eitaa logo
پیک صبا قزوین
952 دنبال‌کننده
11هزار عکس
696 ویدیو
123 فایل
‌ ⃟●━━─ به وقت تشکیلات ── ⇆ اینجا موووووج روایته ッ📻🎧 #امید⚘ #رسانه_تربیتی ─┈➤ 🤗 نـو+جَـوونایِ تشڪیلاتـی ↫ محلی برای دیده شدن ایده ها ، برنامه ها ، خلاقیت های صالحین ↭ استان قزوین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیک صبا
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیاهویی راه انداخته بودند، آن سرش ناپیدا! مسجد امام حسن عسگری علیه‌السلام شهرک کوثر پر شده بود از نونهالان و نوجوانانی که دعوت حوزه حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها را لبیک گفته بودند و در اکران مردمی انیمیشن سینمایی ساعت جادویی (انیمیشنی با روایتی از سفر یک کودک به زمان گذشته و حضور در دوران رضاخان که قسمتی از قیام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد را به تصویر می‌‌کشد) به مناسبت هفته شرکت کرده بودند. مربیان تیم نو+جوانه‌ها استقبال گرمی از بچه‌ها داشتند، در میزبانی سنگ تمام گذاشتند، خوراکی وسط نمایش فیلم هم برایشان تدارک دیده بودند، عکس‌های گروهی حیاط مسجد یادگاری قشنگی شد. دست آخر صندلی‌ها را جمع کردند و مسجد را هم یک جارو پاروی تر و تمیز کشیدند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
▫️هانیه از دستشون شکار بود! گفت: چرا این همه شلوغ می‌کنید؟ آروم چشمکی به خانم مربی زد و باز با همون حالت مثلا عصبانی ادامه داد: بابا من رابط رسانه‌ی مسجدم؛ عکس پاتوق رو گذاشتم تو کانال مسجد، مسئول هیئت اُمنا زنگ زده می‌گه: چرا این دختر خانما توی عکس اون‌جوری هستن و دارن می‌خندن... مربی اما مثل همیشه صبور و آرام اخم کوچکی کرد و پرسید: چی بوده ماجرا که نذاشتید خودمم بفهمم چی گفتم؟! الهه پرید وسط و گفت: همه چی زیر سرِ این مرضیه‌اس خانم! آخه شما که نمی‌دونی چیا دَرِ گوش من می‌گه. خب منم خنده‌ام گرفت، بیچاره زهرام دَووم نیاورد و پوکی زد زیر خنده! مجبور بودیم چادرهامونو بکشیم جلو صورت‌هامون... خانم مربی که ول کن نبود پرسید: چی گفت مگه؟ الهه باز جواب داد: می‌گه حالا که اومدیم پاتوق، پس پاشو بترکونیم، بذار این تازه واردها یخشون آب بشه. خلاصه آتیشا رو این روشن می‌کنه، اسم من بد در رفته! اون روز نو+جوانه‌های صالحین حوزه ام‌البنین محمدیه در پاتوق دخترانه‌ی حسینیه مسجدجامع حاشیه کم نداشت... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
«هانیه» بدو بدو اومد سمت بچه‌ها. تا نفسش چاق بشه، هی با دست اشاره می‌کرد و بریده بریده می‌گفت: «حاااج خانووم‌های محلهههه مییی‌گن...» «زهرا» که خنده‌اش گرفته بود، بلند شد جلوش ایستاد، شونه‌هاش رو گرفت و گفت: اول بذار نفست بیاد سرجاش بعد بگو... بقیه هم با خنده نگاهشون کردن. بالاخره هانیه آروم شد و ادامه داد: «چند تا از خانم‌بزرگای محله، سر کوچه بودن. منو که دیدن، کلی سوال جوابم کردن که چه خبره؟ روزا کجا می‌رید، کجا می‌آید؟! منم با آب و تاب تعریف کلاس‌هامونو کردم، اول باورشون نمی‌شد که پایگاه این‌طوری فعال شده باشه، اما از فرط خوشحالی قول دادن که چندتا چرخ‌خیاطی برامون جور کننننن...» این بار زهرا حول شده بود و دستپاچه گفت: «گفتی ایستگاه نو+جوانه‌های صالحین پایگاه نوریه روستای شینقر ، پاتوق کتاب داره؟ گفتی برای گشت‌های امنیتی برادران میان وعده درست می‌کنیم؟ کلاس آموزش تجوید قرآن و کامپیوتر و حفظ جزء ۳۰ قرآن رو چی؟! آموزش گل‌های کریستالی، خیاطی و...» به خودش که اومد دید همه دارن بهش می‌خندن، هانیه بهش گفت: «دیوونه‌ای تو دختر» و دو تایی پوکی زدن زیر خنده... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
▫️یک مثقال خوبی ششمین چهارشنبه‌ای هست که با خانم اسدی آشنا شدند و تو کلاس‌های راه روشن_مفاهیم و قصه‌های قرآنی_ نو+جوانه‌های پایگاه صابره شرکت می‌کنند. مباحث سوره زلزال ادامه داره، قراره با یک نقاشی پر هیجان و جذاب یه مثقال کار خوب به نمایش بذارند. خانم مربی داره تاثیر کارهای خوب و بد رو با بازی و داستان بهشون یاد می‌ده. هر کدومشون مثالی از مثقال‌های خوب می‌زنند؛ فاطمه می‌گه: «یه لبخند هدیه بدیم» سحر می‌گه: «آب رو درست مصرف کنیم» مهسا که امروز مگنت پرچم فلسطین رو هم به دفترش چسبونده می‌گه: «باید پویش کمک به مردم غزه رو تقویت کنیم.» طهورا که به تازگی پدرش رو بر اثر بیماری از دست داده با یه ارتعاشی تو صداش می‌گه: «دست مامان باباها رو ببوسیم.» سیما بی‌هوا می‌گه: «برای شادی روح بابای طهورا یه صلوات بفرستیم...» و این‌طوری خانم مربی توی کشکول خوبی‌های روی تابلو، چند مثقال اضافه می‌کنه... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
▫️بچه‌ها سید سعید صداش می‌کنند، رضا که خودش از نوجوون‌های شَرّ و شورِ محله‌ی راه ری هست و احمد و عباس با کلی مکافات آوردنش قاطی بچه‌های پایگاه شهید مطهری، حسابی با آقا مربی صمیمی شده و می‌گه فکر نمی‌کردم سید ای‌نقدر پایه باشه! ▫️آقا سید کنار کلاس‌های تابستونی نو+جوانه‌های صالحین، احکام و تجوید قرآن آموزش می‌ده. ▫️چاشنی شب گردی‌های چهارشنبه‌ها هم تمرین سبک و مهارت‌های زندگی با تفسیر آیه‌های قرآن هست که البته طعم آبمیوه بستنی شیرین‌ترش می‌کنه. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
▫️ با شروع فصل تابستان حسینیه مسجد صاحب‌الزمان روستای شهید‌آباد برو و بیایی پیدا کرده، کلاس‌های تابستانی طرح نو+جوانه‌های صالحین پایگاه فاطمه الزهرا سلام‌الله‌علیها برپاست . ▫️عصرهای یکشنبه و دوشنبه مخصوص نونهالان صالحینی حلقه حضرت رقیه است و خانم عبادی مربی آن‌ها برایشان کلاس آموزش حروف الفبا، حفظ ۱۰ سوره آخر از جزء سی قرآن کریم و حفظ آیه‌الکرسی برگزار می‌کند. ▫️امروز از روزهایی‌است که امیر و حسن تصمیم گرفتند سر شوخی را باز کنند و کلاس رو بفرستن هوا، یکی‌شون از گرما مدام پیراهنش رو تکون می‌ده و می‌گه: حَرارَة ... حَرارَة، اون یکی هم که انگار دنبال بهانه است برای شیطنت بهش فوت می‌کنه... کوچولوهای کلاس هم ریز ریز به کارای این دو تا می‌خندن. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
خوشبختی همین در کنار هم بودن‌هاست، همین دوست داشتن‌هاست، درک صحیح همین لحظه‌ها و ثانیه‌هایی‌است که در شتاب زندگی گم‌شان کرده‌ایم… زندگی زیباست وقتی با هم باشیم. ساینا خانم اکبری از دختر خانم‌های فعال طرح نو+جه‌های صالحین پایگاه نجمه خاتون هست که هر هفته برای بچه‌ها یکی از رجز‌هایی که تمرین کرده و آماده شده رو اجرا می‌کنه. خانم‌ مالمیر و شهسواری، مربیان تربیتی گروه سرود منتظران ظهور با کلی سرگرمی و بازی‌های متنوع کار رو هدایت می‌کنند. لابلای مسابقه‌ی معماهای قرآنی، اتفاق خوب این دورهمی مشق نهج‌البلاغه است. اوب روز هم صبحانه‌ی سالم و پایان کلاس هم با یک ناهار خوشمزه‌ی مربی‌پز از نو+جوانه‌ها میزبانی می‌شود. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
وسایل دور ریختنی رو میاره سر کلاس و باهاشون کاردستی دُرست می‌کنه. هر جلسه هم یک کار جدید آموزش می‌ده. زهرا و آسیه که از بقیه بچه‌های کلاس‌های تابستانی بزرگ‌ترن، مشورت کردن و دو تا تیم چهار نفری تشکیل دادن و را افتادن تویِ محله و هرچی وسیله‌ی دور ریختنی بود رو جمع کردن و آوردن برای درست کردن جامدادی. اونا قراره با کمک مربی، برای «کلاس اولی‌ها» جامدادی بسازن و روش بنویسند: «هدیه طرح ملی نو+جوانه‌های صالحین پایگاه الزهرا آبگرم شهرستان » این وسط، خانم‌مربی حواسش به همه چیز هست و به فاطمه به خاطر حجابش_ با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده_ هدیه‌ی ویژه داده... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
📌تلافی «اینا، تهِ تهِ شیطنت بودند دیشب...» این جملات را علی‌رضا که انگشت اشاره‌اش به سمت امیر و عرفان بود می‌گفت و دندوناش رو از شدت فشار به هم می‌سایید. "بخدا آقایون! مربی گناه نکرده، یک شب ما رو دور هم جمع کرده تا صبح بیایم اردو و تفریح کنیم. بعد این دو تا ووروجک، کم مونده بود دیشب جای پهپادهای اسقاطیلی پایگاه رو آتیش بزنن..." همه خندیدند، امیر و عرفان که حالا قیافه‌ی مظلوم‌هارو گرفته بودند، به جبران شیطنت‌های دیشب، داوطلب شدند آشغال‌های توی باغستان رو جمع کنند. مربی و چند تا از بچه‌ها، بساط صبحانه را فراهم کردند، و دو تا شونه‌ی تخم‌مرغ، نیمرو شد و میل کردن! از بس بپر بپر کردن، دو ساعت نشده گرسنه‌شون شد! عجب اردویی شد! نو+جوانه‌های پایگاه شهدای صادقیه که شب رو با بازی و برنامه‌های گروهی و شیطنت‌های امیر و عرفان در پایگاه صبح کرده بودند تا اول صبح جمعه در طبیعت زیبا و آرامش‌بخش کهنه باغستان کوه‌پیمایی کنند، با دیدن سر و وضع رفیقاشون بعد جمع‌کردن زباله‌ها، یادگرفتن معنی کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام رو که فرمود: «گناه نکردن، راحت‌تر از توبه کردنه...» 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️مثلِ یَمنا بلبل‌زبون و مثل سردار رفیعی‌آتانی دست‌به جیب! حاشیه‌ی جذاب نشست صمیمی فرمانده سپاه حضرت صاحب‌الامر استان با اعضای شبکه تربیتی صالحین یک قواره چادر و سفر خانوادگی مشهد بود هدیه‌ی یمنا خانوم... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
طناب ِپاره پوره ▫️از سه فرسخ آن طرف‌تر صدای جیغ و دادشان می‌آمد و سرِ روستای دشتک را برده بود. حاج خانوم‌های محله سرک می‌کشیدند ببینند چه خبر شده، گوش که تیز کردند صدای خنده و شادی بچه‌ها به گوششان آشنا آمد. آسیه خانم گفت: چیزی نیست، گروه نو+جوانه‌های صالحین پایگاه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هستند امروز برنامه دورهمی و طبیعت‌گردی دارند. اول پیاده‌روی کرده بودند، بعد هم صبحانه مفصلی خوردند. حالا نوبت هیجان و مسابقه بود وسط یک روز داغ ِ تابستانی. زهرا و مرضیه کم نگذاشتند از جان و دل داد می‌زدند: "بِکِشیدددددددددد "و کشیدن همان و طناب از هم گسیختن همان و رفقا روی زمین ولو شدند. تا یک ربع از خنده ریسه رفتند. وضع و حالشان دیدنی بود. بعد از کمی داژبال، خانم مربی صدایشان زد و جلسه تفسیر آیه‌ای از سوره نور شروع شد. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
هدایت شده از پیک صبا
▫️I am "farzaneh joon"! کلاس آموزش زبان انگلیسی نو+جوانه‌ها هم‌زمان با کلاس آموزش سوره‌های کوچک قرآن نونهالان است. صدای خانم آقایی، مربی پایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها یحیی‌آباد می‌آید که دارد خودش را به بچه‌ها معرفی می‌کند و بقیه تکرار می‌کنند که یک مرتبه خانم خلج مربی قرآن هم صدا بلند کرده و در حالی که می‌خندد می‌گوید: I am "farzaneh joon"! بچه‌ها خاله صداش می‌کنند! مریم که بلبل‌زبان کلاس است می‌گوید: "آخ که خانم خلج مثل خاله‌ها خیلی مهربونه..." و سمیه که تازه دو سه جلسه است به کلاس نونهالان آمده خیلی به خانم مربی علاقه‌مند شده آرام و طوری که فقط بغل دستی‌هایش بشنوند می‌گوید: "به مامان جونم گفتم که یکی از گلدون‌های باغچه‌شو بده بیارم برای خانم!" 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••