📚داستان کوتاه ولی واجب💢
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم.
ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد.
خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد.
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم
دوستی که مثل خانوادم بود.
دوستی که بهش اعتماد داشتم.
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود.
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد یادم نمیاد سر چی.
یادم نمیاد کی مقصر بود.
فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم.
وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد.
کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد...
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه.
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست.
نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار.
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد.
@eitaagarde
👆💔👆
چادر همان حجابیست
که پشتِ در خانه سوخت
اما از سرِ #فاطمه (س) نیفتاد
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@eitaagarde
Darde Hezare.mp3
5.38M
🌺 👈 "به مردم بگوئید، من غریب ترین فرد عالم هستم، برای ظهورم دعا کنید!"...
غربت حضرت مهدی😔
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
سخن از غربت مهدی زهراست؛
سخن از بی وفایی من و ماست 😔😔😭😭
@eitaagarde💔
وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را
مردان همیشه مرد میمانند
و زنان همیشه زن
و آنگاه هر روز نه روز #زن و نه روز #مرد که روز #انسان است.
•┈••✾🍃🍇🍃✾••┈•
@eitaagarde ❤👈
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۲۸
* یاسین اومد داخل اشپزخونه ، دوباره سر و کله این مزاحم پیدا شد ، من نمیدونم چرا این ولمون نمی کنه ، هر جا که میریم راه و بیراه میاد پیشمون . لابد بخاطر حضور عشقش بینمونه . بهمون گفت :
- آفرین به دخترای گل ، ماشالا به کار افتادن انگاری ،"" وقت شوهر کردنتونه دیگ ، حالا صبر کنید یه تست بزنم ببینم چجوری کارتون !!
یاسمین گفت :
- لازم به تست کردن تو نیست . ما کارمون ۲۰ .
-اینکه حتما ، ولی باید آقا مهندس یه چک بکنه ببینه .
با خنده گفتم :
-بفرمایید آقای مهندس فضول و همه چی کار .
- بده میخوام اگ ایرادی بود بگم تا موقع مهمونی عیب نگیرن ازتون .
- ن مرسی کی به بفکری ..
اول رفت پیش یاسمن یکم از کلم ها برداشت و خورد ، یاسمن با چندش و حرص گفت :
-اااهههه ،،، یاسین با دستای کثیفت برداشتی!! برو حداقل بشو بیا کوفت کن.
- برو بابا ، از دهن تو هم تمیزتره
بعد دید زدن و تست کردن گفت :
-خب مزش ک همون کلمه ، ولی درست خورد کن خواهر من ، این چه وضعیه یکی اندازه کله توعه ، یکی اندازه کله مورچه ، مثلا میخوای عروس بشی ها خجالت داره ..
-نخیرم ، از این بهتر نمیشه ، حالا لازم نکرده تو نظر بدی واسمون .
با لبخند اومد پیش من و از خیارا برداشت و بعد گفت :
- نه انگار مانا یه چیزی میشه ، آفرین خوبه ولی کمی بیشتر دقت کن ، نیاز به سعی بیشتر داره.
منم با خنده گفتم :
- چشم آقای معلم . ببخشید از این به بعد درست انجام میدم.
-نه آقا مهندس هستم . افرین دخترم .
- باشه آقای مهندس حالا برو که وقت اضافه نداریم ، ما را از کارمون انداختی .
رفت سراغ پریا که از اون موقع سرش پایین بود و ریز ریز میخنده .
- خبببب و اما گوجه ها ، آفرین پریا خانم خیلی خوب خورد کردی تو نمره ۲۰ و میگیری .
- خخخخ مرسی .
منو یاسمین با لبخند معنی دار بهم نگاه کردیم و به یاسین گفتم :
- خوب یه تست بزن ببین مزش چطوریه !!
یاسین اخماشو تو هم کرده با حالت چندشی گفت :
- وای ننههه من از گوجه متنفرم ، دیگه مزه گوجه میده نیازی به تست نیست .
- نه دیگه باید بخوری حداقل برای دلخوشی پریا که شده ، چون دوسش داری ...
پریا از خجالت سرخ شد یاسین هم با اخم شیرینی گفت :
-اون دیگ بمونه واسه بعد ، انشالله خودشو بعداً تست می کنم ولی گوجه رو عمرا .
ما هم از این حرف یاسین با خنده اونا رو نگاه میکردیم ، ولی پریا که دیگه حرصش گرفته بود از حرفهای ما و یاسین بلند شد و با اخم گفت :
- کوفت این چه حرفایه میزنید ، خجالت بکشید واقعاً که ...
یاسین سر به زیر گفت :
- عذر می خوام دختر عمه جان ، انگار شما هم مزتون تلخه ، نیاز به تست نیست دیگه..
دوباره هممون زدیم زیر خنده ولی پریا عصبانی تر شدو از آشپزخونه رفت بیرون ، یاسمن گفت :
-بفرما آقا یاسین ، حالا برو جمع کن این خرابکاری تو ، تو هم با این تست زدنات ، خجالت داره واقعا .
- واااا !!! چرا انقد زود ناراحت شد ؟؟ من که چیزی نگفتم .
رو بهش گفتم :
-خدا بهت رحم کرده یاسین که همون چاقو رو نکردی تو چشت.
یاسین یه دستشو زد تو صورتشو با حالت دخترانه گفت:
- خدا مرگم تا این حد !!! اینقدرم دیگه دختر وحشی ؟؟ یا خدااا
-حالا برو از دلش درار تا بدتر از این نشده
بعد با لبخندی و از خدا خواسته چشمیییی گفت و سریع از آشپزخونه رفت بیرون تا ناز عشقشو بکشه .
#ادامه_دارد ...
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
آشپزی؛ ترفند
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۲۷ *مشغول گپ و گفت با هم بودیم ک یاسین اومد پیشمون و گفت : -ببی
📚پارت بیستم و هفتم رمان « قسمت من » 👆🌺
Javad Moghdam - Remix Dare Mirize (128) (1).mp3
2.67M
در این روز جشن یاد کنیم از این مولودی😂😂👆
#داره میریزه😄
@eitaagarde🎺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد حضرت زینب کبری و روز پرستار مبارک باد
@eitaagarde ❤👈
من مثل تهرانم، هوایم دود دارد
اما تو بارانی، حضورت سود دارد
♪ « @eitaagarde » ♪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی😍
روز پرستار مبارک🌹
🌹بر 🥳 تـریـن 🥳 هـا🌹
《👉 @eitaagarde👈》
💕زنبور كه نيش ميزند
ميميرد
شايد از عذاب وجدان!
انسانها اما نيش ميزنند
نيش ميزنند و نيش ميزنند
تا ميميرانند!
و وجدانی ندارند
كه عذابی داشته باشند!
@eitaagarde ❤👈
🍃💗🍃
داشتیم با ماشین تو خیابون رد میشدیم که یه بنده خدایی از کوره در رفت و به ما فحش داد...!
همکارم برگشت و پرسید اون چی گفت؟
با اینکه هم تعدادمون تو ماشین زیادتر بود و هم قوی تر بودیم، جواب دادم هیچی...
حرفی که زد راهحلی برای مشکلات ما نبود و ربطی به زندگی ما نداشت، بگذریم.
باید یاد بگیریم که از بین تمام حرفهای دیگران، چه زشت و چه زیبا، دنبال راهحلی برای مشکلاتمون باشیم نه دنبال پاسخ دادن و درگیری ذهنی برای هر حرفی!
مگر چقدر بیکاریم که دائماً دنبال حرف و ذهن مردم باشیم!
آرامشمون رو به رفتار دیگران وابسته نکنیم و قدر تکتک ثانیههای زندگیمون رو بدونیم.
مگه میشه؟!
بله؛ اگه بخوایم میشه.
پول نمیخواد فقط یه لحظه سکوت و عبور خرج داره.
بیاییم متفاوتتر به زندگی بنگریم.🌸🍃
@eitaagarde ❤👈
انسانی که
همیشه از داستان
غمگین گذشتهاش،
حرف میزند.
همیشه همان داستان را
زندگی خواهد کرد ...!
@eitaagarde🌹🌹
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۲۹
* کم کم مهمونا دیگ اومدن و بعد از صرف چایی و گپ و گفت سفره رو انداختیم و همه مشغول خوردن شدیم . ساعت ۱۰ بود ک دیگ همه رفتن ، اما تازه مجلس رسمی ما شروع شده بود . بزرگترا تو هال بودن و یاسمن ک از خستگی خوابش برده بود ، منو یاسمنم تو اتاق بودیم .
از حرکات یاسمن مشخص بود ک استرس داره ، برا اینکه ارومش کنم گفتم :
- وااا یاسمن !!! چرا اینجوری شدی دختر ؟ مگه ماهان لولو خورخورست ! بقیه هم ک خودمونیم و مهمونای امشب .
- میدونم ،،، ولی خو دستم نیست . نمیدونم چرا انقد استرس دارم . عادیه ...
- اره دیگ هر دختری شب خواستگاریش استرس داره ولی تو بیش از حدی دیگه . اروم باش .
- سعی میکنم ...
چند دقیقه ای ک گذشت یاسین اومد داخل اتاق و گفت :
- سلام بر عروس های اینده و ابجی نزدیک به عروس . حالت چطوره ؟؟
یاسمن با حرص گفت :
- مرض ،،، باز تو چی میگی همین حالا !!
- اااا دخترای این دوره زمونه رو ببین تو روخدا ،،، یه خجالتیم از برادراشون نمیکشن . دخترم به این پرویی اخه ؟؟
- یاسین بس کن تو رو جدت ای مسخره بازیا رو امشب . بگو چی میخوایی !
یاسینم با حالت قهر صورتشو برگردوند و دست به سینه گفت :
- اصن حالا ک اینطور شد نمیگم ..
من با خنده از این ادا اصولای یاسین گفتم :
- خب بگو دیگ ، چرا اذیت میکنی زن داداشمو ؟؟
- خب حالا ک خواهش میکنید و دارین از فضولی میمیرید میگم .
یاسمن با عصبانیت و حرص گفت :
- بنال بابا اه ...
- هوی هوی باز بی ادبی کردی نمیگم ها .
دیگ داشت یاسمن گریش میگرفت با ناله گفت :
- غلط کردم بگو دیگ جون یاسین .
- خیلو خب .
بعد با حالت جدی گفت :
- بزرگترا امر کردن بری با ماهان صحبتاتونو بکنین .
یاسمن با استرس زیاد گفت :
- واااای نههه . من از استرس قش میکنم اون وسط ها.
- اااا این کارا چیه . قش نکنی یه وقت بگن دختر قشی بهم میخوان بندازن . ابجی گلم بیا برو خانمانه بشین و صحبت کن . من پسره رو میشناسم بچه خوبیه . خوشتیپ و پولداره لامصب . بیا برو سوتی ندی اونجا ، ما رو ضایع کنی از چنگمون بپره ها !!!!
- کوووفتتتت یاسین . الهی نمیری با ای چرتو پرتات .
- الهی امین . حالا بیا برو دیگ دیر شد .
من ک قش کرده بودم از خنده با این طرز حرف زدن یاسین . رو بهم گفت :
- زهرمار . چته تو هی میخندی . نمیری ، یه چی به این بگو بره .
منم اروم رو به یاسمن گفتم :
- بابا خوبه پسر عمه دختر دایی هستین ها . همو میشناسید . برو عزیزم قشنگ صحبتاتونو بکنید . اولش استرس داری ولی کم کم عادی میشه بخدا ـ برو گلم
یاسینم گفت :
- ابجی جون بیا برو ، ماهان بچه خوبیه . انقد گله ک حرف نداره . نگرانم نباش من پشتتم مث شیر .
منم با خنده گفتم :
- شیر پاستوریزه دیگ ....
- تو ببند گلم . حسابتو دارم با ای خنده هات .
یاسمن گفت :
- بس کنید دیگ اه . من رفتم
یاسینم گفت :
- برو بسلامت . خدا پشت و پناهت .
#ادامه_دارد ...
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
آشپزی؛ ترفند
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۲۸ * یاسین اومد داخل اشپزخونه ، دوباره سر و کله این مزاحم پیدا ش
📚پارت بیستم و هشتم رمان « قسمت من » 👆🌺
❤️به پاس همراهی شما اعضای محترم هدیه ویژهای براتون در نظر گرفتم
💚لطفا همگی انگشت مبارڪتونو بزنین روی لینڪ زیر ببینید چی واستون میاد
❤️من اولین نفر بودم این سورپرایز رو براتون فرستادم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1151598595C1c47a7bcf5
#سوپرایز_ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرهرصبح آیه الکرسی
را بخوانی
تا شب در امان خدا هستی
آیه الکرسی عظیم ترین آیه
در قرآن است
برای حفظ ایمان و مال و جان هرروز
آیه الکرسی بخوان
التماس دعا
@eitaagarde
Sina Shabankhani - Amdan (128).mp3
3.15M
#هر_صبح_یه_آهنگ_تقـدیم_ڪن_به_ڪسی_ڪه_دوسـش_داری👈❤️😍
●━━━━━━──── ⇆
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
#صبحتون_عاشقونه
@eitaagarde🌹🌹🌹
☀️باز هم نـور
☀️باز هم روشنـایی
☀️باز هم صبحی دیگـر
☀️باز هم مـن و خـدایی که
☀️روزم را با یادش پاگشا میکنم
ســ🍁ـلام
صبحتـون بخیـر و شـادی
امیـدوارم
امـروز آغـازی باشـه
بـرای زیـاد شـدن
خیـر و برڪت سفرههاتون
زیـاد شـدن مؤفقیت هاتون
زیـاد شـدن خنده هاتون
زیـاد شـدن احسـاس خوشبختی
در لحظه لحظه زندگیتـون
@eitaagarde ❤👈
درد دارد...........
چشـم انتـظارآمدن کسـی باشی
که هیـچ گاه قـصد آمدن ندارد😔✌️