eitaa logo
احسان عبدی پور
444 دنبال‌کننده
4 عکس
37 ویدیو
3 فایل
"قصه" به روایت احسان عبدی پور
مشاهده در ایتا
دانلود
عمو حاتم درگذشت از چرخش و جاذبه این سیاره پیاده شد. ورژن بعدی حیات هر چه هست به تباهی نسخه فعلی نیست. گویی که خالق در حال قلق‌گیری‌ست تا شلیک نهایی‌ش و رستگاری توامان ما و خودش احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
یه شبی یه مینی‌بوس پُر ملوان سوری دزدیدم. خوابوندم کف ماشین صحنه(داشتم آه ای عبدالحلیم میساختم) و از درِ گمرکِ بوشهر فرارشون دادم. بردمشون یه جایی که دلشون باز بشه. چون اجازه نداشتن از کشتی-شون که گذاشتن یه سکانس از فیلم رو توش بگیرم- پا بیرون بذارن. از ترسِ گیر افتادن تو دست بشار، سه سال بی مرخصی رو کشتی بودن و خونه نرفته بودن. بردمشون محله‌ی سرتُل خونه حسین قفلی که از مغرب مجلس داشتیم. تا سه چهار صبح زدیم و رقصیدیم و اونا ثانیه‌ای ننشستن. تو اوووج یزله بوشهری و تنگل‌تنگو کردنِ ما، یهو یکی‌شون سَر کَرد زیرِ عربی خوندن… ما مکث کردیم تا ریتمش دستمون بیاد و جوابشون بدیم. یزله‌شون مث شعار بود… ستار که پشت ضرب‌تیمپو بود، ریتم پیدا کرد و ما هم سُریدیم تو “هوسه‌”شون. ما کیف میکردیم که هی همپاشون عربی هوسه میکنیم، ولی اونا خودشون نزدیک که میشدی میدیدی اُو داره شُرّه میکنه از بغل چیشاشون. ما یواشکی سیل همدیگه کردیم… کم کم “فاک” و “یا بشّار” و “بالروح” رو شنفتیم.…. زود فهمیدیم که خنده نداره. تو هم پیچید فضا. از بیرون‌ شکل یَزله بود، از داخل اما دس کرده بودن تو جیگر اسد و کشیده بودن در و کف حیاط خونه حسین قفلی یه دیکتاتور نیم‌جونی هی پَل‌پَل میزد. ننه‌ی جعفرو گفت: آخ به دل سوخته‌شون! بعد یه زنی گفت: انگار ممدرضای ما. ننه امیرو گفت: انگار امیرو ما… و امیرو همووقت تبریز سرباز بود. بعد یه زنی جای که چیزی بگه فقط کِل کشید. کِلی که ننه‌ی یه جوونی تو تشیع‌جنازه پشت سر تابوت پسرِ تو حجله ننشسته‌ش میکشه… کِلی که ارتفاع ما و سوری‌ها رو از کف حیاط خونه‌ی حسین قفلی بیشتر کرد. ما گوشه محله سرِتُل، عزای دموکراتیک کوچکی گرفته بودیم، که چون اسم‌رمزش “بشار” بود، کسی کارمون نداشت. دم‌دم صبح، لای تاریکی، کف مینی بوس درازکش برشون گردوندم کشتی. یاد او رقص از تنم گااااهی در نرفت. یاد رقصی که حسرت خاورمیانه‌ای همه‌مون توش بود. همه‌مون که نوبتی تو صفشیم. شک ندارم و نداشته باشین جاشوای او کشتی تک یا جفت، تو هر اسکله‌ی هر کنج جهان، الان دارن یزله میکنن! چه باک که پهنای صورتشون اشک باشه و دیگه کس و کاری نمونده تو سوریه که برن دست دور گردنش کنند. همیکه عمرشون کفاف داد‌ که رفتن یه دیکتاتور رو از پشت سر ببینن رشک برانگیزه. حتی اگه جای مار عقرب کور بشینه هم، باز هر بار رفتن یه دیکتاتور، عیش آحاد آزادیخواه بشره. ** بوشهر یک “جا” نیست، یک “طور” است. یک ”اینچنین” طوری‌ست. موهی فروشِ رقصون بی‌حواسی که روضرب برقصه یا نرقصه، چیزی از دلبردگی‌ش نمیکاهد. احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها جایی که در ایران قمار و شرط بندی آزاده و قانونی نه وقتی می‌برن خیلی خوشحال می‌شن و نه وقتی می‌بازن خیلی غمگین… احسان عبدی‌پور و خاطره گشت‌وگذار در پیست اسب‌ دوانی گنبدکاووس. https://eitaa.com/EhsanAbdipour
16.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«سوختگی ترومایی بود توی ذهنش، نمی‌خواست حتی یه مورچه‌ای بره توی چاییش…» احسان عبدی‌پور - برنامه https://eitaa.com/EhsanAbdipour