هردوتا مون تو یه مدرسه بودیم.گاهی اوقات هم بحثی،بعضی اوقات باهم ازقم برمیگشتیم شهرستان،تو انتخابات باهم ستاد میزدیم.یه بار واسه مجلس،یه بارم واسه جلیلی(فرض کن من یه زمانی برای جلیلی تبلیغات میکردم😅خلاصه دوران تباهی بود)
-عِــینْطاٰء-
هردوتا مون تو یه مدرسه بودیم.گاهی اوقات هم بحثی،بعضی اوقات باهم ازقم برمیگشتیم شهرستان،تو انتخابات ب
سعید:پرانرژی،بهشدت شوخ،لاغر اندام،فوتبالش داغون،والیبالش نسبتا خوب،گاهی اوقاتبی ادب.
من:متوسط انرژی،شوخ،لاغر،فوتبال خوبم،والیبال و تنیسم داغون،گاهی اوقات بی ادب.
-عِــینْطاٰء-
سعید:پرانرژی،بهشدت شوخ،لاغر اندام،فوتبالش داغون،والیبالش نسبتا خوب،گاهی اوقاتبی ادب. من:متوسط ان
منم مثل سعید عاشق شهادتو تیر و تفنگ بودم ولی میدونین دیگه چون تیر برام ضرر داره اون شهید شد ولی من نشدم...
-عِــینْطاٰء-
منم مثل سعید عاشق شهادتو تیر و تفنگ بودم ولی میدونین دیگه چون تیر برام ضرر داره اون شهید شد ولی من ن
نقاط مشترک منو اون زیاده
نقاط افتراق منو اونم زیاده
ولی مگه یکی که شهید میشه واسه اینا میره؟
یکیکه جا میمونه واسه اینا میمونه؟
مهم ترین نقطه افتراق یکی مثل منه بیچاره با سعیدی که الان داره تو رود خونه عسل آب تنی میکنه و دورش پره از انبه🥭 و آواکادو🥑 یه چیزه!!!
-عِــینْطاٰء-
مهم ترین نقطه افتراق یکی مثل منه بیچاره با سعیدی که الان داره تو رود خونه عسل آب تنی میکنه و دورش پر
سعید و یا هرکی که مثل سعیده ب وقتش دلشو رو سر خودش آوار کرد....
و من نه
ساختم
ساختم
رفتم بااالا
دقیقا آجر آخری شستم خبردار شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیگا
چیقد جیگره
•نقطه تفاوت منو اون اینه که اون یه جایی از زندگیش جلوی مسیر دلش نشستو بلند نشد
اینقد موند تا دلش رو تو مشتش نگه داشت.
قلب انسان محل هزار اتفاق ریز و درشته
اگه بتونی تو وقت خودش داغونش کنی و افسارش رو دست بگیری تو میشی شهید.
سخته
درد آوره
ولی ب شدت خوشاینده
مثل معتادی که میخواد
چند روزه همه چیو ترک کنه.
دهنش آسفالت میشه ولی
وقتی عادت میکنه دیگه اول خوشیشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•آخرین خداحافظیش____
-عِــینْطاٰء-
چشماش چقد نور داره___
من هروقت روایت (المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه-مومن شادیش تو چهرشه و اندوهش تو قبلشه)رو میشنوم یاد سعید میفتم
گفتم به شدت شوخ بود ولی وقتی تو روضه میمومد بلااستثنا چشماش از شدت گریه سرخ میشد.
دلش محل جنگش بود
جنگ بین هوس و قانون خدا
جنگ بین دلخواستنی هاشو حرف خدا
ولی چهرش از شدت امیدواری به خدا همیشه شاد و بشاش بود