حسرت😂😂
از مرتضی خدابخش
یاد از آن روزی که ما هم جَستوخیزی داشتیم
آدمی بودیم و بهر خویش چیزی داشتیم
زندگی، قسطی نبود و هر که هر چی داشت، داشت
گر چه جای مبل رنگین، کهنه میزی داشتیم
گفتهها، باد هوا و وعدهی کشکی نبود
زین جهت بهر شنیدن، گوش تیزی داشتیم
طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ص ۲۴۶ و ۲۴۷.
#شعرطنز
#حسرت
بلای جان! 😂😂
از محمد صالحی آرام
ز روزگاران کهن، بوده شِکوهی فقرا
که: تا به چند و به کی، حسرت غذا بخوریم؟
به ما ز روی ظرافت، به طعنه میگفتند:
هوای پاک بُوَد رایگان، هوا بخوریم!
کنون که گشته هوا هم بلای جان همه
هَلا، ز لطف بگویید پس چه ما بخوریم؟
همچو شرر خندیدن، دفتری در شعر طنز، ص ۷۳.
#شعرطنز
#بلایجان
#محمدصالحیآرام