eitaa logo
استاد علی صفایی(عین صاد)
461 دنبال‌کننده
375 عکس
96 ویدیو
2 فایل
سلام استاد علی صفایی معروف به عین صاد از جمله شخصیت های فوق العاده ای است که ناشناخته مانده است. راه اندازی این کانال برای آشنایی با کلام و سیره و شخصیت ایشان است. لطفا برای معرفی ایشان کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید. آیدی مدیر @mahsolatsafa
مشاهده در ایتا
دانلود
مالک: وقتی من چیزی را به دیگری می بخشم ، در همان لحظه هستم ، ولی وقتی دادم دیگر مالک نیستم ؛ اما هم در همان و هم در تمامی ها؛ حتی هنگامی که می خواهد پاداش دهد، مالک است. اینجاست که تو با این خصوصیات، تنها او را انتخاب می کنی و احتیاج به تقدیرنامه نداری. علی صفایی حائری ، حرکت ، ۲۶۰. استاد علی صفایی(عین صاد)
🟣👈 میلیادر شلغم فروش 🎤👈 حاج‌آقا سیّد عباس لاجوردی 💠 در سفری به خوزستان، استاد صفایی رحمة الله علیه و حاج محسن بغدادی هم بودند. دشت عباس بودیم. حاج محسن نگاهش را به این دشت پهناور دوخت. 💠 چنان فرو رفته بود که توجّه همه را جلب کرد. همه دلشان می‌خواست بدانند چه می‌بیند. از قبل شنیده بودم قدرتهایی دارد. شنیده بودم از غیب و نهان خبر می‌دهد اما به چشم ندیده بودم. 💠 لحظه‌ای از خودش درآمد و گفت: من این دشت را پر از خون می‌بینم. آن زمان که این حرف را زد نه درگیری‌ای در کار بود و نه جنگی. 💠 مدتی بعد همگی آن دشت خون را دیدیم. توی دشت عباس آن قدر شهید دادیم که خدا نکند تکرار شود؛ به معنای واقعی شد دشت خون. دقیقاً همان گونه که بغدادی گفته بود. اما آن لحظه یک پیشگویی بیشتر نبود باید منتظر می‌ماندیم. 💠 بعد از اینکه به چشم سر می‌دیدی، نمی‌شد به حرف‌هایش ایمان نیاوری. دفعه اول و دوم اتفاقی باشد، بار سوم هم اتفاقی است؟ نه، این آدم چه ریاضت‌ها که به خودش نداده و چه ذکرها و و چلّه‌ها که نگرفته. در مقابل این همه ریاضت و دیانت، تحوّلی زیادی از خدا دریافت نکرده. 💠 اما گویی همه اینها ارزنی برای استاد صفایی ارزش نداشته باشد. در جواب حاج محسن، با طعنه و تشر گفت: به درک که دشت خون می‌بینی. صفین هم دشت خون بود. اینکه تو چه می‌بینی چه اهمیتی دارد؟ وظیفه‌ات در این دشت را هم می‌بینی یا نه؟ در این دشت خون چه باید کرد؟ 💠 حاج محسن وا رفته بود. آقای صفایی همیشه ضایعش می‌کرد. انگار رسالتی نداشت، جز اینکه به محض پیشگویی، بزند پس کلّه‌اش و تمام داشته‌هایش را به سخره بگیرد. 💠 متعجّب پرسیدم: آخر برای چه؟ پاسخ داد استاد صفایی می‌گفت: این جور قدرت‌ها مایه غرور است. غرور یعنی ضرر، یعنی خسارت. وقتی تمام هدفت در زندگی این شود که قدرتی و چشمی به دست بیاوری، از خدا غافل می‌شوی. 💠 همین‌ها می‌شود هدفت. کاش فقط خودت از هدف باز می ماندی؛ دیگران را نیز به تماشای خودت وا می‌داری؛ در حالی که خدا تو را برای چیز دیگری می‌خواهد. تو که میلیاردها دارایی داری، خنده دار است بروی و با گاری شلغم فروشی کنی. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۶۱ استاد علی صفایی(عین صاد)
14_SOSH43-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(43).mp3
3.6M
اضطرار به حضرت حجت ✅جلسه هشتم 🎙مجموعه سخنرانی های استاد علی صفایی حائری استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 ترمز قطار 🎤👈 حاج‌آقا لاجوردی 🔶 زمانی، بچّه‌ها دور هم جمع بودند. خبری در یک مجلّه، همه را به تعجّب واداشته بود. توی آن‌ تصویری از یک مرتاض بود که توانسته بود روی کوه بنشیند و با تمرکز و قدرت ذهنش، قطاری را از حرکت بازدارد. باورش سخت بود که یک و با نفر به چنان قدرتی دست یافته باشد. 🔶 استاد صفایی رحمةالله علیه در همان حال وارد شد. بچّه‌ها با تعجّب، تصویر و خبر را نشان داده و منتظر عکس العمل ایشان ماندند. 🔶 بی‌اعتنا به آنچه دیده بود، مجلّه را انداخت روی زمین و با تمسخر گفت: خیلی آدم بد بختی است. یک عمر خودش را جِرّ داده که بشود ترمز قطار؟ این کار را که راننده لوکوموتیو از او بهتر انجام می‌دهد. و زد زیر خنده. 🔶 درست می‌گفت. ترمز که زیر پای راننده بود. عمرت را تلف کردی که بشوی آهن پاره زیر پای راننده؟ حالا شدی؛ چه گره‌ای از خلق الله باز شد؟ وسط کوه و بیابان قطار را نگه داشته‌ای که چه بشود؟ که فحش و ناسزا برای خودت بخری؟ 🔶 بی رودربایستی بگویم، همه از شنیدن این حرف حیرت زده بودیم. ما در چه فضایی زندگی می‌کردیم و او چه می‌دید! عمرم را داده‌ام در مقابل چه؟ 🔶 اینکه قطاری را نگه دارم؟ این کار را که راننده بهتر از تو انجام می‌داد. اینکه بگویم یک سال دیگر اینجا دشت خون است؟ خب صبر کن خودت خواهی دید. صفین هم دشت خون بود؛ در چنین دشتی وظیفه چیست؟ 🔶 اینکه بدانم اینجا را خون می‌گیرد اهمیّت دارد یا اینکه وظیفه‌ام را بشناسم؟ به قدرت رسیدن چه اهمیّتی دارد، وقتی تو ندانی در هر لحظه، چه وظیفه‌ای داری و چه کاری باید انجام دهی. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۶۳ استاد علی صفایی(عین صاد)
14_SOSH44-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(44).mp3
3.62M
اضطرار به حضرت حجت ✅جلسه نهم 🎙مجموعه سخنرانی های استاد علی صفایی حائری استاد علی صفایی(عین صاد)
🟣👈 بالاتر از مادر 💠 سید عباس لاجوردی بی آنکه به خود حرکتی بدهد، با تک مضرابِ «ابوالفضل»، پرده گوش دوستش را لرزاند. محمودی با پاسخ «هوم»، به او فهماند که بگو، می‌شنوم. 💠 لاجوردی با همان آوای نرم و آرام گفت:«آشیخ علی. تا حالا به آشیخ علی فکر کرده‌ای؟» محمودی این بار با پاسخ «اوهوم» یعنی بله فکر کرده‌ام، منتظر سؤال بعدی ماند. 💠 سیّد ترجیح داد این بار سؤالش تشریحی باشد تا ناچار نباشد «هوم» و «اوهوم» بشنود. پرسید:«نظرت درباره اش چیست؟». 💠 ابوالفضل سکوت کرد. سید از نحوه سکوتش فهمید دارد توی گنجینه واژگان دنبال سر هم کردن ترکیبی مناسب می‌گردد. منتظر ماند. گویی به واژه مناسبی دست پیدا کرده، گفت: «مادر؛ او حق مادری گردن‌مان دارد». 💠 تا این جمله از میان لبهای ابولفضل بیرون آمد‌ سید تکان شدیدی به خودش داد، صورتش را هفتاد و نه و شش دهم درجه چرخاند و همراه با ترمز روی نیم رخ او، پُروک، زد زیر خنده. 💠 با یکی دو استارت که به حنجره‌اش زد، جلوی خودش را گرفت و با همان حالت متعجّب گفت:«مادر؟! حالا چرا مادر؟!»و دوباره خندید؛ این بار مانند استارت های مداوم ژیان. 💠 ابوالفضل که بروز چنین حالتی را پیش بینی می‌کرد، بی آنکه روی خود را برگرداند، با بی خیالی پاسخ را در لبخند کنایه آمیزی خلاصه کرد و تحویلش داد. 💠 سیّد از حالتش فهمید پاسخ باید پشتوانه محکمی داشته باشد که رفیقش مانند کوه از جا تکان نخورد و با سکوت خود، وی را در انتظار نگه داشت. 💠 به لحن خود، رنگ و بوی جدّی‌تر داد و پرسید:«نه، جدی؛ حالا چرا پدر نه مادر؟». ابوالفضل با طمأنینه گفت: مادرها بهتر از پدران نیاز بچه خود را می‌شناسند. می‌داند برای چه می‌گرید. اگر گرسنه باشد شیرش می دهد. 💠 بعضی وقتها بچّه سیر است، ولی باز هم می‌گرید. این مادر است که او را در آغوش می‌گیرد، آرام آرام به پشتش می‌زند تا آروغ بزند. همین که صدای آروغ بچه در می‌آید دل مادر غَنج می‌زند و می‌گوید:«آخِی، بچّه‌ام راحت شد». 💠 حالا همین بچه را بده دست پدر. هِی شیشه شیر می‌کند توی حلقش. فکر می‌کند درد بچه فقط شیر خشک است. وقتی هم داد بچه را در بیاورد، حرص می‌خورد و می‌گوید:«معلوم نیست چه مرگش شده؟». نمی‌داند دل بچه، بعد از نوشیدن شیر، درد می‌گیرد. نمی‌فهمد چه باید بکند. 💠 صفایی مانند مادر است؛ نیازهای ما را بهتر از خودمان می‌شناسد و به ما نشان می‌دهد؛ کاملاً مادرانه؛ نیازهایی که اگر به خودمان بود، عمراً ازشان سر در نمی‌آوردیم. حالا فهمیدی چرا صفایی به گردنمان حق مادری دارد؟ 💠 سید فتیله خنده و شوخی را پایین کشید و ادامه داد: ولی خارج از شوخی، حرفت به دلم نشست. آشیخ علی نه تنها حق مادری به گردن ما دارد که به نظر من، از مادر هم بالاتر است. 💠 مادرها فقط نیاز بچه را می‌شناسند و برآورده می‌کنند؛ ولی صفایی هم نیاز ما را می‌شناسد و هم به خوبی به خودمان می‌شناساند. این خیلی مهم است که ما خودمان بفهمیم چه نیازی داریم او فکرمان را به جریان می اندازد. 💠 بعضی‌ها فکر تو را به جریان نمی‌اندازند. به جای تو فکر می‌کنند به جای تو می‌سنجند و به جای تو تصمیم می‌گیرند توقع هم دارند چشم و گوش بسته اطاعت کنی. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۱٠۲ استاد علی صفایی(عین صاد)
14_SOSH45-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(45).mp3
3.63M
اضطرار به حضرت حجت ✅جلسه دهم 🎙مجموعه سخنرانی های استاد علی صفایی حائری استاد علی صفایی(عین صاد)
🟣👈 عادت همه ساله 🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔷 سال ۵۹ یا ۶۰ بود، پیش از غروب روز آخر ماه شعبان و حلول ماه مبارک رمضان در بالا سر حرم امام رضا علیه السلام کنار استاد صفایی رحمة الله علیه نشسته بودم. 🔷 اعمال ماه مبارک رمضان را از مفاتیح می‌خواند. به من اشاره کرد که من هم با او بخوانم، با انگشتش خط می‌برد. 🔷 خطبه پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم در فضیلت ماه رمضان در آخرین جمعه ماه شعبان بود که صاحب مفاتیح بخش‌هایی از آن را آورده بود. 🔷 قطرات اشکش روی مفاتیح می‌ریخت. سال‌های بعد هم شاهد همین ماجرا بودم. 🔷 گویا عادت همه ساله ایشان بود که آنچه در فضیلت ماه مبارک رمضان در ابتدای اعمال ماه رمضان در مفاتیح آمده، بازخوانی کند. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۳۴ استاد علی صفایی(عین صاد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تربیت ریشه ای فرزند
. 💠 پاداش گذشته از آن كه در شخص پاداش گيرنده اثر مى‏گذارد، در اشخاص ديگر هم مؤثر است، عده‏اى را تحريك مى‏كند و جلو مى‏آورد و عده‏اى را تنبيه مى‏كند و توبيخ مى‏نمايد و در پيش نقل كرديم كه در كلمات امام امير المؤمنين (ع) آمده است: «بدكار را با پاداش نيكوكار توبيخ كن!» 📚 کتاب تربیت کودک صفحه ۷۰، اثر استاد علی صفایی حائری 🔅 📜 تربیت ریشه ای فرزند
🟣👈 چشمه آب حیات 🎤👈 حاج آقا لاجوردی 💠 یک روز رفته بودم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. آیت الله مصباح رحمةالله علیه را بالاسر حرم دیدم. 💠 چند وقتی بود از ایشان بی‌خبر بودم. تا پیش از آشنایی با استاد صفایی، کمتر روزی بود که به دیدار ایشان نرویم. 💠 تا مرا دید حال و احوالم را جویا شد. توی لحنش طعمی از دلگیری دیدم، پرسید: چرا چند وقتی است نامهربانی می‌کنی؟ 💠 با شرمندگی راستش را گفتم، وقتی فهمید در این مدت با استاد صفایی بوده‌ایم، گل از گلش شکفت. انگار دل گرفته‌اش باز شده باشد، با تبسّم گفت: چه بهتر از این. اصلا تا وقتی که آب هست، چرا تیمم؟ 💠 عارف بزرگی بود. با این حرف انگار خودش را خاک تیمّم و استاد صفایی را آب معرفی کند، عظمتی در دلم پیدا کرد که هنوز ذرّه‌ای ازش کاسته نشده. ذرّه‌ای غرور در وجود این آدم پیدا نمی‌کردی. 💠 وقتی بنا بود خودش را بشکند می‌شکست. اما عظمت آدمها در گرو همین شکستگی است. چنین عارف بزرگی، استاد صفایی را چشمه می‌دانست. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۲۲۷ استاد علی صفایی(عین صاد)
🟣👈 جمع‌بندی رمضانی 🎤👈 استاد علی صفایی رحمة الله علیه 🔷 من عادت کرده‌ام همیشه در اوایل ماه رمضان یک جمع‌بندی از دلم داشته باشم، ببینم بغض‌ها، کینه‌ها و خستگی‌هایم از چیست؟ به چی دل خوش کرده‌ام؟ 🔷 بنابراین کسی که می‌خواهد از ماه رمضان بهره‌ای بگیرد، باید در اوّل ماه بنشیند و این دل و تَهِ کیسه را بتکاند، تا اگر رنجی از برادری، از دوستی، از کسی دارد، به یک حسابی آن را بتکاند و خالی کند و ببیند که در آن چیست؟ 🔷 به خدا قسم! وقتی که آدم به دلش سرکشی می‌کند، دل او از انبار جحودها، از انبار یهودی‌ها، از انبارهایی که گاهی چهل یا پنجاه سال نمی‌دانند چه چیزی در آنهاست، از همه اینها پست تر است. این دل آدمی، رنج و ملالش، شادی و شَعَفش، از چیزهایی است که بیا و ببین‼️ 📚 فوز سالک، ص ۲۰۵ استاد علی صفایی(عین صاد)