🔅#پندانه
✍ از آنچه دارید انفاق کنید
🔹در مجلسی نشسته بودم که سائلی وارد شد و کسی وقعی بر او ننهاد.
🔸دست در جیب کردم و اسکناسی درآوردم و به چند نفری که کنارم بودند، گفتم:
شما هم کمکی به این سائل کنید!
🔹با کنایه گفتند:
ما خود از او نیازمندتر و ندارتریم.
🔸گفتم:
يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؛ امروز از آنِ شماست. هرچه میخواهید بکنید و بگویید؛ وای بر روزی که در آن روز همه چیز از آن خداوند است و کسی را زبانی در کام برای سخنگفتن نخواهد بود.
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔅#پندانه
✍ قویترین پهلوان
🔹مردی فرزند خود به زورخانه میفرستاد و هنر رزم بر او میآموخت.
🔸روزی به دوستش گفت:
در این زمانۀ نامرد تو چرا فرزند خود چنین قوی نمیکنی؟
🔹مرد پاسخ داد:
من بر فرزندم میآموزم حریف نفسش شود و به هرآنچه دارد قناعت و کفایت نماید و در سهم مردم دست نَبرد که هرکس حریف نفسش شود، قویترین پهلوان است که هیچ حریفی نمیتواند او را بر زمین زند.
🔸اگر در زور بازو قویترین شود، کسی پیدا شود که قویتر از او باشد و زمینش زند، ولی اگر در زور مناعت طبع قوی شود، حریفی بر او برای زمینزدنش پیدا نشود.
🔹پس او را مبارزه با نفسش بیاموز نه مبارزه با کسی را.
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔅#پندانه
✍ رفتار درست با همسایه
🔹روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواسته است.
🔸پسر متعجب به مادرش گفت:
دیروز کیسهای بزرگ نمک برایت خریدم. برای چه از همسایه نمک طلب میکنی؟
🔹مادر گفت:
پسرم، همسایه فقیر ما همیشه از ما چیزهایی طلب میکند. دوست داشتم از آنها چیز سادهای بخواهم که تهیهاش برایشان سخت نباشد.
🔸در حالی که هیچ نیازی به آن ندارم ولی وانمود کردم من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برایشان آسان باشد و شرمنده نشوند.
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔅#پندانه
✍ برای زندگیات هدف تعریف کن
🔹آدم بیهدف مانند مسافریست که وارد پایانه مسافربری میشود.
🔸گرچه آنجا اتوبوس فراوان است، اما چون نمیداند کجا میخواهد برود، نمیتواند سوار هیچکدام از آنها شود.
🔹برای زندگیات هدف تعریف کن وگرنه اتوبوس را اشتباه سوار میشوی.
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔆 #پندانه
✍ چشمت را به زیبادیدن عادت بده
🔹چشمی که دائم عيبهای ديگران را ببيند آن عيب را به ذهن منتقل میکند.
🔸و ذهنی که دائما با عيبهای ديگران درگير است، آرامش ندارد و درونش متلاطم و آشفته است.
🔹در عوض چشمی که ياد گرفته است هميشه زيبايیها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا میکند.
🔸چون چشم زيبابين عيبهای ديگران را نمیبيند و دنيای درونش دنيای قشنگیهاست.
◽️گرت عیبجویی بود در سرشت
◽️نبینی ز طاووس جز پای زشت
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔅 #پندانه
✍ بر اشتباهت اصرار نکن
🔹شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
🔸او چاهی داشت پر از آب زلال که زندگیاش بهراحتی میگذشت.
🔹بقیه اهالی صحرا بهعلت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشکنشدنی دارد.
🔸یک روز بهصورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل چاه افتاد. صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
🔹چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد. از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگریزهای را داخل چاه انداخت.
🔸کمکم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگریزهها چاه به مشکلی برنمیخورد.
🔹مدتی گذشت و کار هرروزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگریزههای کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
🔸دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
💢 تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد.
🔅#پندانه
✍ اجازه نده افکار بد در ذهنت لانه کند
🔹ما نمیتوانیم جلوی پرواز پرندگان را بگیریم، اما اجازه نمیدهیم روی سرمان فرود بیایند و لانههایشان را روی سر ما بسازند.
🔸به همین ترتیب، ما نمیتوانیم گاهی اوقات از ورود افکار بد به ذهنمان جلوگیری کنیم، اما نباید اجازه دهیم آنها در مغز و فکر و روح و روان ما لانه کنند.
سپاه سایبری پاسداران👇🏻
☑️ @SEPAH_CYBERIY
🔅 #پندانه
✍ فرصتها چون ابر درگذرند
🔹شخصی گرسنه بود. برایش کلم آوردند. اولین بار بود که کلم میدید.
🔸با خود گفت:
حتما میوهای درون این برگهاست.
🔹اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
🔸با خودش گفت:
حتما میوه ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند.
🔹گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت.
🔸وقتی برگها تمام شدند، متوجه شد میوهای در کار نبود و کلم مجموعه همین برگهاست.
💢 ما روزهای زندگی را تندتند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم. در حالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم!
🔺زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم، بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅 #پندانه
✍ چه وقت انسان بزرگی میشویم؟
🔹هرگاه از خوشبختی کسانی که دوستمان ندارند، خوشحال شدیم.
🔸هرگاه برای تحقیرنشدن دیگران از حق خود گذشتیم.
🔹هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفتهاند هدیه دادیم.
🔸هرگاه خوبی ما بهعلت نشاندادن بدی دیگران نبود.
🔹هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
🔸هرگاه بهبهانه عشق، از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.
🔹هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرامشبخش دیگران باشد.
🔸هرگاه بالاترین لذت ما شادکردن دیگران باشد.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ دوستان واقعی
🔹مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود. به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.
🔸برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد:
آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است.
🔹تعداد اندکی برای نجاتدادن آنها آمدند.
🔸وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
🔹برادرش آمد و دید اشخاص دیگری آمده و گوسفند کبابشده را خوردهاند.
🔸از برادرش پرسید:
چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟
🔹برادرش گفت:
اینها دوستان ما و شما هستند.
🔸کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید، حتی حاضر نشدند تا یک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیندازند.
💢 خیلیها هنگام کباب گوسفند دوستان آدم هستند. اما وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.
🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ آنچه خدا به تو داده، مقدمه خواسته توست
🔹شخصی از خدا دو چیز خواست: یک گل و یک پروانه.
🔸اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود.
🔹غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد.
🔸چند روز گذشت. از آن کاکتوس پر از خار، گلی زیبا رویید و آن کرم تبدیل به پروانهای زیبا شد.
💢 اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او اعتماد کنید. شاید آنچه خدا به شما داده، مقدمه خواسته شما باشد. خارهای امروز گلهای فردایند.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ تو فقط زندگی کن
🔹اگه ازم بپرسین بزرگترین تجربه زندگیات چیه؟ میگم یاد گرفتم تو کار خدا دخالت نکنم!
▪️شدنی میشه؛
▫️نشدنی نمیشه؛
▪️موندنی میمونه؛
▫️رفتنی میره؛
▪️اونی که حرف ناحق زده پس میده؛
▫️اونی که دل شکونده پس میده؛
▪️اونی که تهمت زده پس میده؛
▫️اونی که خواسته خراب کنه خراب میشه.
🔸تو فقط زندگی کن! نفرین نکن، آه و ناله نکن، فقط بگذر و زندگی کن.
🔹اونی که اون بالا نشسته خودش همه چیو
درست میکنه.
🔸یه باد هم میفرسته آمار همه کسایی که
دلتو شکستن به گوشِت میرسونه.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ قدر پدرومادرها را بدانیم
🔸ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﭘﺪرومادر ﻣﺜﻞ
ﺳﺎعت شنی ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
🔹ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ پدرومادر ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ میشوند ﺗﺎ ﺯﻧﺪگیات ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ.
🔸کاﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ که ﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭ ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ هستند، ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
🔹قدر پدرومادرها را بیشتر بدانیم.
💢 در قرآن و روایات بهحدی به احترام به والدین سفارش شده است گویا بلاتشبیه این دو خدایان روی زمین هستند.
🔹در بسیاری از این آیات دستور به احترام به والدین پس از عبارات توحیدی آمده است:
💠 «لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛
💠 «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛
💠 «أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛
💠 «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛
💠 «یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ»؛
🔸در پایان با فاتحهای یادی کنیم از پدرومادرهایی که امروز کنارمان نیستند.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ حکایت دنیای پَست
🔹قطره عسلی بر زمین افتاد. مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجابانگیز بود، پس برگشت و جرعهای دیگر نوشید.
🔸باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمیکند و مزه واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
🔹مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد، اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود. پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت. در این حال ماند تا آنکه مُرد.
🔸دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات مییابد و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود.
🔹این است حکایت دنیای ما.
🔸چه زیبا مولای متقیان این دنیا را ناچیزتر از آب بینی بز و استخوان خوک در دست جذامی نام نهاد.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ انتخاب رفیق
🔹توی انتخاب دوست و رفیق وسواس به خرج بدید.
🔸به قول چینیها اگه با مگس بگردی، کاسه توالت میبینی و اگه با زنبور بگردی، کندوی عسل.
🔹پس حواستون باشه با کی رفاقت میکنید.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔅#پندانه
✍ سلامی که بوی نیاز میدهد
🔹یکی از بزرگان میگفت:
ما یک گاریچی در محلمان بود که نفت میبرد و به او عمو نفتی میگفتند.
🔸یک روز مرا دید و گفت:
سلام. ببخشید خانهتان را گازکشی کردهاید!؟
🔹گفتم:
بله!
🔸گفت:
فهمیدم. چون سلامهایت تغییر کرده است!
🔹من تعجب کردم، گفتم:
یعنی چه!؟
🔸گفت:
قبلاز اینکه خانهات گازکشی شود، خوب مرا تحویل میگرفتی، حالم را میپرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانهاش گازکشی میشود، دیگر سلامعلیک او تغییر میکند.
🔹از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
🔸سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
💠 یادمان باشد، سلاممان بوی نیاز ندهد.
☑️ اقتــدار👇
♨️ @eghteedar📡
🔴 #پندانه
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
راننده تاکسی گفت: میدونی بهترین شغل دنیا چيه؟
گفتم: چیه؟ گفت: راننده تاكسی.
خنديدم. راننده گفت: جون تو. هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای میری، هروقت دلت خواست يه گوشه میزنی بغل استراحت میكنی، مدام آدم جديد میبينی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف،
ديدم راست میگه، گفتم: خوش به حالتون.
راننده گفت: حالا اگه گفتی بد ترين شغل دنيا چيه؟
گفتم: چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی و ادامه داد:
هر روز بايد بری سركار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد. با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا میشه، هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت میشه، همه هم ازت طلبكارن. تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما كبود میشی. هرچی میدويی آخرش هم لنگی.
به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت:
زندگی همه چيش همين جوره. هم میشه بهش خوب نگاه كرد، هم میشه بد نگاه کرد.