر باهات غریبه شدم.!؟ اگه.. اگه.. باهام حرف نزنی دق میکنم..!
فاطمه با دستهایش..
صورتش را پوشاند و گریه کرد..عباس صندلی ای را برداشت..
مقابل بانویش گذاشت.. و نشست..
دست های همسرش را که خیس اشک شده بود.. برداشت و بوسید.. و میان دستش گذاشت.. گفت
_خدا منو نبخشه..اگه اشکتو دربیارم..!
فاطمه نگاهش را..
از عباس گرفته بود.. و آرام میگریست.. عباس اشک دلبرش را پاک کرد..
_حال غریبی دارم..امشب.. شب تاسوعاس.. بجانم قسم.. نمیتونم بمونم.. حالم خوب نی.. رو به راه نیسم.. فقط همینو بگم.. درکم کن..!
فاطمه با چشمی که خیس بود گفت
_نگرانت شدم..! بخدا این رسمش نیست..!!
به رسم ادب.. دستش را روی سینه اش گذاشت..
_شرمنده من..! حلالم کن..!
فاطمه بلند شد که برود..
💞ادامه دارد...
#تلنــــــگر؛
برای #تــوبــه
امــروز و فـــردا نکـن!!🔔
🔴از کجا معلـــوم
این نَفَسی که الان میکشــی
جزو نَفَســهایِ آخر نباشه ؟؟
خیلیا بـےخیال بودن و
👈یهو غافلگیــر شدن..
یهروز #شیطان ڪهاز
مسںٔله #توبه آگاهمیشه
میرهبهاصحابشمیگه:
مااینهمہبندهروفریبمیدیم
اما #خدا راهتوبهروبراشقرار
دادهپسماچهڪنیم؟!
یڪیازیاراشبهشمیگهبھش
اِلقاڪنیمڪهبرایتوبههنوززوده
جوونه؛وحالاحالاهاوقتدارهتوبه
ڪنهاینجوريتوبهروبرآش
عقبمیندازیمتامرگشفرابرسه...
دیرنشهرفیق!👌
▿ #تلنگر
┄┄┅┅🍃 حتمـــا و قطعــــا
یه روزی به این میرسی کــــــه 👇🏽
✅— #نماز بهتر از خواب بود ولی تو خوابیدی
✅— #قرآن تنها چیزی بود که تو را آرام میکرد
امـــــــــــــا ترکش کردی
✅— #ذکرخدا به تو برکت میداد اما تنبلی کردی
✅— #استغفار روزی ات را می افزود
امـــــــــــــا غفلت ورزیدی
✅— #شب_زنده_داری به قلبت آرامش میداد
امـــــــــــا رهایش کردی
✅— دروازه #توبه رویت باز بود
امــــــــــا به تاخیر انداختی
اینها را سریع دریاب و بکار بگیر
یا غافِرَ الْخَطیئاَّتِ
اگر پشیمانی از گناه ،
در پیشگاهت #توبه است ،
من از همه پشیمانان ، پشیمانترم .
#قرآن_درمانی
درمان #تاری_ديد_چشم :
خواندن سوره انفطار
رفع #آبريزش_چشم:
خواندن سوره عبس
درمان #آب_مرواريد:
خواندن سوره بينه
درمان بيماری #كبد:
خواندن سوره قصص
رفع #بیخوابی:
خواندن سوره انبياء
به خواب نرفتن:
خواندن سوره نبأ
بندآمدن #ادرار:
خواندن سوره شرح
عدم #سقط_جنين:
خواندن سوره قلم
رفع #درد_گوش:
خواندن سوره اعلی
رفع #وسواس:
خواندن سوره ياسين
درمان #يبوست:
خواندن سوره دخان
درمان #بواسير:
خواندن سوره اعلی
رفع درد #مفاصل:
خواندن سوره سجده
قطع شدن #تب:
خواندن سوره سجده
#باردار_شدن:
خواندن سوره عمران
رفع #اضطراب و نگرانی :
خواندن سوره انسان
بيداری به موقع از خواب :
خواندن سوره كهف
زود #سخن_گفتن_كودك:
خواندن سوره اسراء
قطع #خونريزی_بدن:
خواندن سوره لقمان
#بركت #مغازه:
خواندن سوره غافر
دوری #حوادث_بد از خانه:
خواندن سوره مريم
ايمن شدن از #قدرت زورمندان:
خواندن سوره جاثيه
ايمن شدن از #حوادث ناگوار:
خواندن سوره مجادله
#كفاره_گناه:
خواندن سوره كهف
#عاقبت_بخير_شدن:
خواندن سوره مؤمنون
افزايش #بركت_خانه:
خواندن سوره های مريم / واقعه
#توبه نصوح:
خواندن سوره های تحريم / طلاق
كاهش #گريه نوزاد:
خواندن سوره های غاشيه / ابراهيم
ادای #قرض:
خواندن سوره های عاديات / تحريم
رفع #درد_دندان:
خواندن سوره های قلم / غاشيه
رفع #دل_درد:
خواندن سوره های توحيد / قصص
گرفتن از #شير_مادر:
خواندن سوره های ابراهيم / بروج
رفع #لرزه_بدن:
خواندن سوره های زلزله / قدر / شمس
درمان #درد_قلب:
خواندن سوره های انسان / قريش / فصلت
رفع #سردرد:
خواندن سوره های سجده / فاطر / دخان
بيماری #طحال:
خواندن سوره های غافر / ممتحنه / قصص
آزادی #زندانی:
خواندن سوره های معراج / طور / حديد
ايمن از #جن:
خواندن سوره های ناس / محمد / جن
شاهد #ظهور_امام_عصر (عج):
خواندن سوره های اسراء / حديد / تغابن
#زايمان_راحت:
خواندن سوره های عمران / ذاريات / انشقاق
افزايش #شير_مادر:
خواندن سوره های حجر / ياسين / حجرات / ق
#افزايش_حافظه:
خواندن سوره های ياسين / فتح / قلم / حشر
ايمن از #چشم_زخم:
خواندن سوره های فلق و ناس/ يوسف / ياسين / جن
خير و بركت دو عالم:
خواندن سوره های فتح / حجرات / طور / نصر
رفع درد چشم:
خواندن سوره های فصلت / الرحمن / منافقون / همزه
ايمن از #دزد:
خواندن سوره های شعراء / توبه / مريم / فتح
#بيمه_جان و #ثروت و خانواده: خواندن سوره های نور / فتح / قدر / توحيد
كاهش #بيماری كودك:
خواندن سوره های احقاف / بلــد / فلق / ناس
ايمن از #خطر در #سفر:
خواندن سوره های صف / علق / شوری / طور
رفع #تشنج و #صرع:
خواندن سوره های ليل / تحريم / ق / غافر / زخرف
مورد #احترام نزد مردم:
خواندن سوره های زمر / احقاف / قمر / واقعه / شمس
#نورانی_شدن_چهره:
خواندن سوره های فجر / قيامت / كهف / شوری / ياسين
رفع #تنگدستی:
خواندن سوره های كهف / ياسين / واقعه / محمد / همزه
#مرگ_آسان:
خواندن سوره های همزه / يوسف / صافات / ق / ذاريات
رفع #فشار و #عذاب_قبر:
خواندن سوره های نساء / احزاب / ياسين / قلم / تكاثر
محفوظ از #بلا:
خواندن سوره های انعام / فلق / حديد / حشر / توحيد
رفع #ترس:
خواندن سوره های زلزله / حجرات / مريم / فتح / عاديات
برآورده شدن #حاجات:
خواندن سوره های حمد / نوح / كافرون / توحيد / انعام
درمان بيماری:
خواندن سوره های فلق / منافقون / لقمان / حمد / محمد
#ثروت و #روزی وافر:
خواندن سوره های همزه / شمس / صافات / حمد / حجر
#بخشش_گناهان:
خواندن سوره های توحيد / فجر / حمد / غافر / كافرون
#قرآن