همین یه عکس میارزه به کل نظام اومانیستی و خودمحور غرب!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
با دختر شهید حسین محرابی آشنا شدم. گفتم از وصیت پدر بگو؛ میگفت که:
هر خانمی که چادر به سر کند و عفت داشته باشد و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارش آن را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد...
💬 ثنا~سعادتی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/eheiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✧❁﷽❁✧
هیچکس اندازه رهبر انقلاب دلتنگ کربلا نیست، نایب الزیاره ایشان باشیم🙏
#اربعین
#زیارت
#لبیک_یا_خامنه_ای
-╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
👈 هیات رزمندگان اسلام
🆔 https://eitaa.com/eheiat
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالشون رو خریدارم
#روایت_اربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✳️ سوار تاکسی شدم آمدم!
🔻از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچههای هیئت صحبت کند. آن شب جمعیتی منتظر بود؛ هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد! به نخستوزیری تلفن زدم و پرسوجو کردم؛ گفتند: «آقای رجایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.»
🔸 در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش میگشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت: «آقا سید! یک نفر بغلدست من نشسته که با آقای رجایی مو نمیزنه!» دنبالش رفتم و دیدم، بله؛ خود آقای رجایی است. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمیآمد! رفتم جلو و گفتم: «آقا، سلام. شما اینجایی؟! دو ساعته حيرون شما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!» گفت: «تیم حفاظت نمیخوام! سوار تاکسی شدم آمدم!»
📚 از کتاب #کوچه_نقاشها | خاطرات مرحوم #سید_ابوالفضل_کاظمی (فرمانده گردان میثم لشکر حضرت رسول (ص))
✍ راحله صبوری
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📌 8 شهریور؛ سالروز انفجار در دفتر نخستوزیری و روز مبارزه با تروریسم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/eheiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای سفر راحت و بیدغدغه امروزمان به کربلای معلی هزینه گزافی پرداخت شده است...
نائب زیاره شهدا باشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/eheiat
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬سلام کربلا...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#جاماندگان
ﺣﺴﯿــﻦ ﺟــﺎﻥ♡
ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽﺍﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻍ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ …
ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﯽﺭﺳﻢ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﻋﺎﺯﻡ کوی ﺣﺴﯿﻦ ﻫﺴﺘﻢ
ﻣﯽبینی ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﺟﺮ ﻧﻮﮐﺮﯾﺸﺎﻥ میﮔﻮﯾﻨﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺍشتیاﻕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻭ ﻏﯿﺮﻣﺠﺎﺯﯼ
ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦ جمله التماس دعا
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﻔﯿﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎنت
سهمی ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ …
ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩﺍﻡ …
نمیﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ
ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﯼ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ
ﻭ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺣﺴﺮت
ﺁﺧﺮِ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺷﻤﺎﺭﺵ
ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎ ﮔﻔﺘﻦﻫﺎئیست
ﮐﻪ ﺑﺪﺭقه ﺭﺍﻩ ﻋﺸﺎﻗﺖ کردهام
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ
ﻣـﺮﺍ ﺩﺭیـﺎﺏ …
اَللّٰهُـمَّ ﺍﺭﺯُﻗﻨــﺎ ﮐﺮﺑــ♥️ــﻼ
#اربعین
#کربلا
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
👈 هیات رزمندگان اسلام
https://eitaa.com/eheiat
🔴 وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود
✍ وارد خیابان شد و به سمت حرم راه افتاد. مدتی از تصویب قانون منع حجاب گذشته بود، اما این قانون در قم مثل دیگر شهرها سفتوسخت اجرا نمیشد. کسی جرئت نداشت از سر ناموس مراجع چادر بکشد.
چادرش را محکم گرفته بود و کمک میخواست. شهاب به آن طرف خیابان دوید. قد بلند و جثهٔ قوی پاسبان هر کسی را میترساند. زیر لب گفت: «یا ابا الغيث اغثني.» دستش را دراز کرد و محکم به صورت پاسبان کوبید. پاسبان بیآنکه حرفی بزند، از معرکه بیرون رفت. زن اشک چشمهایش را با گوشۀ چادرش پاک کرد. دستش را به دیوار گرفت و بلند شد. «مادرت فاطمهٔ زهرا اجرت بدهد، آقا.»
🔺 در شبستان روبهروی ایوان آینۀ صحن مطهر شرح لمعه میگفت. پیش از آغاز درس، آنچه باعث دیر رسیدنش به درس شده بود را برای شاگردانش گفت و عذرخواهی کرد. طلاب نگران شهاب شدند. یکی از طلبهها گفت: «آقا، مدتی خودتان را پنهان کنید.» شهاب با لبخند گفت: توکل به خدا. من وظیفهام را انجام دادم. وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود. بقیهاش با خداست.
📚 از کتاب #شهاب_دین | برشهایی از زندگانی آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی
ص۱۲۲
https://eitaa.com/eheiat