🔰ولایت الله
🔶🔸 راستى كسانى كه براى خود رؤياها را و قدرت طلبىها را حاكم كردهاند،
اينها حتى از يقين و شناخت خويش بهره نمىبرند.
🔸 كسانى كه براى خود خطهايى كشيدهاند و راه هايى مشخص كردهاند، ولايت الله را تحمل ندارند.
🔸 در نجف آن وقت كه بيش از يك قلعه و آب شور و وادى گرم چيزى نداشت
و در آن وقت كه جايگاه عابدها و از دنيا گذشتهها و دست شستهها بود،
🔸كسانى جمع بودند كه از خود مىپرسيدند:
چه شده با اينكه ما به اندازه ياوران امام هستيم و سر بر فرمانيم و به اين گوشه گليم انداختهايم، امام خروج نمىكند و ظاهر نمىشود...؟
🔸 اين مسأله رفته رفته جا باز كرد و ذهنها را گرفت و آنها را به جواب خواهى كشاند
و اين بود كه كسانى را از ميان خود انتخاب كردند و از آنها هم يك نفر بيرون كشيدند و براى حل داستان روانه كردند...
🔸 اين گل سر سبد، همين كه از قلعه بيرون آمد و به وادى رسيد، از كنار وادى، به خواب يا مكاشفه، ديد
كه به شهرى رسيده، پرسيد و به دست آورد كه شهر امام است.
اشكش و شوقش و التهابش به جايى رسيد كه خود را نمىشناخت.
اجازهاش نمىدادند... تا آنكه اجازه بگيرند.
بيچاره مىتپيد كه مبادا راهش ندهند ولى راهش دادند
🔸و اجازه خدمت خواست، بارش دادند و به امام رسيد، با شورها و گلايهها و زمزمهها و شوقها و از انتظارها گفتن و از دوست به دوست ناليدن...
تفقدى ديد و بشارت شنيد كه ظهور نزديك است. در خانهاى منتظر ماند تا خبرش بدهند و راه بيفتد.
در اين خانه برايش همسرى انتخاب كردند، همسرى كه دريا را مىمانست و آبشار را و نسيم را و طوفان را؛ دريا در چشمش و آبشار در گيسوانش و نسيم در حركاتش و طوفان در عشقش...
انس گرفت و هنوز كام نگرفته، صداى شيپورها بلند شد و بر در كوبيدند كه خواجه كى به در آيد...
با التهاب، سرخورده بر در ايستاد و شنيد كه احضارش مىكنند. گفت: آمدم... هان آمدم... برويد كه رسيدم...
به خانه درآمد كه كام بگيرد و هنوز كام نگرفته بود و در آتش مىسوخت، كه بر در كوبيدند كه بر در دروازهايم و آماده، برخيز...
با زبان گره خورده گفت: برويد كه گفتم مىرسم...
و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چيزى نچشيده بود كه دوباره به راهش انداختند و صدايش كردند. او خروشيد كه مگر امام وقت شناس نيست... گفتم برويد مىآيم...
اين بگفت و خود را در ميان وادى، در كنار قلعه ديد... و ديگر هيچ...
🔸 راستى كسانى كه براى خود به اندازه نيم ساعت خط كشيدهاند و برنامه گذاشتهاند، نمىتوانند ولايت الله را تحمل كنند
🔸 و اين است كه از يقينها و حتى انتظارهاى خود هم چشم مىپوشند
تا چه رسد به فرعونهايى كه تمام تاريخ را براى خود خط كشى كردهاند
و با آرزوها خودشان را بستهاند
و حتى به ظلم و علو هم رسيدهاند...
كه اينها با ولايت حق چه مىكنند و هدى را چگونه تحمل خواهند كرد... و چگونه ايمان خواهند آورد.
كسانى كه شغل ثابتى براى خود دارند، نمىتوانند دستورهاى تغيير دهنده را بپذيرند.
🔸 بايد با نقش ثابت و بدون هيچ گونه پيشى جستن و شغل ثابت گرفتن،
آماده دستور بود و مهمترها را مشخص كرد تا بتوان ولايت را پذيرفت.
📝استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۵۴
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 الله نور السماوات و الارض
🔷🔹 تمام هستى از مُلك تا ملكوت تا مَلَك نمىتوانند مساوى با الله باشند،
كه جز اينها مالكى مىخواهيم كه به اين همه احاطه دارد و بر اين همه آگاه است.
🔹 جهان جز حركت نيست
و حركت لازمهاش تركيب و حدود است و در مركب نمىتوان مبدأ را پذيرفت
🔹 و بيرون از جهان، بيرون از حدود و ماهيات، ناچار وجودى بدون تركيب و بدون نياز و نامحدود و در نتيجه بىمانند كشف مىشود.
🔹و اين اوست كه مرا به خودم نشان داده
و هستى را آشكار كرده است
و او گواه هستى و جهان است
و او نور هستى و روشنگر وجود اينهاست.
🔹اصلا با اوست كه اينها مشخص مىشوند،
پس چگونه اينها روشنگر او و نشان دهنده او خواهند بود.
🔹 در سوره ابراهيم مشخص شد كه آنچه ما در نظر مىآوريم
خودش فقر است و نياز است
و در آنجا نمىتوان ايستاد و به آن نمىتوان دلخوش شد.
🔹 نفس، خلق، دنيا، شيطان، معبودهايى هستند كه ما به آنها روى مىآوريم...
و آنها را در برابر الله مىگذاريم و از او چشم مىپوشيم...
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۶۲
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 وسعت زمین
◾️ مؤمن نمىتواند در پوست خود بماند اين است كه برخورد مىكند.
◽️ در اين برخورد يا موفق مىشود كه بسازد و يا در گير مىشود و صابر مىماند و يا مقهور و ضعيف مىگردد.
◾️ اگر در محيطى كه هستى نتوانستى كارى انجام بدهى، بايد هجرت كنى،
كه ماندگار شدنت به تحليل رفتنت منتهى مىشود
◽️و عذر نياور كه ضعيف بودم؛ چون زمين خدا وسعت داشت
و در آن آيه هست كه ملائكه از يك دسته مىپرسند: شما در كجا بوديد...؟
«قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاَْرْضِ قالُوا أَلَمْتَكُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها ».
مىگويند: آيا زمين خدا گسترده نبود كه شما هجرت كنيد...؟
◾️پس اگر توانايى نداريد زمين خدا گسترده است
و اگر پس از مرحله تقوا و اطاعت، صبر كرديد و درگير شديد،
صابرها پاداش بىحساب و بىاندازه دارند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۸۰
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰غصه های اولیای خدا ...
🆔 @einsad
📡https://instagram.com/ali.safaeihaeri
🔰ایمان
🔷🔹 ايمان چيزى جز عشق و نفرت نيست.
هَلِ اْلايمان الّا الْحُبِّ وَ الْبُغْض.
🔹 ايمان عشق در راه او و نفرت به خاطر اوست. ايمان رهبرى و جهت دادن به عشق و نفرت است. ايمان حد قلبى مذهب است.
🔹 الَّذينَ آمَنُوا أَشَّدُ حُبّاً للَّهِ.
آنها كه ايمان مى آورند از عشق بزرگترى براى خدا برخوردار مى شوند.
🔹 قالَتِ الْاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِن قُولُوا أَسْلَمْنا فَلَمَّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلُوبِكُم.
اعراب مى گفتند ما ايمان آورده ايم، ماگرويده ايم.
بگو شما ايمان نياورده ايد،
بگوييد اسلام آورده ايم.
هنوز ايمان در دل شما راهى نيافته است.
🔹 هنوز اين عشق خدا در سينه ها خرگاه نزده است.
هنوز ديگران پاسدار دلها هستند. اين عشق به تدريج شكل مى گيرد و پيچيده مى شود.
🔹 اين گياه آهسته سربلند مى كند تا از تمامى وجود تو سرازير مى شود و از دست و پا و چشم و گوش و فكر و خيال تو، جوانه مىدهد و بار مى آورد.
🔹 انَّ الْايمانَ مَبْثُوثٌ عَلَى الْجَوارِحِ.
ايمان بر تمامى وجود تو پراكنده است. ممكن است دست تو ايمان آورده باشد، ولى هنوز چشم تو ايمان نياورده باشد و خالى مانده باشد.
هر كدام از اعضا و جوارح تو كه از اين عشق زنده شدند، به ايمان مى رسند، تا آنجا كه روحُ الايمان در تمامى وجود تو سايه مى گستراند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۹۰
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
بیست_و_یکمین_سالمرگ_استاد_علی_صفایی_حائری_.mp3
26.11M
🔰 بیست و یکمین #سالروز_ارتحال
استاد علی صفایی حائری
به نام حق
◾️ سلام بر تمام همراهان و علاقمندان به اندیشه و آثار استاد علی صفایی حائری.
◀️ امسال برای حفظ حرمت جانها، نتوانستیم در سالگرد وفات استاد گردهم آییم.
◀️ ولی از نزدیکی دلها و گرمی حضورتان بهره بردیم و پادکستی در بزرگداشت مقام استاد تقدیمتان میکنیم.
◀️ این اولین تجربه در این مسیر است. آن را به چشم نقطه آغاز بنگرید و ضعف های ما را به ما هدیه کنيد.
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰علامت های مومن
◼️▪️ ايمان را با علامت هايش مى توان شناخت.
مؤمن به امْن مى رسد، پس نه خوفى از آينده دارد و نه حزنى
برگذشته و نه حيرتى در حال.
◼️ و با همين امْن به تسلّط مى رسد.
او ذليل نخواهد شد.
◼️ حتى ذليل قدرت و توانايى خود، كه او به عزت رسيده و بر قدرتش مسلط شده است.
▪️ ذلت در او راهى ندارد.
▪️و اين تسلط او را به شهادت مى رساند،
كه تمامى حادثه ها در وجود او پيش بينى شده اند
و با اين شهادت به انتظار مى رسد و آماده مى گردد.
◼️ اين امْن و تسلط و شهادت و انتظار،
علامت هاى اين وجود راه رفته و اين مؤمن خود يافته است.
▪️ و همانطور كه گذشت،
در وسعت امن، خوف، حزن، حيرت، ذلت، راه ندارد.
◼️ مؤمن را با اين علامتها بشناس
نه با عمل ها و اين علامت ها در حالت هاى او هستند،
نه در اعمال او.
همانطور كه بارها به اين نكته اشاره شده،
◼️ آدم نه با حرف و نه با عمل، كه با علامت ها شناسايى مىشود.
آدم هايى را مى بينى كه كوچك ترين حادثه او را در هم مى پيچيد
و زمين مىزند.
اين وجود راه نيفتاده و خود را نيافته است
و گرنه كوچكترها،
او را زير و رو نمى كردند.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۹۴
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir