هدایت شده از مسیر عفافگرایی
#عفافگرایی
#خویشتنداری
#عفت_بینایی
#شهید_عباس_بابایی
🔶شوهر خواهر شهید بابایی میگفت: "عباس تازه وارد دانشکده خلبانی تهران شده بود که یک روز به من که در پایگاه دزفول خدمت میکردم زنگ زد و گفت: "اگر امکان داره به تهران بیا. با شما کار واجبی دارم".
🔶گفتم: "خیره ان شاءالله. آیا مشکل خاصی پیش آمده که نمی تونی از طریق تلفن بگی؟"
🔶گفت: "مشکل خاصی نیست، ولی حتماً بیا".
🔶من هم دو سه روزی مرخصی گرفتم و به تهران رفتم. وقتی نزد او رفتم، گفت: "آسایشگاهی که من در آن هستم در طبقه دوم ساختمان است؛ ولی من میخوام به طبقه اول منتقل بشم".
🔶تعجب کردم و گفتم: "شما که یک سال در این آسایشگاه بیشتر نیستی، پس چه دلیلی داره که می خوایی به آسایشگاه طبقه اول بری؟"
🔶عباس گفت: "این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است و من می خوام نماز بخوانم. خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را میشناسی، از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند".
🔶به شوخی گفتم: "برای همین موضوع مرا از دزفول به اینجا کشوندی؟"
🔶سپس رفتم و از مسئول آسایشگاه خواستم تا در صورت امکان اتاق او را تغییر دهد. مسئول آسایشگاه در حالی که میخندید با لحن خاصی گفت: "آسایشگاه بالا کلی طرفدار دارد؛ ولی به روی چشم. او را به طبقه اول منتقل میکنم".
https://eitaa.com/umefafgaraei
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
#عفافگرایی
#شهید_بابایی
#پرواز_تا_بینهایت
🔷عمهی عباس در قبرستان قزوین دفن است؛ روبروی شهدا، آن دست خیابان، دقیقاً کنار امامزاده شازده حسین.
🔷شبهای جمعه که از قزوین رد میشدیم، عباس میگفت: «یه دقیقه اینجا وایسا، بریم سر خاک.»
🔷داشتیم میرفتیم سر خاک عمهی عباس؛ دو، سه تا از این زنهای بیحجاب آنجا بودند.
🔷عباس گفت: «بابا! بیچاره مردهی اینا الان از تو قبر میگه: «آقا نمیخوام با این وضع بیاین سر خاک من! با این وضع اگه بخواین بیاین، من اینجا، این پایین زجر میکشم. برا چی آخه با این ریخت میاین پیش من؟ نمیخوام بیاینن!»
🔷پرسیدم: «مگه اون حالیش میشه؟»
🔷گفت: «از من و تو بهتر حالیش میشه، چی میگی تو!»
🔷گفتم: «مرده میفهمه؟»
🔷گفت: «آره، میفهمه. اینا با این سر و وضع میان بالا سر این فاتحه می خوانند، اون می خواد نخوانند این فاتحه را.»
🔷وقتی می آمدیم توی شهر، امکان نداشت سرش را بلند کند؛ که مبادا چشمش به یک #نامحرم بیفتد. حتی به دیوار هم #نگاه نمی کرد. می گفت: «این همه ثواب جمع می کنی؛ وقتی آمدی تو شهر، الکی خرج نکن.»
📚منبع: کتاب «من و عباس بابایی» نوشته علی اکبری مزدآبادی (شامل روایتها و خاطرات «حسن دوشن»، دوست و همرزم خلبان شهید سرلشکر «عباس بابایی»)
🌷 سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی که سالها بود #نفس خود را قربانی کرده بود، پانزدهم مردادماه ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، درحالی که عهده دار انجام آخرین مأموریت پروازی اش بود، خود را به مسلخ عشق رساند.
@umefafgaraei
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
#شهید_عباس_بابایی🌷
✴️ یکی از همرزمان شهید عباس بابایی نقل میکند: هیچ گاه کسی به این زیبایی مرا #امر_به_معروف نکرده بود، اگر کسی به غیر از این روش به من تذکر داده بود تاثیری روی من نداشت، آن موقع شهید بابایی فرمانده پایگاه هوایی اصفهان بود، در دوران حکومت شاه یک روز بعد از ظهر، در حالی که مست و لایعقل در کوچه ها به طرف خانه ام میرفتم، ناگهان بابایی و محافظش را مقابل خودم دیدم، پیش خودم گفتم وای کارم تمام است، میدانستم که عباس بابایی اهل نماز روزه و عبادت است، وقتی به من رسید نگاه مهربانانه سنگین و معناداری به من کرد ولی چیزی نگفت، فردای آن روز بلافاصله رفتم پیش اونا عذرخواهی کنم، اما فرمانده کلام من را قطع کرد و گفت برادر عزیز چیزی نگو و راجع به کاری که کردی حرف نزن اگر حقیقتاً از کرده خود پشیمان هستی با خداوند عهد کن و اعمالت را اصلاح کن، خدا میداند از پیش او که بیرون آمدم احساس میکردم از نو متولد شدم ...🌱
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆