_فرشتہجان، میخواهم غسل شهادت کنم.
میشود یک لیوان آب بمن بدهے؟
بعد لب تخت بیمارستان نشست و گفت:«خدایا به عشق تو در این مسیر قدم برداشتم، به عشق تو برای دفاع از مردمم رفتم، به عشق تو زندگی کردم، به عشق تو تمام این دردها را کشیدم، به عشق تو یک آخ را حرام نکردم و به عشق تو و دیدار تو غسل شهادت میکنم»
و آب را روی سرش ریخت.💔
مدتها بود که منوچهر به خاطر ترکشهای زیادی که در سینهاش بود، نمیتوانست سینه بزند، اما آن لحظه شروع کرد
«یا حسین(ع)» گفتن و سینه میزد، به قدری که خون روی تختش ریخت که گفتند که ملحفههای آن را عوض کنیم.🥀
من و علی پسرم، بغلش کردیم و منوچهر داشت یا حسین میگفت و از دهانش خون میآمد و با دستش خون را پاک میکرد.😭
لحظه آخر یک یا حسین گفت و دست من را فشار داد،💔
من صورتش را نگاه کردم، یک لبخند زد و در بغل من و علی شهید شد.🕊
لحظاتشہادتجانبازشیمیایی،
بہنقلازهمسرشهید
#شهیدمنوچہرمدق