eitaa logo
عفاف امین
108 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
158 فایل
کانالی به یاد قهرمان عرصه عفافگرایی شهید امین،نوجوان ۱۷ ساله که رفتن به جبهه را به ماندن در کنار دخترخاله فتنه گرش ترجیح داد.در این کانال مطالب کتاب درسنامه عفاف را عرضه می کنیم .هم چنین پیام های کانال های دیگر در موضوع عفافگرایی را فورواد می کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ای از شهید «محسن ثابت» پیش از عملیات كربلای 1، به رزمندگان لشكر5 نصر خراسان، و از جمله گردان روح‌الله چند روز مرخصی دادند. من نیز همراه با شهید «محسن ثابت» به مشهد مقدس آمدم و سپس برای صله ارحام و دیدار اقوام به شهرستان بجنورد سفر كردیم. اواخر خرداد ماه بود و هوا هم بسیار گرم، به همین دلیل، یکروز همراه تعدادی از دوستان برای آب تنی و شنا به محل استخر طبیعی«بِش‌قارداش» رفتیم. برخی وارد آب شدیم، شهید محسن نیز آماده ورود به آب بود كه ناگهان حوله را به خود پیچید و سپس هایش را پوشید! علت این كار را جویا شدیم اشاره كرد به خانم‌‌های نادانی كه آن سوی استخر ایستاده بودند و مردانِ شناگر را تماشا می‌كردند. گفتم: به آنها تذكر داده شده ولی در عین حال باز هم به فضای ویژه مردان وارد می‌شوند! پس مقصر اصلی خودشان هستند. لیكن شهید محسن این استدلال را ـ و به‌عبارت بهتر این توجیه را ـ نپذیرفت و گفت: من شرم دارم از اینكه آنها به من كنند و به واسطه من به گناه بیافتند. به او گفتم: شما داخل آب شوید و تنها سر و گردنتان را بیرون آورید تا بدن شما را نبینند؛ ولی باز هم نپذیرفت. چند روز بعد به جبهه بازگشتیم، به و دیدار جمال الهی سراسر وجودش را فرا گرفته بود به‌گونه‌ای كه بعد از هر نماز برمی‌خاست و مشتاقانه دوستانش را در آغوش می‌كشید و از آنان التماس و خواهش می‌كرد كه برای شهید شدنش كنند. سرانجام در عملیات ‌کربلای یک ـ 11/4/65 ـ در تپه‌های قلاویزان (منطقه مهران) شهد شیرین شهادت را نوشید و فرشته‌گون از عالم خاكی پركشید. (کتاب امین، ج1، ص347 ) مزار > مشهد مقدس، بهشت رضا، بلوك30، ردیف43، شماره 1 http://s6.uplod.ir/i/00891/dbge971734hx.jpg
تا حالا برای یه زن آمریکایی 🗽 حضرت زهرا رو معرفی کردی ؟ ببینی چه واکنشی داره ⁉️ ‌فاطمیه و اینستا، ۲ فرصت عالی ✅
خانم مرضیه حدیده چی (دباغ) از ملاقات با امام خمینی (ره) و سفارش حضرت امام (ره) به ایشان نسبت به پوشش
‌ای از شهید «محسن ثابت» پیش از عملیات كربلای 1، به رزمندگان لشكر5 نصر خراسان، و از جمله گردان روح‌الله چند روز مرخصی دادند. من نیز همراه با شهید «محسن ثابت» به مشهد مقدس آمدم و سپس برای صله ارحام و دیدار اقوام به شهرستان بجنورد سفر كردیم. اواخر خرداد ماه بود و هوا هم بسیار گرم، به همین دلیل، یکروز همراه تعدادی از دوستان برای آب تنی و شنا به محل استخر طبیعی«بِش‌قارداش» رفتیم. برخی وارد آب شدیم، شهید محسن نیز آماده ورود به آب بود كه ناگهان حوله را به خود پیچید و سپس هایش را پوشید! علت این كار را جویا شدیم اشاره كرد به خانم‌‌های نادانی كه آن سوی استخر ایستاده بودند و مردانِ شناگر را تماشا می‌كردند. گفتم: به آنها تذكر داده شده ولی در عین حال باز هم به فضای ویژه مردان وارد می‌شوند! پس مقصر اصلی خودشان هستند. لیكن شهید محسن این استدلال را ـ و به‌عبارت بهتر این توجیه را ـ نپذیرفت و گفت: من شرم دارم از اینكه آنها به من كنند و به واسطه من به گناه بیافتند. به او گفتم: شما داخل آب شوید و تنها سر و گردنتان را بیرون آورید تا بدن شما را نبینند؛ ولی باز هم نپذیرفت. چند روز بعد به جبهه بازگشتیم، به و دیدار جمال الهی سراسر وجودش را فرا گرفته بود به‌گونه‌ای كه بعد از هر نماز برمی‌خاست و مشتاقانه دوستانش را در آغوش می‌كشید و از آنان التماس و خواهش می‌كرد كه برای شهید شدنش كنند. سرانجام در عملیات ‌کربلای یک ـ 11/4/65 ـ در تپه‌های قلاویزان (منطقه مهران) شهد شیرین شهادت را نوشید و فرشته‌گون از عالم خاكی پركشید. (کتاب امین، ج1، ص347 ) مزار #
✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم‌ سلیمانی نکته مهم 👇 راستی حاج قاسم فارغ التحصیل از کدام دانشگاه یا حوزه علمیه بود که علم برای تکاملش حجاب نساخت ⁉️ http://eitaa.com/joinchat/3272146947C11486d7cda اارتباط با مدیر کانال @aslhashtom
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
📣📣📣 چهلمین نشست در سال 1400 🔔 💬 با عنوان: «واقعیت اجتماعی، احساسی یا عقلانی؟؛ بررسی مسائل روز اجتماعی» 🎤ارائه دهنده: دکتر سید مجید صابری فتحی؛ دانشیار دانشکده علوم دانشگاه فردوسی مشهد 📆زمان: چهارشنبه 11 اسفند ماه ساعت 15:30 🎥همراه با پخش فیلم کوتاه ؛ ساعت 15:20 🎧 آدرس اتاق مجازی: vroom.um.ac.ir/saeedy 🏢مکان: دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده علوم‎تربیتی و روانشناسی، سالن شورای دکتر کوهستانی 💠جهت حضور در این نشست مجازی، در صورت استفاده از کامپیوتر، می‎بایست بر روی سیستم شما، نرم افزار Adobe Flash Player نصب باشد و در صورت استفاده از تلفن همراه و یا تبلت، نرم افزار Adobe Connet را از طریق بازار بر روی گوشی خود نصب بفرمایید. 🔊لطفاً با انتشار این پیام، در دعوت از همکاران و علاقه مندان، با ما همراه شوید💐 @umefafgaraei
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* امر به معروف جالب امام‏ (ره) در جلسه‌ی دیدار مردم امام خمینی (ره)‏ هرگاه شرایط نهی از منکر و امر به معروف وجود داشت،‌‎ بی‌درنگ وظیفه خود را انجام می‌دادند. پس از فوت‌‎ ‌‏آیت الله کاشانی، عده‌ای از اقشار مختلف مردم تهران برای‌‎ ‌‏دیدن حضرت امام به قم آمدند، آنها با صدای بلند می‌گفتند :‌‎ ‌«الکاشانی رَجَع الینا مرجعاً» یعنی اگر کاشانی به رحمت‌‎ ‌‏خدا رفته است، ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت و‌‎ ‌‏در واقع فردی به ما داده شد که تمام خصوصیات کاشانی‌‎ ‌‏را دارد، به اضافۀ اینکه مرجع هم هست.‏ در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را‌‎ ‌‏ببوسد، انگشتری طلا در دست داشت، در همان حال که‌‎ می‌خواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه‌‎ ‌‏داشت و فرمود: «عزیزم! این انگشتری برای مرد حرام است،‌‎ ‌‏شما این انگشتر را درآورید و انگشتر دیگری دست بکنید» آن شخص هم با اختیار و رضایت، همان جا انگشتر‌‎ ‌‏طلا را از دست بیرون آورد‏. منابع: (کتاب پا به پای آفتاب، ج۴ ص۱۴۹، راوی: آیت‌الله مسعودی، کتاب سبزتر از سبز مهدی غلامعلی ص۲۲ - کیهان) 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
270.3K
📌اگر برادران و خواهران دینی ببینند کسی مرکتب گناه شده وظیفه دارند اون فرد رو نهی از منکر کنند 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
🌺چند روز پیش داشتم خسته و کوفته میرفتم خونه که دیدم دم در خونمون یه پسر جوون وایساده داره سیگار میکشه🚬 و با موبایلش آهنگ صدای زن خارجی گوش میده..📱😞 ❌ اصلا حوصله نداشتم، گفتم اینم که آقا هست اصلا حوصلشو ندارم، ولش کن ✅(ولی اینم یادم بود ک شرعا ۴تا شرط رو بعنوان وجوب امر بمعروف و نهی از منکر مطرح کردن و هم جنس بودن جزء۴ شرط نیست.. ) 🍃تا رفتم سمت در که در رو باز کنم دیدم خودش رفت اون طرف تر وایساد😉، دیدم نه انگار آدم خوبیه😃 📌باز یاد حرف استاد تقوی افتادم که میگفتن ، یک رياضت شرعيه ای هست که باعث خودسازی میشه، چون آدم دوست نداره تذکر بده🙃 رفتم خونه یه کاغذ نوشتم 📝و اومدم پایین، رفتم سمتش گفتم بفرمایید.. 📍 کاغذ رو گرفت، منم رفتم سر کوچه یکم خرید بکنم، خریدم که تموم شد، تو راه برگشت دیدمش که داشت میرفت، اونم منو دید ولی هیچی نگفت.. ✅ صدای آهنگ موبایلش هم قطع شده بود👌 ☺️رفتم اونجا که وایساده بود گفتم ببینم برگه رو کجا انداخته بردارم برای دفعات بعدی، هر چی گشتم پیدا نکردم، با خودش برده بود، توقع داشتم یه گوشه ای مچاله وپاره کرده باشه و ریخته باشه🙈 🔵متنی که نوشتم این بود: ⬇️با عرض سلام آقای محترم شما هم جای برادر من هستيد گوش دادن به آهنگ با صدای خواننده ی زن برای آقایان حرام است يعنی به شما آسیب میزنه و برای شما خوب نیست❌ از نظر علمی هم مضرات آن اثبات شده است موفق باشيد🍃 به جمع معروفیا بپیوندید
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ 🌱روش جدید و جالب تذڪر👌 دیروز در دو خانم کشف حجاب جدا از هم سوار مترو شدند، الحمدلله رعایت حجاب دادم و طبق معمول جواب های تکراری منم برگشتم بلند با این مضمون گفتم :📣 خانمها کشف حجاب هر جا دیدید عکس بگیرید بفرستید 113 و 114، بعضی از اینها عضو سازمان‌های جاسوسی و مجاهدین و ... هستند که به صورت گروهی میان در مکان‌های عمومی و ...! یکی از بی حجاب ها که دیگه باهام بحث نکرد و کرد و حتی فکر می‌کنم از ترس عکس، روشم برنمی‌گردوند و مسافر روبروئیش هم شروع کرد بهش اعتراض کردن اما یکی دیگه اشون که نوجوان و مدرسه ای بود شروع کرد به بحثهای سیاسی و اقتصادی کردن که جالبه چهار پنج نفر از مسافرین که مانتویی هم بینشون بود شروع کردن باهاش به بحث کردن و مخالفت کردن وحتی بهش یه جورایی می دادن مقنعت رو سرت کن به خاطر اینکه عکست رو نگیرن البته یه چند نفری هم به شوخی گرفته بودن و می گفتن خوب عکس بگیرن، ولی هیچ کدوم نه کشف حجابی کردن و نه درگیری و دعوایی و فقط یه سری بحثهای معمول اقتصادی و شبهه های معمول رو مطرح می‌کردن شبش هم در به همین صورت تقریبا اتفاق افتاد و حتی کشف حجاب کرده شالش رو سرش کرد☺️ امروز هم در اتوبوس سوار شدم، دو تا خانم کشف حجاب سوار شدند، همون ابتدا بهشون رفتم تذکر دادم حجابتون رو رعایت کنید و به حرف نکردن و متاسفانه 😔باز هم یه خانم مانتویی محجبه شروع کرد به دفاع از کشف حجاب منم برگشتم گفتم خانمها هرجا کشف حجاب دیدید عکس بگیرید و بفرستید برای 113 و 114، بعضی از بی حجاب ها از اعضای مجاهدین، بهائیت، سازمان های جاسوسی اند، که به صورت گروهی میان بیرون و... هم اون مدافعشون دیگه ساااااااااااکت شد و هم هیچ کس دیگه ای ازشون حمایت نکرد و هم خودشون ساکت شدند ✌️ ضمن اینکه یه خانمه دیگه هم بلند بلند شروع کرد به اعتراض کردن بهشون الحمدلله به برکت خون شهدا 🌷و ناراحتی ها و دلخوری های شدید از وضعیت حجاب، به تجربه ی شخصی، چند روزه شاهد شکسته شدن کم کم سکوت بعضی از مردم در مقابل کشف حجاب ها و تذکر بیش از پیش در فضای جامعه هستم 😍 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر، توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام در تاریخ (۹ آذر ۱۴۰۱) 🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!! ‌‌➖دختر خیلی سرد گفت: میدونم😑 ➕گفتم: خب نمیخوای درستش کنی؟ ➖فورا گفت نه❗️ ➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔 ✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم❗️هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️😟 دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه😭 سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت: آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تا شب دوشیفت مثل سگ کار میکنم، نمیتونم زندگی کنم، پدرو مادرم هر دو تا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت! نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...😭 ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ➕‏به دختر گفتم: عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن، برو پیش امام رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته‌ی منو برآورده کن. ➖دختر گفت: به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم، ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره، واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا(ع) معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت: آره، همینجا جلوی شما به امام رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم، ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم🙂 که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😚 شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت: دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت: عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت: ولی من که بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری، حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول😃 برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا (ع) دمت گرم🤲🏻🤲🏻 همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال... من یک کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش، گفت: این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست، ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد.. منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی با هم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... 💥الحمدلله شکر💥 خدایا ما را جزء آمـرین به معـروف قرار بده🤲🏻 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ سلام خدمت دوستان عزیزم🌱 مدتها بود از اینکه در کنار همسرم بتونم تذکر بدم توی خیابان یه ترس گنگی داشتم، میگم گنگ چون خودمم علتشو نمیدونستم🤷‍♀️ شاید شاید، غرورم جلو همسرم جریحه دار میشد که فحش بخورم، بعداز مدتها کلنجار و فکر، با خودم گفتم🤔 اگه همسرم یه خانم محجبه تو خیابون ببینه در حال تذکر حتما طرفداری میکنه از حق و دستور خدا! حالا اون خانم محجبه همسرشه😊 یا برعکس اگه من بخوام تذکر بدم و ببینم یه آقایی شبیه همسرم از کنارم رد میشه دلم قرص میشه که یه مرد مومن و مذهبی همین حوالی هست و اگه اتفاقی بیفته هوامو داره... با همین استدلالها امروز یه ساعتی رفتیم بیرون، چندین مورد تذکر دادم. خوشبختانه خود حضرت صاحب الزمان (عج) آبرو خرید برام و هیچکس بازخورد بد نشون نداد و این شد که طلسم تذکر در مقابل چشمان همسرم شکسته شد، خیلی خوشحالم💐🌿 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
‌ای از شهید «محسن ثابت» پیش از عملیات كربلای 1، به رزمندگان لشكر5 نصر خراسان، و از جمله گردان روح‌الله چند روز مرخصی دادند. من نیز همراه با شهید «محسن ثابت» به مشهد مقدس آمدم و سپس برای صله ارحام و دیدار اقوام به شهرستان بجنورد سفر كردیم. اواخر خرداد ماه بود و هوا هم بسیار گرم، به همین دلیل، یکروز همراه تعدادی از دوستان برای آب تنی و شنا به محل استخر طبیعی«بِش‌قارداش» رفتیم. برخی وارد آب شدیم، شهید محسن نیز آماده ورود به آب بود كه ناگهان حوله را به خود پیچید و سپس هایش را پوشید! علت این كار را جویا شدیم اشاره كرد به خانم‌‌های نادانی كه آن سوی استخر ایستاده بودند و مردانِ شناگر را تماشا می‌كردند. گفتم: به آنها تذكر داده شده ولی در عین حال باز هم به فضای ویژه مردان وارد می‌شوند! پس مقصر اصلی خودشان هستند. لیكن شهید محسن این استدلال را ـ و به‌عبارت بهتر این توجیه را ـ نپذیرفت و گفت: من شرم دارم از اینكه آنها به من كنند و به واسطه من به گناه بیافتند. به او گفتم: شما داخل آب شوید و تنها سر و گردنتان را بیرون آورید تا بدن شما را نبینند؛ ولی باز هم نپذیرفت. چند روز بعد به جبهه بازگشتیم، به و دیدار جمال الهی سراسر وجودش را فرا گرفته بود به‌گونه‌ای كه بعد از هر نماز برمی‌خاست و مشتاقانه دوستانش را در آغوش می‌كشید و از آنان التماس و خواهش می‌كرد كه برای شهید شدنش كنند. سرانجام در عملیات ‌کربلای یک ـ 11/4/65 ـ در تپه‌های قلاویزان (منطقه مهران) شهد شیرین شهادت را نوشید و فرشته‌گون از عالم خاكی پركشید. (کتاب امین، ج1، ص347 ) مزار > مشهد مقدس، بهشت رضا، بلوك30، ردیف43، شماره 1 @efaf_amin