eitaa logo
احسان عبدی پور
444 دنبال‌کننده
4 عکس
37 ویدیو
3 فایل
"قصه" به روایت احسان عبدی پور
مشاهده در ایتا
دانلود
ته کلاسconvert-240631382.mp3
زمان: حجم: 1.9M
آدم‌های تهِ‌کلاس احسان عبدی پور همیشه تهِ‌کلاس بودم حتا الان توو دانشگاه https://eitaa.com/EhsanAbdipour
آدم درداشو معامله نمیکنه... ‌ تعویض تخت دونفره با دوتا یه‌نفره تعویض دار قالی با میز پینگ پنگ اسکرین شات کرده از توی دیوار یا شیپور یا نمیدانم کجا، زیرشم نوشته: احسانو تحویل بگیر! ناموسِ داستان کوتاه! گفتم: چه آگهی غم داری افشین! ‌ افشینو میگه: میخوام زنگ بزنم رو شماره جفتشون بگم: نفروش خرررر! تخت دونفره ای که تفکیک شده، دار قالی ای که بالا نبردیش، حتی هزار تومن هم نباید نصیبت کنه... جاش علف هم نباید سبز بشه. بذار بره یه تیکه‌ایت هم با خودش ببره تا دردش وحشی ت کنه پاشی دنبال دواش بگردی. ‌ بعد انگار مسج دادن بس نباشه براش، برداشته زنگ زده میگه: آدم درداشو معامله نمیکنه... ‌ احسان هیچ دردی نیس که خدا زیرش، چیزی لای زرورق نفرستاده باشه برات. ‌ افشینو بیب‌شعر زیاد میگه. سکوت کرد... فکر کردم داره به یه چیزی فکر میکنه که بگه بخندیم... نگفت... فقط قطع کرد. بدون خدافظی. ‌ افشینو هر وقت بخواد بیب‌شعر بگه از سلامش پیداس...امروز سلامش... اصلا سلام نکرد امروز. احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یه قسمتی از زندگیه It's a part of life احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
جنگل را میکُشند، وسطِ‌روز قتل عام میکنند،توی دستشان تَبَر؛ کشاورزان گوشت ادمیزاد را میشکافند، وقتی خونِ‌داغ قل‌قل میکند بخارش را به ریه میدهند؛ جراحان نشان های افتخار بر شانه میگذارند؛ سربازان تنها میخوابند، تنها میخورند و تنها هم بستر میشوند؛ آدم های معروف دروغ میگویند؛ شاعران همه‌ی کارها را میکنند، همه چیز را سر و سامان میدهند ،همه چیز را میدانند،زندگی را در همه چیز میدمند، همه چیز را تحمل میکنند؛ زنان همه چیز را دِرو میکنند؛ مردان دوستت دارند؛ من https://eitaa.com/EhsanAbdipour
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏شب‌ها، تا دیروقت شب‌ها، زنی می‌خزید لای دار و درخت‌های حیاط خانه‌اش و پسرش را صدا می‌زد... مادر احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
ما خيلي قبلتر از ايكه رونالدو اينا حتي دنيا بيان، عصرا تو ميدون شِكري پشت نِي جيله ها فوتبال بازي ميكِرديم. يه روز بازيمون تِموم شده بود داشتيم پا پِتي ميرفتيم خونه كه حاج شعبون صدامون زد. برگشتيم تا زير كامپرسي ش دراز شده و گريس پمپ دسشه و داره گريسكاري ميكنه. حاج شعبون آدم مذهبي وِلي اِرنِكي بود. مو از مذهبياي اِرنَك خوشُم مياد. گفت: تو يي هواي گرررم چطوري طاقت ميارين دنبال توپ ميدوين؟ هيچكي هيچي نِگفت. دوباره سرگرم گريس پمپ شد.ما هم راه افتاديم... كه يهو يه صدايي خشكمون كِرد: هر كي آلسكا ميخواد، همينجا تو شلوارش بشاشه، بعد بره دكون جوهر به حساب مو آلسكا بخوره! خيييلي حرف مسخره و بي ادبانه اي بود. خيلي! شيش تا بوديم، هر شيش تامون يهو مث پلنگ تو خومون شاشيديم! و مث فشنگ دويديم سمت دكون جوهر. سر مغرب شيش تا ننه از تو شيش تا خونه همزمان داد زدن كه: خير نِبيني حاج شعبووون اينا عقل و شعور نِدارن تو خو بُباي پنجتا بچه اي؟ يي كارن كه كِردي؟! فردا هِمي شد. پس فردا هم. روز بعدشم. شد كه ديگه از زمين كه در ميومديم او همه راه نميرفتيم كنار كامپرسي، هموجور تو حركتي ميشاشيديمُ صداي حاج شعبون ميزديمو او تاييد ميكردُ ما راه به راه ميرفتيم دم دكون. جوهر سلام! حاج شعبون گفت آلسكا بدمون بزن به حسابش. يه روز با محسنو از سمت زمين پِليتي داشتيم برميگشتيم. از يه مسير ديگه. گفتم دكون سر راهِه بيو يه آلسكا بگيريم بعد بريم سي حاج شعبون بشاشيم كه نخوايم دوبار يه مسيري برگرديم. جوهر سلام! حاج شعبون سلام رسوند گفت دوتا آلسكا بده بزن به حسابش. جوهر اوقات تهل سرش از پشت ترازو آورد بالا و با نهيب گفت: برين گمشين كثافتاي دروغگو! حاج شعبون تصادف كرده افتاده تو جا! يهو قلبمون ريخت. اومديم روبرو خونه ش تا هااااتمام محل ريختن تو خونه و در بازُ زِنا گريهُ... اصن يه وضععععي! تو هِمي هيسُ بِيس عقيلو و يوسفو و مورو و اَلسِينو از راه رسيدنو پا پتي اومدن كنار ما سينه ي ديوار وايسادن. يهو مورو بي خبر شروع كرد تو شلوارش شاشيدن! تا ديدمش داد زدم نه نَهههه نشااااش خر! نشاش! جوهر آلسكا نميده استوپ كن! استوپ نكرد. رگه ي شاشش از زير پاهامون رد شد. بعد با چيشاي پر اشك برگشت سمتم: مو مث شما كُم گَندا نيستم كه همه ش فقط سي آلسكا ميشاشين. ميفهمين چقد حاج شعبون بدردمون خورده؟! مو دارُم سي خودش ميشاشم... مگه حتما بايد آلسكا بدتُم؟! خاك تو سرتون! ما شيش تا بوديم. سيلِ همديگه كرديم. حرفي به زبون نيورديم. مثانه هامون، جلو فلسفه ي مورو كم آورد. تو سكوت و با بغض شاشيديم. سي حاج شعبون شاشيديم و دعا كرديم خدا زود حالش خوب كنه. به قلم احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
@daastaanehsanoo4_5877256230216402960.mp3
زمان: حجم: 21.8M
کبریت احسان عبدی پور کانال رو به دوستانتون معرفی کنین https://eitaa.com/EhsanAbdipour
ارضا شدن ترمز آدم‌ را می کِشد پات را لنگ می کند هیچ وقت مثلا دلم نمیخواد پام به اتاقی در بهترین هتل دنیا برسد چون بعدش رفتن به هیچ هتلی برام هیجان ندارد هیجان بچگانه با دهان باز نگاه کردن به در و دیوار لابی ، راهرو و اتاق ... دلم نمیخواد وودی الن را که عاشقش هستم رو ببینم تا همیشه دلم بخواهد یک روز بالاخره از نزدیک ببینمش روی ترک موتور حسرت ها و نداشته ها و رویاهام تک چرخ میزنم تا روزی که توی گود ۲ متر در ۱ متر یک شهری در منتهی الیه جنوب خوابم کنن... احسان عبدی پور کانال رو به دوستانتون معرفی کنین https://eitaa.com/EhsanAbdipour